Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
live from hand to mouth
<idiom>
پول بخور نمیر داشتن
Other Matches
bare subsistence
زندگی بخور و نمیر
To keep body and soul together.
زندگی بخور ونمیری داشتن
pastil
خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
pastille
خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
pastilles
خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
pastile
خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
never dying
نمیر
fumigation
بخور
fumes
بخور
fuming
بخور
fumed
بخور
fume
بخور
expedient
<adj.>
به درد بخور
handy
[useful]
<adj.>
به درد بخور
helpful
<adj.>
به درد بخور
beneficial
<adj.>
به درد بخور
advantageous
<adj.>
به درد بخور
serviceable
<adj.>
به درد بخور
valuable
<adj.>
به درد بخور
incensing
بخور دادن به
vapour
بخور دادن
thurification
بخور سوزی
thurible
بخور سوز
aerator
دستگاه بخور
incensed
بخور دادن به
fumigator
بخور دهنده
incenses
بخور دادن به
useful
<adj.>
به درد بخور
utile
[archaic]
[useful]
<adj.>
به درد بخور
utilitarian
[useful]
<adj.>
به درد بخور
proper
<adj.>
به درد بخور
auxiliary
<adj.>
به درد بخور
practical
<adj.>
به درد بخور
assistant
<adj.>
به درد بخور
purpose-built
<adj.>
به درد بخور
purposeful
<adj.>
به درد بخور
purposive
<adj.>
به درد بخور
administrable
<adj.>
به درد بخور
adjuvant
<adj.>
به درد بخور
suitable
<adj.>
به درد بخور
practicable
<adj.>
به درد بخور
helping
<adj.>
به درد بخور
incense
بخور دادن به
handy
<adj.>
به درد بخور
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
به درد بخور
convenient
<adj.>
به درد بخور
applicatory
<adj.>
به درد بخور
functional
<adj.>
به درد بخور
incensing
سوزاندن بخور خوشبو
incensed
سوزاندن بخور خوشبو
incenses
سوزاندن بخور خوشبو
incense
سوزاندن بخور خوشبو
Swear to tell the truth .
قسم بخور که راست بگویی
Eat the damned thing!
زود باش زهرمارکن ( بخور) !
incensation
عمل بخور دادن با تبخیر
chicken feed
<idiom>
یه لقمه بخور ونمیر ،پول بسیارکم
keep the wolf from the door
<idiom>
نان بخور و نمیری گیر آوردن
amphetamines
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
amphetamine
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
Eat shit !
<idiom>
گه بخور!
[اصطلاح روزمره]
[اصطلاح رکیک]
Eat my shorts!
[American E]
<idiom>
گه بخور!
[اصطلاح روزمره]
[اصطلاح رکیک]
upkeep
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
doubts
شک داشتن
have
داشتن
own
داشتن
relieving
داشتن
relieves
داشتن
wanted
کم داشتن
to hold a meeting
داشتن
relieve
داشتن
want
کم داشتن
to hold
داشتن
doubt
شک داشتن
to have possession of
داشتن
to be feverish
تب داشتن
to be in a f.
تب داشتن
to have f.
تب داشتن
doubting
شک داشتن
owning
داشتن
owns
داشتن
to possess
داشتن
owned
داشتن
doubted
شک داشتن
intercommon
داشتن
possess
داشتن
to have
داشتن
lackvt
کم داشتن
redolence
بو داشتن
having
داشتن
bears
در بر داشتن
possessing
داشتن
bear
داشتن
possesses
داشتن
to go hot
تب داشتن
bear
در بر داشتن
bears
داشتن
lacks
کم داشتن
lack
کم داشتن
monogyny
داشتن یک زن
lacked
کم داشتن
send
گسیل داشتن
to bear a grudge
لج یاکینه داشتن
abominate
تنفر داشتن
abominates
تنفر داشتن
sending
گسیل داشتن
send
ارسال داشتن
to keep in
نگاه داشتن
hears
خبر داشتن
hear
خبر داشتن
abominated
تنفر داشتن
abominating
تنفر داشتن
to keep any one waiting
نگاه داشتن
to bring good luck
شگون داشتن
to fondle to the heart
گرامی داشتن
to get the wind up
بیم داشتن
to give support to
نگاه داشتن
to hang up
نگاه داشتن
to have a bee in ones bonnet
کک درتنبان داشتن
to have an steem for
محترم داشتن
to rold in steem
محترم داشتن
to have in remembrance
یاد داشتن
to drive at
توجه داشتن به
to drive at
قصد داشتن از
to carry authority
نفوذیاقدرت داشتن
aspire
ارزو داشتن
retroact
واکنش داشتن
aspire
هوش داشتن
aspired
ارزو داشتن
to in sight into something
بصیرت داشتن
aspired
هوش داشتن
aspires
ارزو داشتن
to bear enmity
دشمنی داشتن
to have in remembrance
بخاطر داشتن
to have in stock
موجود داشتن
to have in view
در نظر داشتن
contested
اعتراض داشتن بر
contest
اعتراض داشتن بر
aspiring
هوش داشتن
adjudge
مقرر داشتن
to keep a carriage
درشکه داشتن
vary
فرق داشتن
to keep a fast
روزه داشتن
varies
فرق داشتن
contesting
اعتراض داشتن بر
contests
اعتراض داشتن بر
to regard with reverence
محترم داشتن
to have patience
شکیبایی داشتن
aspires
هوش داشتن
to have the pull of
برتری داشتن بر
aspiring
ارزو داشتن
to bear any one a grudge
به کسی لج داشتن
to hold in contempt
سبک داشتن
to hold in respect
محترم داشتن
to hold in reverence
محترم داشتن
send
اعزام داشتن
possesses
در تصرف داشتن
exist
وجود داشتن
resembling
شباهت داشتن
resembles
شباهت داشتن
resembled
شباهت داشتن
resemble
شباهت داشتن
differs
فرق داشتن
differing
فرق داشتن
differed
فرق داشتن
differ
فرق داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com