English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
scrape together <idiom> پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
Other Matches
among other things میان چیزهای دیگر
among others میان چیزهای دیگر
inter alia میان چیزهای دیگر
other things being equal اگر برای چیزهای دیگر نباشد
irrespectively بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
intercurrent مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
matelote یکجور خوراک ماهی که باشراب و پیاز و چیزهای دیگر درست می کنند
bit map ارایهای از بیت ها که وضعیت خاموش یا روشن بودن انها در ارتباط با ارایهای از چیزهای دیگر است نقشه بیت
to compare oppsites چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
see things <idiom> چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
forklift ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
I am a great believer in using natural things for cleaning. من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
post matter چیزهای پستی
by gone چیزهای گذشته
the sublime چیزهای بلندوعالی
the inevitable چیزهای عادی
cates چیزهای لذیذ
incidentals چیزهای کوچک
inanimate objects چیزهای بیجان
inflammable substances چیزهای اتشگیر
scatterings چیزهای پراکنده
bygone چیزهای گذشته
munching چیزهای جویدنی
trivia چیزهای بی اهمیت
oddment چیزهای متفرقه
munches چیزهای جویدنی
valuables چیزهای بهادار
gaudery چیزهای کم بها
inflammables چیزهای اتشگیر
munch چیزهای جویدنی
munched چیزهای جویدنی
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
appurtenence اسباب چیزهای وابسته
available amount مقدار [چیزهای] در دسترس
coconscious ادراک چیزهای یکسان
coconsciousness ادراک چیزهای یکسان
impedimenta چیزهای دست و پا گیر
Well what do you know!Well i never! بحق چیزهای نشنیده !
paleology دانش چیزهای کهنه
microtomy بریدن چیزهای ریز
impediment چیزهای دست و پاگیر
impediments چیزهای دست و پاگیر
calibrating تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
junk پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
plexus چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
to i. on particulars به چیزهای جزئی اهمیت دادن
to compare apples and oranges <idiom> چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
microphotography عکس برداری از چیزهای خرد
pretty pretties چیزهای قشنگ و نادان فریب
bye چیزهای کناری یاثانوی فرعی
gimceackery چیزهای قشنگ وبی مصرف
byes چیزهای کناری یاثانوی فرعی
interposition چیزی که در میان چیزهای دیگرگذارند
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
supemundane بالاتراز چیزهای وابسته به این جهان
luff قلاب مخصوص بلندکردن چیزهای سنگین
She is fond of sweet things. از چیزهای شیرین ( شیرینی ) خوشش می آید
littered تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
littering تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
drainer خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد
litters تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
gutter man دوره گردیکه چیزهای ارزان وکهنه می فروشد
litter تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
bathos تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
penny-wise and pound-foolish <idiom> توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
papier یکجور مقوای سخت که چسب و گل رس و چیزهای دیگربخمیران میزنند
pass on <idiom> رد کردن چیزی که دیگر
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
object lesson درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
nympholepsy جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
object method of teaching شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
object lessons درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
remove جابجا کردن به محل دیگر
to lay on the table بوقت دیگر موکول کردن
removes جابجا کردن به محل دیگر
removing جابجا کردن به محل دیگر
interchanging جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanged جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchange جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanges جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
substitution جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
range alongside نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
reinforcing در حال تقویت کردن یک یکان دیگر
passage of lines عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
interpolating در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
adjourn بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourned بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourning بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
interpolates در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
transfers کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
transferring کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
overwrite و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
transfer کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
In at one ear and out at the other . <proverb> از یک گوش شنیدن و از یکى دیگر بدر کردن .
interpolated در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
presentationism عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
switches روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switch روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switched روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
power خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
powers خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
powering خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
powered خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
standalone که بدون نیاز به وسیله دیگر قابل کار کردن است
telephoning ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
telephoned ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephone ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
to play up to another actor بدانگونه درنمایش بازی کردن که بازیگر دیگر سر ذوق آید
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
save امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
saved امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
saves امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
projection print روش تهیه نقشه یا عکس بااستفاده از روش بزرگ کردن یا کوچک کردن فیلم یک عکس دیگر چاپ تصویری
sifting روشی از مرتی کردن داخلی که بوسیله ان رکوردهاحرکت داده می شوند تا ورودرکوردهای دیگر را مجازسازند
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
port مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان خارج کردن یا ارسال داده به ماشین دیگر یا وسیله دگر میدهد
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
to lock somebody [yourself] out [of something] در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
fryer سرخ کننده چیزهای سرخ کردنی
personal محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
barnstorming مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorms مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
reel to reel کپی کردن یک نوار داده روی نوار مغناطیسی دیگر
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
reel-to-reel کپی کردن یک نوار داده روی نوار مغناطیسی دیگر
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
barnstorm مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
blit در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
bitblt در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
loop حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
simulates کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
loops حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
simulate کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulating کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
stack قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
to pair somebody off [up] with somebody کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
tea leaf برگ چای [از این گیاه جهت تهیه رنگینه قهوه ای یا بژ استفاده می شود و خصوصا در رفوگری جهت تیره تر کردن رنگ های دیگر بکار می رود.]
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
moves کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
moved کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
move کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
vetoed حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
directory روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
directories روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
another دیگر
from one another <adv.> از هم دیگر
from each other <adv.> از هم دیگر
of one another <adv.> از هم دیگر
of each other <adv.> از هم دیگر
other دیگر
thence دیگر
anymore دیگر
furthers دیگر
else دیگر
others دیگر
one an other یک دیگر
alternatives شق دیگر
he is no more او دیگر
alternative دیگر
furthered دیگر
alternative شق دیگر
next دیگر
further دیگر
no more دیگر نه
again دیگر
secus از دیگر سو
furthering دیگر
alternatives دیگر
on the opposite side در انسوی دیگر
otherguess بروش دیگر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com