Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
the criminals' lair
پنهان گاه جنایتکاران
Other Matches
cover one's tracks
<idiom>
پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
manhunts
تعقیب جنایتکاران
gang
دسته جنایتکاران
gangs
دسته جنایتکاران
manhunt
تعقیب جنایتکاران
gangland
دنیای جنایتکاران
rogues gallery
گالری تصاویر جنایتکاران ومجرمین
mobsters
غضو دسته جنایتکاران کانگستر
mobster
غضو دسته جنایتکاران کانگستر
hit
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hitting
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
to crack
[break up]
a gang
دسته جنایتکاران را منحل کردن
[اصطلاح روزمره]
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cryptically
پنهان
ram cache
RA پنهان
perdue
پنهان
perdu or due
پنهان
cryptical
پنهان
abstruse
پنهان
perdu
پنهان
cryptic
پنهان
backdoor
پنهان
jackes
پنهان
occult
پنهان
hugger mugger
پنهان
hidden line
خط پنهان
delitescent
پنهان
benined the curtain
پنهان
latent
پنهان
veiled
پنهان
absconded
پنهان شدن
furtive
پنهان نهانی
surreptitious
پنهان محرمانه
hickok belt
پنهان شدن
codes
رمزهای پنهان
concealed
پنهان شده
by end
قصد پنهان
secretion
پنهان سازی
absconding
پنهان شدن
absconds
پنهان شدن
closet
پنهان کردن
closeted
پنهان کردن
closeting
پنهان کردن
closets
پنهان کردن
cloak
پنهان کردن
cloaked
پنهان کردن
cloaking
پنهان کردن
cloaks
پنهان کردن
insconce
پنهان شدن
concealable
پنهان کردنی
crypianalysis
پنهان کاری
hidden codes
کدهای پنهان
i hid my self
را پنهان کردم
inapparent
ناپیدا پنهان
sweep under the rug
<idiom>
پنهان کردن
lay low
<idiom>
پنهان کردن
latescent
پنهان شونده
memory cache
حافظه پنهان
cover up
<idiom>
پنهان کاربدواشتباه
obreption
پنهان روی
Just between you and me. . .
از شما چه پنهان …
to lie hid
پنهان ماندن
to keep dark
پنهان ماندن
to be in hiding
پنهان ماندن
to be in hiding
پنهان بودن
hideousness
پنهان بودن
cryptography
پنهان شناسی
under cover
<idiom>
پنهان شدن
disguised underemployment
کم کاری پنهان
disguised unemployment
بیکاری پنهان
eloign
پنهان کردن
encrypt
پنهان کردن
hidden file
فایل پنهان
hidden inflation
تورم پنهان
hidden line removal
حذف خط پنهان
hidden objects
اشیاء پنهان
hidden surface
سطح پنهان
hidden unemployment
بیکاری پنهان
to absent oneself
پنهان شدن
abscond
پنهان شدن
disguising
پنهان کردن
hides
پنهان کردن
hides
پنهان شدن
conceals
پنهان کردن
conceal
پنهان کردن
secreted
پنهان کردن
masks
پنهان کردن
shadows
پنهان کردن
mask
پنهان کردن
dissimulate
پنهان کردن
dissimulated
پنهان کردن
dissimulates
پنهان کردن
dissimulating
پنهان کردن
disguises
پنهان کردن
disguised
پنهان کردن
disguise
پنهان کردن
shadowing
پنهان کردن
shadowed
پنهان کردن
shadow
پنهان کردن
hide
پنهان کردن
hide
پنهان شدن
concealment
پنهان بودن
hidden
پنهان کرده
cover
پنهان کردن
caches
پنهان کردن
burrowed
پنهان شدن
burrowing
پنهان شدن
burrows
پنهان شدن
cache
پنهان کردن
booby-trapped
پنهان تله
booby-traps
پنهان تله
booby-trapping
پنهان تله
booby-trap
پنهان تله
secrete
پنهان کردن
coverings
پنهان کردن
fudges
پنهان شدن
fudged
پنهان شدن
fudge
پنهان شدن
fudging
پنهان شدن
secretes
پنهان کردن
covers
پنهان کردن
secreting
پنهان کردن
booby trap
پنهان تله
burrow
پنهان شدن
to keep secret
پنهان داشتن راز
hidden information
اطلاعات پنهان کرده
inconcealable
غیرقابل پنهان کردن
keep under one's hat
<idiom>
پنهان نگاه داشتن
latent electronic image
تصویر الکتریکی پنهان
let it all hang out
<idiom>
پنهان نکردن چیزی
ironies
مسخره پنهان سازی
irony
مسخره پنهان سازی
to lie or keep close
پنهان بردن یاماندن
embeds
