Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
crossfertilize
پیوستن دونوع متفاوت از طریق لقاح
Other Matches
cross fertilization
لقاح دو سلول جنسی متفاوت لقاح متقابل
tows
دونوع دوتا
tow
دونوع دوتا
warp patterning
طراحی با تار
[گاه با استفاده از تارهای رنگی و یا تارهای با ظرافت متفاوت از تار جهت بوجود آمدن جلوه های متفاوت در فرش استفاده می شود.]
loris
دونوع بوزینه تنبل سیلان وهندوستان
beacon double
اسم رمز برای انتخاب روش تعقیب هدف با استفاده از دونوع موج رادار
zygosis
لقاح
conceptions
لقاح
fertilization
لقاح
conception
لقاح
fecundation
لقاح
reg
گرده لقاح
autoerotism
لقاح با خود
autoeroticism
لقاح با خود
self
وضع لقاح کردن
autoerotic
مربوط به لقاح با خود
oosperm
تخم لقاح شده
anemophilous
لقاح شونده در اثرباد
self fertility
لقاح خود بخود
crossfertilize
لقاح متقابل کردن
interfertile
قابل لقاح در داخل خود
parthenocarpy
میوه اوری بدون لقاح
cross polinize
بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross fertile
اصلاح نژاد از راه لقاح متقابل
gametogenesis
ایجاد سلول جنسی قابل لقاح
autogamy
لقاح وباروری بوسیله گرده خودگل
cross pollinate
بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
interfruitful
قابل گرده افشانی یا لقاح با یکدیگر
conception
لقاح تخم وشروع رشد جنین
conceptions
لقاح تخم وشروع رشد جنین
dual capable
جنگ افزار یا وسیله دو کاره وسیله یا جنگ افزاری که دونوع ماموریت انجام میدهد
zygosity
کیفیت تخم لقاح شده پیوند جنسی
autogamous
مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
Loudon's hollow wall
[دیوار آجری با دونوع آجر چینی کله راسته و راسته چینی]
away
متفاوت
other than
متفاوت
different
متفاوت
odd and ends
متفاوت
gametophore
سلول تغییر یافته و منشعب جنسی قابل لقاح
apomixis
تکثیر بوسیلهء بافتهای تناسلی ولی بدون لقاح
re route
ارسال در یک متفاوت
re-routing
ارسال در یک متفاوت
re-routed
ارسال در یک متفاوت
other
متفاوت دیگری
others
متفاوت دیگری
re-routes
ارسال در یک متفاوت
differentiated products
کالاهای متفاوت
re-route
ارسال در یک متفاوت
unlike signs
علامتهای متفاوت
differebtial settlements
نشستهای متفاوت
continuous tone
نقطههای متفاوت
parthenogenesis
ایجاد مولود بوسیله جنس مونث بدون عمل لقاح
apomict
کسی یا چیزی که بوسیلهء تکثیر بدون لقاح بوجود امده باشد
apogamy
رشد و نمو گیاه هاگدار بدون عمل لقاح ازسلول جنسی
far cry
<idiom>
چیزی کاملا متفاوت
outsize
اندازه متفاوت با عادی
change
متفاوت ساختن چیزی
changes
متفاوت ساختن چیزی
changed
متفاوت ساختن چیزی
changing
متفاوت ساختن چیزی
a whole new ball game
<idiom>
یک ماجرای کاملا متفاوت
another kettle of fish
<idiom>
کاملا متفاوت از دیگری
ranges
تغییر کردن یا متفاوت بودن
as different as chalk and cheese
<idiom>
مثل آسمان و ریسمان
[متفاوت]
as different as chalk and cheese
<idiom>
مثل فیل و فنجان
[متفاوت]
differently
بطریق دیگر بطور متفاوت
ranged
تغییر کردن یا متفاوت بودن
alien
متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
exceptional
متفاوت ونه مثل همیشه
aliens
متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
range
تغییر کردن یا متفاوت بودن
pronucleus
هسته سلول قابل لقاح پس ازتکمیل دوره بلوغ وورودنطفه به درون تخم جانور
uniquely
آنچه با هر چیز دیگر متفاوت است
unique
آنچه با هر چیز دیگر متفاوت است
combo box
ورودی- خروجی متفاوت را نمایش میدهد
swim against the tide/current
<idiom>
کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
special
آنچه متفاوت یا غیر عادی است
to try something completely new
<idiom>
چیزی
[روشی ]
کاملا متفاوت امتحان کردن
weighted bit
هر بیت با مقدار متفاوت بسته به محل آن در کلمه
1 and 2 are poles apart.
