Dictiornary-Farsi | پیشگانی پیشه کار | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 86 (5 milliseconds)

English	Persian
profession	پیشگانی پیشه کار
professions	پیشگانی پیشه کار


Other Matches

professionals	پیشه ور کسیکه رشتهای را پیشه رسمی
professional	پیشه ور کسیکه رشتهای را پیشه رسمی
well there are actors and actors	آخر هنر پیشه داریم تا هنر پیشه
handicraftsman	پیشه ور
vocations	پیشه
vocation	پیشه
function	پیشه
walks of life	پیشه
walk of life	پیشه
tradesman	پیشه ور
crafts	پیشه
craft	پیشه
tradesmen	پیشه ور
artificer	پیشه ور
careers	پیشه
careering	پیشه
careered	پیشه
career	پیشه
avocation	پیشه
professions	پیشه
profession	پیشه
craftbrother	هم پیشه
artisan	پیشه ور
mysteries	پیشه
job	پیشه
calling	پیشه
mystery	پیشه
jobs	پیشه
traded	پیشه
line of business	پیشه
trade	پیشه
artisans	پیشه ور
functions	پیشه
functioned	پیشه
occupations	پیشه
occupation	پیشه
amorist	عاشق پیشه
chisel tooth	دندان پیشه
line of business	شاخه پیشه
freelancer	پیشه ور آزاد
the long robe	پیشه قضائی
profession of medicine	پیشه پزشکی
amative	عاشق پیشه
handicraft	پیشه دستی
practice	رویه پیشه
trade	پیشه حرفه
jackdaw	کلاغ پیشه
studios	پیشه گاه
oppressive	ستم پیشه
traded	پیشه حرفه
supervisory	مباشر پیشه
pursuit	حرفه پیشه
pursuits	حرفه پیشه
studio	پیشه گاه
practice	کار پیشه
jackdaws	کلاغ پیشه
professionally	از لحاظ پیشه
industries	پیشه و هنر ابتکار
industry	پیشه و هنر ابتکار
laid up in bed	پیشه ویژه رشته
professions	افهار پیشه و حرفه
traded	پیشه وری کاسبی
profession	افهار پیشه و حرفه
craft guild	صنف پیشه وران
professionally	ازراه پیشه یاکسب
ministry of industry	وزارت پیشه و هنر
trade	پیشه وری کاسبی
he is a physician byprofession	پیشه او پزشکی است
good will	حق کسب و پیشه وتجارت
career woman	زن دارای حرفه یا پیشه
career women	زن دارای حرفه یا پیشه
to retain a freelancer	استخدام کردن پیشه ور آزاد
specialism	پیروی علم یا پیشه ویژه
specialisms	پیروی علم یا پیشه ویژه
eminence	پر مقام [بالا رتبه] در گروهی یا پیشه ای
industrial wealth	مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
lay deacon	شماسی که پیشه غیر روحانی را دنبال میکند
nostradamus	کسیکه پیشه اش خبراز غیب دادن است
actual job [job held] [occupation held]	پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
rigger	کسی که پیشه اش بستن بادبانهاوکوبیدن میخهای کشتی است
The box office star of 1980.	پول ساز ترین هنر پیشه سال 1980
logographer	مورخ نثر نویس یونانی پیش از زمان herodotusیونانی که پیشه اش نطق بود
practician	کسیکه دست بکار پیشه ایست وکیل دست در کار
to engage somebody as somebody	کسی را به عنوان کسی [در پیشه ای] استخدام کردن