English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 165 (8 milliseconds)
English Persian
An ounce of prevention is worth a pound of cure. <proverb> پیشگیری بهتر از درمانه.
An ounce of prevention is better than a pound of cure. <proverb> پیشگیری بهتر از درمانه.
An ounce of prevention is worth a pound of cure. [Benjamin Franklin] <proverb> پیشگیری بهتر از درمانه.
Other Matches
outsells بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outselling بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsell بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsold بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
preventive medicine طب پیشگیری
prophylaxis پیشگیری
counter-measure پیشگیری
prophylaxis طب پیشگیری
precautions پیشگیری
prevention پیشگیری
preemptive attack تک پیشگیری
precaution پیشگیری
counter-measures پیشگیری
premune پیشگیری کننده
prophylactic پیشگیری کننده
buffer zones منطقه پیشگیری
preventive maintenance نگهداری پیشگیری
lead time زمان پیشگیری
accident prevention پیشگیری از حوادث
goby طفره پیشگیری
buffer zone منطقه پیشگیری
repercussion دفع یا پیشگیری
preclusive buying خرید پیشگیری کننده
lead angle زاویه پیشگیری هدف
measure اندازه اقدام پیشگیری
leads سیم واسطه زاویه پیشگیری
lateral tell پیشگیری هواپیما در حرکت عرضی
lead سیم واسطه زاویه پیشگیری
force majeure حادثه غیر قابل پیشگیری
chronic dose دز قابل معالجه و پیشگیری اتمی
lead pursuit مسیر پیشگیری هواپیمای رهگیر مسیرپیشگیری هدف
windage درجه تنظیم تیر برای پیشگیری اثر باد
board of conciliation هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
the more better the best بهتر
so much the better چه بهتر
better than بهتر از
all the better چه بهتر
so much the better for me بهتر من
better بهتر
modify بهتر کردن
above rubies بهتر از یاقوت
The more the better . هر چه بیشتر بهتر
So much the better. دیگه بهتر
on the mend <idiom> بهتر شدن
might as well <idiom> ترجیحا بهتر
ameliorative بهتر شونده
ameliorator بهتر کننده
cote بهتر بودن از
preferably بطور بهتر
to change to the better بهتر شدن
meliorate بهتر شدن
ameliorates بهتر کردن
ameliorated بهتر کردن
ameliorate بهتر کردن
ameliorating بهتر کردن
modifies بهتر کردن
the best of all از همه بهتر
amelioration بهتر شدن
modifying بهتر کردن
meliorative بهتر شونده
more the merrier <idiom> هرچی بیشتر بهتر
outplay بازی بهتر از حریف
out act بهتر انجام دادن از
it would be preferble to بهتر خواهد بود
tea is preferable to water چایی از اب بهتر است
enhance بهتر یا واضح تر کردن
it was no better هیچ بهتر نبود
Just as well you didnt come . همان بهتر که نیامدی
the better plan is to بهتر این است که .....
he works better او بهتر کار میکند
to get back on one's feet بهتر شدن [از بیماری]
enhancing بهتر یا واضح تر کردن
enhances بهتر یا واضح تر کردن
I feel it is appropriate ... به نظر من بهتر است که ...
modification بهتر کردن مدل
ammunition modification بهتر سازی مهمات
enhanced بهتر یا واضح تر کردن
preemptive attack تک ممانعتی تک پیشگیری کننده از شروع تک دشمن تک ممانعتی
This photo does not do you justice. خودتان از عکستان بهتر هستید
ameliorating بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorates بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorated بهتر شدن بهبودی یافتن
Do you have anything better? آیا چیزی بهتر دارید؟
ameliorate بهتر شدن بهبودی یافتن
surpasses بهتر بودن از تفوق جستن
It is better to know each others mind than to know each others language. <proverb> همدلى از همزبانى بهتر است .
surpassed بهتر بودن از تفوق جستن
surpass بهتر بودن از تفوق جستن
Better late then never. <proverb> تاخیر بهتر از هرگز است .
to get back on one's feet وضعیت خود را بهتر کردن
i know you better than he من شما را بهتر میشناسم تااو
i should p stay at home بهتر است در خانه بمانم
it peels better بهتر پوست ان کنده میشود
amending بهتر کردن بهبودی یافتن
amended بهتر کردن بهبودی یافتن
amend بهتر کردن بهبودی یافتن
hardening and temper بهتر کردن تشویه ی فولاد
rounding ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
rounding ایجاد دید بهتر در گرافیک
hole job شکست دادن حریف با شروع بهتر
think better of <idiom> رسیدگی دوباره به چیزی وتصمیمگیری بهتر
She has known better days in her youth . معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
I know best where my interests lie. صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
Better do it than wish it done. <proverb> شروع عمل بهتر از آرزوى انجام آن.
follow up <idiom> بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
you ought to know better شما باید بهتر از این بدانید
hole shot شکست دادن حریف با شروع بهتر
preventive war جنگ پیشگیری کننده از جنگ اصلی
Better late than never. <proverb> دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
Do you have a room with a better view? آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
Better late than never! <proverb> دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
adjustments تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
adjustment تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
outshoot تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
soil improvement بهتر کردن جنس زمین برای بارگذاری
Are you feeling any better? آیا حال شما کمی بهتر است؟
He is the best physician as physicians go. نسبت به سایر پزشکان از همه بهتر است
go-getter <idiom> شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
carbonet hardness درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
You're improving. <idiom> دارید بهتر می شوید [در انجام کارتان] [اصطلاح روزمره]
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
quick kick کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
sight window بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
adjusts تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjust تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
lag زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lags زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lagged زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
multipass overlap سیستمی که چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matria-dot ایجاد میکند با تکرا خط حروف ولی تغییر مکان به آرامی
letter quality printing چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
every cloud has a silver lining <idiom> [خوش بین باش، روزهای سخت نیز جایشان را به روزهای بهتر میدهند]
acid diluent ترکیبی که با قلم زنی سطح فلز باعث اتصال بهتر لایه های پرداخت با سطح فلزمیشود
Half a loaf is better than no bread . <proverb> نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است.
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
workgroup خصوصیتی که به بستههای نرم افزاری استاندارد اضافه میشود که باعث کارایی بهتر آن در گروه کاربران شبکه میشود
overlap سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlapped سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
ours was better than theirs مال ما بهتر از مال انها بود
summer resorts ییلاق عشایر [فرش های بافته شده در این هنگام از کوچ عشایر بدلیل مرغوبیت بهتر پشم، دارای کیفیت بهتری است.]
improved بهتر کردن اصلاح کردن
improving بهتر کردن اصلاح کردن
improves بهتر کردن اصلاح کردن
improve بهتر کردن اصلاح کردن
prescan خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
channels جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
NiMH نوعی باتری قابل شارژ در laptop که امکان شارژ شدن بهتر از باتری Nicad دارد. شارژ آن سریع تر است و نگران حافظه نیست
pareto criterion ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
hole فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holes فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holing فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com