<idiom>
۱ و ۲ یک دنیا باهم فرق دارند
[بسیار متفاوت هستند]
.
discriminating tariff
شیوهای که در ان حقوق گمرکی کالاهای وارداتی متفاوت بایکدیگرست
exceptions
چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
farraginous
تلفیق کننده کلیه شرایط واخلاقهای متفاوت وجنسهای مخالف
exception
چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
These pants do not look any different than the others.
به نظر نمی آید که این شلوار از دیگران متفاوت باشد.
dichogamic
دارای عناصر نر وماده ایکه در مواقع متفاوت اماده باروری می شوند
dichogamous
دارای عناصر نروماده ایکه درمواقع متفاوت اماده باروری می شوند
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish.
اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود.
carriers
روش ارسال سیگنالهای متفاوت روی یک کانال با داده ارسالی با فرکانسهای مختلف
carrier
روش ارسال سیگنالهای متفاوت روی یک کانال با داده ارسالی با فرکانسهای مختلف
vi'a prep
از طریق
how
از چه طریق
tao
طریق
in what way
<adv.>
به چه طریق
way
طریق
to what extent
<adv.>
به چه طریق
how far
<adv.>
به چه طریق
via
از طریق
cementing
پیوستن
adjoin
پیوستن
cemented
پیوستن
link-up
پیوستن
affiliate
پیوستن
link up
پیوستن
allying
پیوستن
adjoined
پیوستن
adjoins
پیوستن
affixed
پیوستن
ally
پیوستن
cements
پیوستن
affixing
پیوستن
cement
پیوستن
affix
پیوستن
affixes
پیوستن
link-ups
پیوستن
annex
پیوستن
conjoin
پیوستن
enlink
پیوستن
to make contact
پیوستن
to go in with
پیوستن با
join up
به هم پیوستن
anastomois
به هم پیوستن
annexes
پیوستن
annexing
پیوستن
coalescence
پیوستن
couple
پیوستن
coupled
پیوستن
couples
پیوستن
to bring into contact
پیوستن
sort
پیوستن
attaching
پیوستن
connects
پیوستن
attaches
پیوستن
connect
پیوستن
link
به هم پیوستن
joined
پیوستن
sorted
پیوستن
attach
پیوستن
interlocked
پیوستن
meet
پیوستن
interlocking
پیوستن
interlocks
پیوستن
join
پیوستن
joins
پیوستن
interlock
پیوستن
sorts
پیوستن
meets
پیوستن
gateways
اتصال میان دو شبکه نامتشابه کامپیوتری که دوشبکه ارتباطی متفاوت ومجزا را به هم وصل میکند
Pidgin English
<idiom>
انگلیسی برای ارتباط بازرگانان با زبان های متفاوت شامل گرامر ساده و لغات کم.
JPEG++
حالت توسعه یافته gPEG که بخ بخشهای تصویر امکان فشرده شدن متفاوت می دهند
gateway
اتصال میان دو شبکه نامتشابه کامپیوتری که دوشبکه ارتباطی متفاوت ومجزا را به هم وصل میکند
by payment
از طریق پرداخت
equally
<adv.>
به همان طریق
available by
در دسترس از طریق .....
in no wise
بهیچ طریق
dy drawing lots
به طریق قرعه
noway
به هیچ طریق
hereditarily
به طریق ارث
similite
بهمان طریق
roads
طریق خیابان
road
طریق خیابان
just as well
<adv.>
به همان طریق
officially
از طریق اداری
welds
بهم پیوستن
reconstitutes
بهم پیوستن
bind
بهم پیوستن
interconnected
بهم پیوستن
incorporating
بهم پیوستن
reconstituting
بهم پیوستن
incorporate
بهم پیوستن
interconnect
بهم پیوستن
reconstitute
بهم پیوستن
incorporates
بهم پیوستن
reconstituted
بهم پیوستن
link
بهم پیوستن
adequateness
چسبیدن پیوستن
admix
بهم پیوستن
to piece together
بهم پیوستن
knots
بهم پیوستن
to grow together
باهم پیوستن
to grow into one
بهم پیوستن
combining
باهم پیوستن
filiate
اشناکردن پیوستن
glutinate
بهم پیوستن
combine
باهم پیوستن
combines
باهم پیوستن
inone
بهم پیوستن
inosculate
بهم پیوستن
to put together
بهم پیوستن
knot
بهم پیوستن
seam
بهم پیوستن
anastomose
بهم پیوستن
anastomosis
بهم پیوستن
binds
بهم پیوستن
interlock
بهم پیوستن
interlocked
بهم پیوستن
welded
بهم پیوستن
weld
بهم پیوستن
seams
بهم پیوستن
interlocking
بهم پیوستن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com