Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English
Persian
away
پیوسته بطور پیوسته
Search result with all words
steadily
بطور پیوسته و یکنواخت
indiscretely
بطور بهم پیوسته
Other Matches
allied
پیوسته
round-the-clock
پیوسته
legato
پیوسته
non-stop
پیوسته
on end
پیوسته
perpetually
پیوسته
cohesive
به هم پیوسته
on and on
پیوسته
for ever and aday
پیوسته
d. in
پیوسته
cursive
پیوسته
proximate
پیوسته
never ceasing
پیوسته
ceaselessly
پیوسته
contiguous
پیوسته
for evermore
پیوسته
continued
پیوسته
married
پیوسته
incessant
پیوسته
uninterrupted
پیوسته
continuous
پیوسته
conjoint
پیوسته
coalescent
پیوسته
incessantly
پیوسته
bursts
پیوسته
attached
پیوسته
burst
پیوسته
annexed
پیوسته
everywhen
پیوسته
affined
پیوسته
ceaseless
پیوسته
continual
پیوسته
unremittingly
پیوسته
coadunate
پیوسته
concomitant
پیوسته
continous
پیوسته
eternal
پیوسته
syndetic
پیوسته
alway
پیوسته
in connexion with
پیوسته به
gamopetalous
پیوسته گلبرگ
collective
بهم پیوسته
sympetalous
پیوسته گلبرگ
contiguous
همجوار پیوسته
flow chip
براده پیوسته
connected measures
اقدامت پیوسته
accretion
رشد پیوسته
full time
پیوسته کار
diligence
کوشش پیوسته
diligency
کوشش پیوسته
compacted
بهم پیوسته
compact
بهم پیوسته
nid nod
پیوسته جنباندن
compacts
بهم پیوسته
nid nod
پیوسته جنبیدن
permanent water level
تراز پیوسته اب
gamosepalous
پیوسته کاسبرگ
gamophyllous
پیوسته برگ
collateral measures
اقدامت پیوسته
incessant drinking
پیوسته گساری
compacting
بهم پیوسته
symphsis
عضو پیوسته
without intermission
پیوسته لاینقطع
continuate
پیوسته بهم
without rest
پیوسته لاینقطع
continuous data
دادههای پیوسته
continuous distributions
توزیع پیوسته
continuous duty
کار پیوسته
continuous error
خطای پیوسته
continuous form
ورقه پیوسته
continuous forms
ورقههای پیوسته
continuous function
تابع پیوسته
connecting arrangement
ترتیب پیوسته
haunt
پیوسته امدن به
sustained yield
بازده پیوسته
thereunto
بضمیمیه ان پیوسته به ان
to be in a state of f.
پیوسته درتغییربودن
accrete
بهم پیوسته
to whittle at
پیوسته بریدن
burst mode
حالت پیوسته
burster
فرم پیوسته
vicinal
در همسایگی پیوسته
conjunct
بهم پیوسته
haunts
پیوسته امدن به
continuous paper
کاغذ پیوسته
continuous spectrum
طیف پیوسته
continuous tone
اهنگ پیوسته
continuous tone
ته رنگ پیوسته
continuous traffic line
خط پیوسته امد و شد
continuous variable
متغیر پیوسته
end to end
سرهم پیوسته
peal
صدای پیوسته
pealed
صدای پیوسته
continuous phase
فاز پیوسته
continuous process
فرایند پیوسته
whittle
پیوسته کم کردن
continuous processing
پردازش پیوسته
continuous scrolling
حرکت پیوسته
adjoins
پیوسته بودن
adjoined
پیوسته بودن
adjoin
پیوسته بودن
peals
صدای پیوسته
pealing
صدای پیوسته
ex post
بوقوع پیوسته
forever
جاویدان پیوسته
aggregates
بهم پیوسته
against
پیوسته مجاور
aggregate
بهم پیوسته
inseparate
بهم پیوسته
insobriety
شرب پیوسته
indiscrete
بهم پیوسته
linked list
لیست پیوسته
continuous flow analyser
تجزیه گر جریان پیوسته
order about
پیوسته پی فرمان فرستادن
direct connected
ماشینهای بهم پیوسته
to chop and change
پیوسته تغییررای دادن
to hang together
باهم پیوسته یامتحدبودن
continuous background radiation
تابش زمینهای پیوسته
steadied
پیوسته ویکنواخت کردن
continuing appropriation
تامین اعتبار پیوسته
to keep on
پیوسته نگاه داشتن
to run on
بهم پیوسته بودن
to peg a way at some work
پیوسته درسرچیزی کارکردن
continuous rating
کار پیوسته اسمی
continuous packing column
ستون پر شده پیوسته
continuous forms
فرم های پیوسته
continuous levelling
تراز یابی پیوسته
so let us always be kind
