Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (10 milliseconds)
English	Persian
currencies	پول در گردش و قانونی
currency	پول در گردش و قانونی
Other Matches
to lay down a rule	قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
constant displacement pump	پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
flowchart template	یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
automatic release date	تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
equation of exchange	همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
legitimate	عذر قانونی قانونی
legitimating	عذر قانونی قانونی
legitimated	عذر قانونی قانونی
legitimates	عذر قانونی قانونی
authorized stoppage	برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
turns	گردش
turn	گردش
twirling	گردش
wrests	گردش
races	گردش
perambulation	گردش
raced	گردش
race	گردش
wrest	گردش
wrested	گردش
wresting	گردش
cycle	گردش
water circulation	گردش اب
travels	گردش
rotation	گردش
gyration	گردش
progress	گردش
progressed	گردش
progresses	گردش
progressing	گردش
counterclockwise rotation	گردش به چپ
cycles	گردش
cycled	گردش
traveled	گردش
jaunt	گردش
movement	گردش
maeander	گردش
left handed rotation	گردش به چپ
meander	گردش
meandered	گردش
meandering	گردش
meanders	گردش
revolution	گردش
revolutions	گردش
rev	گردش
revs	گردش
revving	گردش
strolls	گردش
strolled	گردش
jaunts	گردش
itineration	گردش
nutation	گردش
gyrations	گردش
paseo	گردش
flowine	خط گردش
flowline	خط گردش
promenade	گردش
runs	گردش
run	گردش
twirls	گردش
twirled	گردش
twirl	گردش
operation	گردش
excursion	گردش
excursions	گردش
itineracy	گردش
on the rove	در گردش
stroll	گردش
period	گردش
flowed	گردش
flows	گردش
circumrotation	گردش
ambulation	گردش
circuit	گردش
circuits	گردش
flow	گردش
circulations	گردش
periods	گردش
turnover	گردش
anticlockwise rotation	گردش به چپ
trip	گردش
revved	گردش
walking	گردش
tripped	گردش
trips	گردش
traversing	گردش
circulation	گردش
traverses	گردش
hiked	گردش
hikes	گردش
hiking	گردش
traversed	گردش
traverse	گردش
canters	گردش
promenades	گردش
hike	گردش
cantering	گردش
cantered	گردش
canter	گردش
travel	گردش
lawful	قانونی
licit	قانونی
illegality	بی قانونی
lawlessness	بی قانونی
constitutional	قانونی
lawless	بی قانونی
legal	قانونی
regular	قانونی
medical jurisprudence	طب قانونی
canonical	قانونی
forensic medicine	طب قانونی
regulars	قانونی
copyright	حق قانونی
standard	قانونی
dejure	حق قانونی
standards	قانونی
wife's equity	حق قانونی زن
de jur	حق قانونی
statutory	قانونی
formal	قانونی
normative	قانونی
legit	قانونی
anarchy	بی قانونی
official	قانونی
copyrights	حق قانونی
de jure	قانونی
legal medicine	طب قانونی
of age <idiom>	سن قانونی
legiskative	قانونی
statutory law	قانونی
rove	گردش کردن
promenades	گردش کردن
itinerate	گردش کردن
revolves	گردش کردن
revolved	گردش کردن
roves	گردش کردن
roaming	گردش کردن
promenade	گردش رفتن
promenade	گردش کردن
perambulates	گردش کردن در
cycle of the room	گردش ماه
perambulating	گردش کردن در
ganders	: گردش کردن
promenades	گردش رفتن
perambulate	گردش کردن در
roam	گردش کردن
roamed	گردش کردن
revolve	گردش کردن
roved	گردش کردن
gander	: گردش کردن
roams	گردش کردن
perambulated	گردش کردن در
itinerancy	در بدری گردش
budget cycle	گردش بودجه
rambling	گردش کننده
continous running	گردش دائمی
control flow	گردش کنترل
cooling water circulation	گردش اب سرد
cycles	دوره گردش
cycled	دوره گردش
angle of rotation	زاویه گردش
cycle	دوره گردش
cycle of water	گردش اب در طبیعت
daily round	گردش روزانه
continous cycle	گردش دائمی
clockwise rotation	گردش براست
clockwise rotation	گردش به راست
rotation	گردش روتاسیون
rotation	گردش مشاغل
capital turnover	گردش سرمایه
cash flows	وجوه در گردش
circulating asset	دارایی در گردش
circulation capital	سرمایه در گردش
circulation of money	گردش پول
currency circulation	گردش پول
circulationg air	هوای در گردش
circulative	گردش کننده
data flow	گردش داده ها
rolls	چرخش گردش
rolled	چرخش گردش
fractional rotation	گردش کسری
go for a walk	گردش رفتن
to go for a walk	گردش رفتن
bloodstreams	رگ گردش خون
bloodstream	رگ گردش خون
gyre	گردش دایره
gyringly	گردش کنان
wheels	گردش ناو
hydraulic cycle	گردش اب در طبیعت
wheeling	گردش ناو
peripatetic	گردش کننده
eyre	گردش دورانی
flow of production	گردش تولید
roll	چرخش گردش
excurse	گردش کردن
excursionist	گردش کننده
circulating capital	سرمایه در گردش
cash flow	گردش وجوه
field trip	گردش علمی
flow direction	جهت گردش

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com