English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English Persian
pewage پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
Other Matches
accrued benefit پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
haulage پولی که راه اهن بابت حمل ونقل قطارهای بیگانه در مسیر خود میگیرد
scatter around <idiom> غیرمحتاطانه درجاهای مختلف گذاشتن
heraldry نجباوعلائم نجابت خانوادگی نشان نجابت خانوادگی
european monetary agreement موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
to sit out نشستن بیشتر نشستن از
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
familial خانوادگی
domestic خانوادگی
family farm مزرعه خانوادگی
family background پیشینه خانوادگی
family industry صنعت خانوادگی
washerwoman زن رختشوی خانوادگی
nobility اصالت خانوادگی
patronymic نام خانوادگی
household system نظام خانوادگی
homophyly شباهت خانوادگی
removed فاصله خانوادگی
family asset دارائی خانوادگی
family allowances مقرری خانوادگی
surnames نام خانوادگی
family names نام خانوادگی
family names اسم خانوادگی
family name نام خانوادگی
family name اسم خانوادگی
surname نام خانوادگی
blazon نشان خانوادگی
emblazonry نشان خانوادگی
clannishness هواداری خانوادگی
domestic problem مساله خانوادگی
vendettas دشمنی خونی خانوادگی
majordomo متصدی امور خانوادگی
family neurosis روان رنجوری خانوادگی
domestically بطور خانوادگی و اهلی
coat armour زره ونشانهای خانوادگی
vendetta دشمنی خونی خانوادگی
hestia الهه اجاق خانوادگی وشهرها
heraldry ایین وتشریفات نشانهای خانوادگی
scutcheon سپر سپرحاوی نشان خانوادگی
maiden name نام خانوادگی زن پیش ازشوهرکردن
tied down <idiom> مسئولیت شغلی یا خانوادگی داشتن
maiden names نام خانوادگی زن پیش ازشوهرکردن
emblazon بانشانهای نجابت خانوادگی اراستن
highbred دارای تربیت یانجابت خانوادگی
blazonry علامت یانشان نجابت خانوادگی
blood feud کینه وعداوت خانوادگی دشمنی دیرین
major-domos متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major domo متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domo متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
king of arms متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی
He cant be tied down to family life. پای بند زندگی خانوادگی نیست
as a result of this <adv.> از آن بابت
concern بابت
concerns بابت
in this respect <adv.> از آن بابت
insofar <adv.> از آن بابت
in so far <adv.> از آن بابت
in this sense <adv.> از آن بابت
for this reason <adv.> از آن بابت
for that reason <adv.> از آن بابت
in this vein <adv.> از آن بابت
in this wise <adv.> از آن بابت
thereat <adv.> از آن بابت
subsequently <adv.> از آن بابت
consequently <adv.> از آن بابت
at that [at that provocation] <adv.> از آن بابت
by impl <adv.> از آن بابت
as a result <adv.> از آن بابت
particular redemption بابت
thereat از ان بابت
thereupon <adv.> از آن بابت
in this manner <adv.> از آن بابت
in consequence <adv.> از آن بابت
by implication <adv.> از آن بابت
thus [therefore] <adv.> از آن بابت
therefore <adv.> از آن بابت
whereby <adv.> از آن بابت
in this way <adv.> از آن بابت
hence <adv.> از آن بابت
as a consequence <adv.> از آن بابت
whereat که از ان بابت
behalf بابت
items بابت
item بابت
particulars بابت
therein از ان بابت
on this score از این بابت
regard بابت باره
regarded بابت باره
regards بابت باره
paticular خصوصی بابت
on my own account بابت خودم
gigabyte یک هزار میلیون بابت
In this matter در این بابت [قضیه]
sickleave مرخصی بابت ناخوشی
therewith از ان بابت علاوه بر این
for ones own hand بابت خود شخص
on the score of neglect بعنوان غفلت ازاین بابت
i am impatient for it ازان بابت بیطاقت هستم
social security contributions پرداختی بابت تامین اجتماعی
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
hatchment صفحهای که نشانهای خانوادگی وسلاح شخص تازه مرده راروی ان نمود
I feel relieved because of that issue! خیال من را از این بابت راحت کردی!
is he a the wiser for it ایا ازاین بابت عاقل تراست
monetary پولی
pocket پولی
pockets پولی
pecuniary پولی
moneyed پولی
mercenaly پولی
moneyary پولی
impecuniosity بی پولی
impecuniousity بی پولی
venal پولی
awaiting نشستن
awaits نشستن
to take a chair نشستن
awaited نشستن
await نشستن
to lose ground پس نشستن
perches نشستن
to give ground پس نشستن
perched نشستن
sit نشستن
perch نشستن
running aground به گل نشستن
sits نشستن
perching نشستن
recoil پس نشستن
recoiled پس نشستن
seized نشستن
seizes نشستن
seize نشستن
recoiling پس نشستن
recoils پس نشستن
pillotage وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
dead freight هزینه حمل بابت فرفیت استفاده نشده
financial inventory ذخایر پولی
money income درامد پولی
reconvert پولی را مجدداتسعیرکردن
monetary unit واحد پولی
monetary targets اهداف پولی
monetary system سیستم پولی
money order حواله پولی
monetary sector بخش پولی
monetary school مکتب پولی
money matters امور پولی
polywag پولی واگ
polymyxin پولی میکسین
money wage مزد پولی
financial property اموال پولی
money illusion خطای پولی
financial property داراییهای پولی
money illusion توهم پولی
grooved pulley پولی شیاردار
money capital سرمایه پولی
real غیر پولی
money orders حواله پولی
pay patient مریض پولی
pecuniary liability ضمانت پولی
monetary value ارزش پولی
dealing for money معاملات پولی
monetary restriction محدودیت پولی
monetary incentive مشوق پولی
loose pulley پولی هرزگرد
monetary control کنترل پولی
monetary assets دارائیهای پولی
monetary economy اقتصاد پولی
monetary deflation محدودیت پولی
monetary expansion توسعه پولی
unit of currency واحد پولی
monetary deflation انقباض پولی
monetary convention اتحاد پولی
monetary inflation تورم پولی
monetary base پایه پولی
backing پشتوانه پولی
tight money کنترل پولی
monetary authorities مقامات پولی
monetary reserves ذخائر پولی
monetary policy سیاست پولی
polyethylene پولی اتیلن
monetary base مبنای پولی
monetary instruments ابزارهای پولی
monetary control نظارت پولی
swamped به گل نشستن قایق
to take the wheel پشت رل نشستن
ground بزمین نشستن
swamping به گل نشستن قایق
swamps به گل نشستن قایق
swamp به گل نشستن قایق
land به زمین نشستن
to lie in w درکمین نشستن
land به گل نشستن کشتی
to run aground بگل نشستن
to sit up راست نشستن
to take ground بگل نشستن
to take ground بخاک نشستن
to hunker down چمباتمه نشستن
sitting duck <idiom> بی خیال نشستن
sit up <idiom> بیدار نشستن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com