درزمین پنهان کردن
pocket
درجیب پنهان کردن
occultly
بطور پوشیده یا پنهان
obstructor
پوشاننده پنهان کننده
pockets
درجیب پنهان کردن
murder will out
خون نا حق پنهان نمینماند
concealment
پنهان کردن پوشاندن
secretive
سری پنهان کار
veils
مستوریا پنهان کردن
booby-trap
با پنهان تله مجهزکردن
booby-trapping
با پنهان تله مجهزکردن
booby-traps
با پنهان تله مجهزکردن
darkle
در تاریکی پنهان شدن
booby trap
با پنهان تله مجهزکردن
veil
مستوریا پنهان کردن
booby-trapped
با پنهان تله مجهزکردن
occult
از نظر پنهان کردن
embed
درزمین پنهان کردن
they took refuge in a cave
در غاری پنهان شدند
to ballot for
بارای پنهان انتخاب کردن
camouflaging
پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages
پنهان کردن وسایل جنگی
becloud
زیر ابر پنهان کردن
camouflage
پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaged
پنهان کردن وسایل جنگی
software encryption
پنهان کردن نرم افزاری
hidden
پنهان کرده شده پوشیده
hickok belt
مخفی شدن پنهان کردن
mask
ماسک زدن پنهان کردن
To do something on the sly (in secret).
کاری را پنهان انجام دادن
masks
ماسک زدن پنهان کردن
to hide one's head
ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
ensconcing
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconces
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
He tried to conceal the facts.
سعی داشت حقیقت را پنهان کند
I stayed in concealment until the danger passed.
خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
ensconce
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconced
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
to go underground
خود را پنهان کردن
[از اولیاء امور]
gloss over
<idiom>
پنهان کردن ،خوب جلوه دادن
to go into hiding
خود را پنهان کردن
[از اولیاء امور]
right out
<idiom>
به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد
caches
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
cache
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
cache memory
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
conceal
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
oubiette
زندان پنهان که در بالای ان یک روزنه هست و بس سیاه چال
stalking horse
اسب یا چیزی شبیه به ان که شکارچی در پشت ان پنهان است
hidden
فرمول ریاضی که خط وط پنهان را از تصویر دو بعدی شی D پاک میکند
There is more to it than meets the eye.
ارزش
[و یا حقایق]
پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
conceals
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
reveal
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
retention
زمانی که تصویرتلویزیون پس ازنمایش دادن پنهان میشود,.به علت فسفرمقاوم
revealed
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
reveals
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
stoaway
کسیکه خودرادرکشتی پنهان میکندکه پول از او نگیرندتاکشتی راه بیفتد
pompeian
وابسته به شهر ایتالیایی که زیر خاکسترهای اتش نشانی پنهان است
bran pie
فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند
synchronous
سیستم پنهان ثانویه سریع در بسیاری از کامپیوترها که از نقط ه پردازنده pentium استفاده میکند
scratchpad
حافظه پنهان برای بافر کردن داده ارسالی بین پردازنده سریع و وسیله ورودی / خروجی کند.
What soberness conceals drunkenness reveals.
<proverb>
آنچه هشیار پنهان مى کند,بوقت مستى همه بر ملا کند .
pipelines
حافظه پنهان جانبی سنکرون که از قط عات حافظه سریع استفاده میکند
pipeline
حافظه پنهان جانبی سنکرون که از قط عات حافظه سریع استفاده میکند
mum's the word
این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com