پیوسته مهربان باشیم
to breed in and in
پیوسته باخویشاوندان پیوندکردن
continuous grading
دانه بندی پیوسته
continuous extraction apparatus
دستگاه استخراج پیوسته
statement with debate
بیانیه با بحث پیوسته
always
پیوسته همه وقت
uniterrupted
پیوسته غیرمقطوع دایم
gamosepalous
دارای کاسبرگ پیوسته
steady
پیوسته ویکنواخت کردن
gamophyllous
دارای برگ پیوسته
steadiest
پیوسته ویکنواخت کردن
steadies
پیوسته ویکنواخت کردن
gamopetalous
دارای گلبرگ پیوسته
zigzag
خطوط جناغی پیوسته
zigzagged
خطوط جناغی پیوسته
continuous function
تابع پیوسته
[ریاضی]
steadying
پیوسته ویکنواخت کردن
zigzags
خطوط جناغی پیوسته
tractor feed
تغذیه کاغذ پیوسته
zigzagging
خطوط جناغی پیوسته
he kept on speaking
پیوسته سخن میگفت
terrace
ردیف خانههای بهم پیوسته
terraces
ردیف خانههای بهم پیوسته
companionate
بهم پیوسته دراثر اتحادواشتراک
correlative
بهم پیوسته جفت نظیر
without interruption
پیوسته پی در پی بطورمسلسل بدون بادخور
to keep the track of something
پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
true or sternal ribs
دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
full time
پیوسته کاری تمام وقت
to move a bout
پیوسته جای خود را تغییردادن
to be connected
بهم پیوسته
[متصل]
بودن
linked pie/column graph
نمودار گرد و ستونی پیوسته
feeding storm
طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد
croft
زمین قابل کشت پیوسته بخانه
crofts
زمین قابل کشت پیوسته بخانه
panoramically
بشکل دورنمای مسلسل بطوروسیع و پیوسته
to harp on one string
پیوسته روی یک موضوع بحث کردن
close grain
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
infield
کشتزار پیوسته بخانه زمین زیر کشت
close grained
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
cyclic item
اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند
enroute personnel
افراد پیوسته به یکان حین حرکت برای عملیات
dialed
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dialled
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
continuous flow oxygen system
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
dials
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dial
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
passionist
عضو دستهای از نصارا که پیوسته مصیبت حضرت مسیح رابایدیاداورشوند
grasshopper beam
تیری که یک سران درماشین لولایی پیوسته است وازاین جهت مانندملخ
semi detached
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi-detached
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
montage
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
montages
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
cw system
سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
creep
تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
creeps
تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
satelloid
ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
continuity light
وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد
cross-wing
[بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
to veer and heul
پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
binder
اهرم جعبه ماکو الیاف پشم که بهم پیوسته ونخ پشم را تشکیل میدهد شکم بند زنان
binders
اهرم جعبه ماکو الیاف پشم که بهم پیوسته ونخ پشم را تشکیل میدهد شکم بند زنان
convoy joiner
ناوهای منفردی که به کاروان دریایی پیوسته اند ناوهای متفرقه اضافی درستون دریایی
conurbation
شهرهای زنجیرهای شهرهای پیوسته
conurbations
شهرهای زنجیرهای شهرهای پیوسته
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com