Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English
Persian
frosted
پوشیده ازشبنم یخ زده
Search result with all words
frost
سرمازده کردن ازشبنم یا برف ریزه پوشیده ش دن
frosts
سرمازده کردن ازشبنم یا برف ریزه پوشیده ش دن
Other Matches
frosty
بسیارسردپوشیده ازشبنم یخ زده
of an unknown parentage
پوشیده تبار پوشیده گهر
snow capped
دارای قله پوشیده از برف برف پوشیده
inapparent
پوشیده
recondite
پوشیده
painted
پوشیده
florid
پوشیده از گل
shaded
پوشیده
feathered
پوشیده
crested
پوشیده
larvated
پوشیده
defilade
پوشیده
crypto
پوشیده
occult
پوشیده
overcast
پوشیده
impenetrable
پوشیده
veiled
پوشیده
furry
خز پوشیده
privates
پوشیده
private
پوشیده
furriest
خز پوشیده
latent
پوشیده
covert
پوشیده
dressed
پوشیده
plumbeous
پوشیده از سرب
panoplied
زره پوشیده از سر تا پا
cryptonym
نام پوشیده
bosky
پوشیده از بوته
armor basis
پوشیده با زره
acloud
پوشیده از ابر
cloudy
پوشیده از ابر
robed in bleck
سیاه پوشیده
snow clad
برف پوشیده
rolling country
زمین پوشیده
sadly dressed
جامه غم پوشیده
scanned image
تصویر پوشیده
scurvy
پوشیده از شوره
beetle
پوشیده شدن
shrubby
پوشیده از بوته
covered position
موضع پوشیده
covered space
فضای سر پوشیده
habilitate
لباس پوشیده
indoor swimming pool
استخر سر پوشیده
ivied
پوشیده از پاپیتال
enclosed bridge
پل فرماندهی سر پوشیده
kerchiefed or chift
بادستمال پوشیده
latent defect
نقض پوشیده
efflorescent
پوشیده ازگرداملاح
masked depression
افسردگی پوشیده
masked epilepsy
صرع پوشیده
mystic sense
معنی پوشیده
defiladed area
منطقه پوشیده
beetles
پوشیده شدن
overgrown with plants
پوشیده از گیاه
cryptonimous
پوشیده نام
cryptogenous
پوشیده سبب
cryptical
پوشیده مرموز
covered space
فضای پوشیده
glace
پوشیده ازشکر
solvated
حلال پوشیده
storehouses
انبار سر پوشیده
verrucose
پوشیده از گندمه
snowy
پوشیده از برف
storehouse
انبار سر پوشیده
uncovered
غیر پوشیده
secrets
اسرارامیز پوشیده
secret
اسرارامیز پوشیده
icy
پوشیده از یخ بسیارسرد
icier
پوشیده از یخ بسیارسرد
verrucous
پوشیده از گندمه
blotchy
پوشیده از لکه
feathery
پوشیده ازپر
shod
کفش پوشیده
covered approach
مسیر پوشیده
covert
پوشیده پوشپر
iciest
پوشیده از یخ بسیارسرد
stubbly
پوشیده از کاهبن
bosky
پوشیده ازبیشه
concealed
پوشیده شده
grassy
پوشیده از چمن
surmounted with snow
پوشیده از برف
incog
پوشیده بانام عوضی
smudgy
پوشیده از کثافت یا گل و غیره
he is thinly dressed
کم لباس پوشیده است
he wears black
سیاه پوشیده است
hiddenly
بطور پوشیده و مکتوم
heavily overcast
ابری پوشیده
[ هواشناسی]
in mourning
جامه ماتم پوشیده
smudgiest
پوشیده از کثافت یا گل و غیره
smudgier
پوشیده از کثافت یا گل و غیره
reconditely
بطور پوشیده یا عمیق
solvated proton
پروتون حلال پوشیده
woolskin
پوست پوشیده ازپشم
tussocky
پوشیده ازکلاله مو یا علف
there was no secrecy about it
مطلب پوشیده ای نبود
rich clad
جامه فاخر پوشیده
scutate
پوشیده از فلسهای بزرگ
stellular
پوشیده ازستارگان کوچک
woolfell
پوست پوشیده ازپشم
squamose
پوشیده از فلس یاپولک
verdant
پوشیده از سبزه بی تجربه
occultly
بطور پوشیده یا پنهان
pruinose
پوشیده از دانههای سفیدمانندژاله
covered approach
راه نفوذی پوشیده
dressed in scarlet
جامه سرخ پوشیده
dressed inred
جامه سرخ پوشیده
dressed up to the nines
با دقت لباس پوشیده
clarence
درشکه چهارچرخه پوشیده
culverts
مجرای سر پوشیده ابرو
culvert
مجرای سر پوشیده ابرو
ermined
جامه قاقم پوشیده
woody
چوبی پوشیده از چوب
bushed
ازبوته پوشیده شده
gesso
سطح پوشیده از بتونه
masks
زمین پوشیده از دید و تیر
covered approach
پیشروی پوشیده معابر مخفی
pollinose
پوشیده ازگردههای زرد رنگ
She was dressed in the latest fashion .
