English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
she wears a shirt پیراهن پوشیده است برتن دارد
Other Matches
proud برتن
proudest برتن
prouder برتن
prideful برتن
on برتن
of an unknown parentage پوشیده تبار پوشیده گهر
don برتن کردن
donned برتن کردن
donning برتن کردن
dons برتن کردن
to clothe oneself جامه برتن کردن
bretton woods agreement موافقت نامه برتن وودز
to wear a crape جامه سوگواری برتن کردن
hair raiser موی برتن سیخ کننده
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
mufti جامه معمولی برتن کسی که حق داردجامه رسمی بپوشد
snow capped دارای قله پوشیده از برف برف پوشیده
overdress پیراهن رو
shirt-tails ته پیراهن
shirting پیراهن
sark پیراهن
shirts پیراهن
shirt پیراهن
shirt-tail ته پیراهن
shirts پیراهن پوشیدن
jerseys پیراهن ورزشی
tunicated پیراهن پوش
tunicate پیراهن پوش
tee shirt پیراهن بی یقه
jersey پیراهن ورزشی
t shirt پیراهن بی یقه
nightshirt پیراهن خواب
shirt پیراهن پوشیدن
shirtmaker پیراهن دوز
sweatshirt پیراهن ورزش
dicky یقه پیراهن
dickey یقه پیراهن
sweatshirts پیراهن ورزش
shirttail دامن پیراهن
shirttail پشت پیراهن
pull over پیراهن کش ورزش
shirt maker پیراهن دوز
tunc پیراهن نظامی
nightshirts پیراهن خواب
dress shirts پیراهن عصر مردانه
blouses پیراهن یاجامه گشاد
cuff سردست پیراهن مردانه
dress shirts پیراهن لباس رسمی
blouse پیراهن یاجامه گشاد
union suit پیراهن و شلوار یکپارچه
dress shirts پیراهن سفید مردانه
dress shirt پیراهن لباس رسمی
dress shirt پیراهن عصر مردانه
decolletage پیراهن سینه باز
sacks پیراهن گشاد و کوتاه
sacked پیراهن گشاد و کوتاه
sack پیراهن گشاد و کوتاه
bustier پیراهن کوتاه زنانه
cento پیراهن چهل تکه
jerseys زیر پیراهن کشباف
cuffs سردست پیراهن مردانه
jersey زیر پیراهن کشباف
cuffing سردست پیراهن مردانه
cuffed سردست پیراهن مردانه
An open-neck shirt. پیراهن سینه باز
dress shirt پیراهن سفید مردانه
raise cain پیراهن عثمان کردن
to tuck one's shirt in پیراهن را توی شلوار کردن
midi پیراهن زنانه با دامن متوسط
alb پیراهن سفید و بلند کشیشان
sport shirt پیراهن یقه باز ورزشی
he sold the shirt off his back پیراهن تنش راهم فروخت
maxi پیراهن زنانه دامن بلند
night shirt پیراهن خواب مردانه یاپسرانه
The shirt doesnt fit me. این پیراهن اندازه ام نیست
neck band یخه پیراهن یا جامه دیگر
skivvy زیر پیراهن وزیر شلواری کوتاه
madras پیراهن درشت باف سفید نخی
hair shirt پیراهن مویی که برای ریاضت میپوشند
chemise لباس خواب یا زیر پیراهن زنانه
shirt-tails بخشی از پیراهن مردانه که زیر شلوار میرود
shirt-tail بخشی از پیراهن مردانه که زیر شلوار میرود
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
bustier پیراهن زیر تنگ و کرست مانند زنانه که تا کمر میآید
shaded پوشیده
dressed پوشیده
defilade پوشیده
veiled پوشیده
painted پوشیده
larvated پوشیده
furry خز پوشیده
crypto پوشیده
crested پوشیده
private پوشیده
privates پوشیده
overcast پوشیده
impenetrable پوشیده
feathered پوشیده
occult پوشیده
recondite پوشیده
covert پوشیده
florid پوشیده از گل
latent پوشیده
furriest خز پوشیده
inapparent پوشیده
Walls have ears <idiom> دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
cryptonym نام پوشیده
shrubby پوشیده از بوته
icy پوشیده از یخ بسیارسرد
cryptical پوشیده مرموز
cryptogenous پوشیده سبب
cryptonimous پوشیده نام
defiladed area منطقه پوشیده
scanned image تصویر پوشیده
scurvy پوشیده از شوره
enclosed bridge پل فرماندهی سر پوشیده
efflorescent پوشیده ازگرداملاح
covered space فضای پوشیده
feathery پوشیده ازپر
surmounted with snow پوشیده از برف
verrucous پوشیده از گندمه
covert پوشیده پوشپر
grassy پوشیده از چمن
verrucose پوشیده از گندمه
armor basis پوشیده با زره
snowy پوشیده از برف
concealed پوشیده شده
acloud پوشیده از ابر
cloudy پوشیده از ابر
shod کفش پوشیده
storehouse انبار سر پوشیده
stubbly پوشیده از کاهبن
bosky پوشیده از بوته
covered space فضای سر پوشیده
covered position موضع پوشیده
covered approach مسیر پوشیده
uncovered غیر پوشیده
snow clad برف پوشیده
solvated حلال پوشیده
blotchy پوشیده از لکه
secrets اسرارامیز پوشیده
secret اسرارامیز پوشیده
bosky پوشیده ازبیشه
iciest پوشیده از یخ بسیارسرد
icier پوشیده از یخ بسیارسرد
storehouses انبار سر پوشیده
panoplied زره پوشیده از سر تا پا
beetles پوشیده شدن
robed in bleck سیاه پوشیده
ivied پوشیده از پاپیتال
glace پوشیده ازشکر
latent defect نقض پوشیده
plumbeous پوشیده از سرب
kerchiefed or chift بادستمال پوشیده
beetle پوشیده شدن
overgrown with plants پوشیده از گیاه
masked epilepsy صرع پوشیده
indoor swimming pool استخر سر پوشیده
masked depression افسردگی پوشیده
sadly dressed جامه غم پوشیده
habilitate لباس پوشیده
mystic sense معنی پوشیده
rolling country زمین پوشیده
smudgy پوشیده از کثافت یا گل و غیره
covered approach راه نفوذی پوشیده
hiddenly بطور پوشیده و مکتوم
there was no secrecy about it مطلب پوشیده ای نبود
occultly بطور پوشیده یا پنهان
bushed ازبوته پوشیده شده
clarence درشکه چهارچرخه پوشیده
smudgier پوشیده از کثافت یا گل و غیره
squamose پوشیده از فلس یاپولک
verdant پوشیده از سبزه بی تجربه
culverts مجرای سر پوشیده ابرو
smudgiest پوشیده از کثافت یا گل و غیره
tussocky پوشیده ازکلاله مو یا علف
woolfell پوست پوشیده ازپشم
woolskin پوست پوشیده ازپشم
culvert مجرای سر پوشیده ابرو
heavily overcast ابری پوشیده [ هواشناسی]
he wears black سیاه پوشیده است
stellular پوشیده ازستارگان کوچک
he is thinly dressed کم لباس پوشیده است
gesso سطح پوشیده از بتونه
incog پوشیده بانام عوضی
dressed up to the nines با دقت لباس پوشیده
dressed inred جامه سرخ پوشیده
dressed in scarlet جامه سرخ پوشیده
rich clad جامه فاخر پوشیده
woody چوبی پوشیده از چوب
reconditely بطور پوشیده یا عمیق
frosted پوشیده ازشبنم یخ زده
in mourning جامه ماتم پوشیده
solvated proton پروتون حلال پوشیده
pruinose پوشیده از دانههای سفیدمانندژاله
ermined جامه قاقم پوشیده
scutate پوشیده از فلسهای بزرگ
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
camisado شبیخون لباس یا پیراهن علامت داری که هنگام شبیخون می پوشندتاطرفین یکدیگر رابشناسند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com