آخرین مد لبا ؟ پوشیده بود
soddy
پوشیده ازریشه یاکلوخ چمنی
puberulent
پوشیده شده از موهای ریز
radar clutter
منطقه پوشیده از دید رادار
turfy
پوشیده از ریشه یا کلوخ چمنی
acinarious
پوشیده شده از حفرههای کروی
snow-capped
دارای قله پوشیده از برف
the matter was kept private
مطلب را پوشیده نگاه داشتند
mask
زمین پوشیده از دید و تیر
she was prettily dressed
جامه قشنگ پوشیده بود
spinose
پوشیده شده ازخارهای زیاد
he is thinly dressed
لباس نازک پوشیده است
hidden
پنهان کرده شده پوشیده
ceil
[پوشیده شده با روکوب چوبی]
spiny
پوشیده شده ازخارهای زیاد
toffie apple
[British English]
سیب با ژلاتین پوشیده شده
smoggy
پوشیده از مه غلیظ الوده با دود
candy apple
سیب با ژلاتین پوشیده شده
lepidote
پوشیده از شوره یا پولکهای شورهای
occultist
جستجو کننده علوم پوشیده
defilade
گودال پوشیده از دید و تیر
slipcover
پوششی که بسرعت پوشیده یاخارج شود
she wears a shirt
پیراهن پوشیده است برتن دارد
pilose
پوشیده از موی ریز یا کرک مودار
to read between the lines
معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
wooded
پوشیده شده از درخت خیلی انبوه
slushy
<adj.>
پوشیده ازبرف آب دار با گل
[اصطلاح روزمره]
under pledge of secrecy
با این قول که راز پوشیده بماند
thicketed
پوشیده شده بوسیله جنگل ودرخت زار
encapsulated
فایل حاوی دستورات پوشیده Post Script
tundras
دشتهای بی درخت پوشیده از گلسنگ نواحی قطبی
tundra
دشتهای بی درخت پوشیده از گلسنگ نواحی قطبی
They were all dreesd in black.
تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
They were dressed all in black.
همه آنها لباس تمام سیاه پوشیده بودند
slipper bath
یکجور فرف تن شویی که روی ان نیمه پوشیده است
grandstands
جایگاه سر پوشیده تماشاچیان در میدان اسب دوانی یاورزشگاهها
disk
صفحه مدور سطح پوشیده از مادهای که مغناطیسی میشود
disks
صفحه مدور سطح پوشیده از مادهای که مغناطیسی میشود
grandstand
جایگاه سر پوشیده تماشاچیان در میدان اسب دوانی یاورزشگاهها
scrubs
زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور خارستان تیغستان
scrubbing
زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور خارستان تیغستان
scrubbed
زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور خارستان تیغستان
scrub
زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور خارستان تیغستان
corset cover
لباس زیر زنانه که روی کرست پوشیده میشود زیرپوش
gold contacts
که با طلا پوشیده شده اند تا مقاومت الکتریکی را افزایش دهند
to gloze over one's words
سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
geode
سنگ پوکی که درون ان ازموادبلورین یا مواد معدنی پوشیده باشد
footprints
فضای پوشیده شده توسط وسیله ارسال مثل ماهواره یا آنتن
goggles
عینکی که اطرافش پوشیده شده وبرای محافظت چشم بکار میرود
footprint
فضای پوشیده شده توسط وسیله ارسال مثل ماهواره یا آنتن
picture
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
cut and cover shelter
سنگر انفرادی سر پوشیده سنگری که با کندن زمین وتهیه سرپناه تهیه میشود
pictured
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
muddy weather
هوایی که دچار پوشیده شدن زمین ازبرف آب دار با گل شود
[هوا و فضا]
picturing
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictures
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
screened
تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
screening, screenings
تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
screen
تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
screens
تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
holidays
تولید رخنه در عکاسی هوایی محوطه پوشیده نشده درعکاسی هوایی
holiday
تولید رخنه در عکاسی هوایی محوطه پوشیده نشده درعکاسی هوایی
magnetic tapes
پلاستیک باریک پوشیده شده از ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنال
magnetic tape
پلاستیک باریک پوشیده شده از ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنال
tape
پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
tapes
پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
taped
پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
epithelialize
پوشیده شدن باو یا تبدیل شدن به بافت مخاطی
electrostatic
محفظه فلزی که با ماده حساس پوشیده شده است . و متصل به زمین است که آن را از واسط ها حفظ میکند
Type cable
چهار سیم به صورت دو جفت که با یک لایه بافته شده پوشیده شده است تا تصادف را کاهش دهد
epithelize
پوشیده شدن با و یا تبدیل شدن به بافت مخاطی
glaciated
ازیخ پوشیده شده زیرتاثیرعمل یخ واقع شده
garbed in silk
جامه ابریشمی پوشیده ملبس بجامه ابریشمی
electrosensitive
کاغذ چاپ پوشیده شده از فلر که میتواند حروف را توسط گرما با نوک مخصوص چاپ -Ddot matrix نمایش میدهد
raddled
پوشیده شده اشتباه شده
scutellate
فلس دار پوشیده از فلس
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
it is wrapt in mystery
پوشیده است نهانی است
flush kerb
لبه همکف لبه پوشیده
You have got odd socks on .
جورابهایت را لنگه به لنگه پوشیده ای
phosphor
صفحه نمایش پوشیده شده که تصاویر نمایش داده شده در زمان طولانی تر از تنظیم مجدد برمی گرداند و اثرات نور را کم میکند
electroluminescent
صفحه نمایش مسط ح و سبک که از دو قطعه شیشه پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط لایه نازک گاز که در صورت سیگنال الکتریکی به آن اصابت کند روشن میشود
gas discharge display
صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com