English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English Persian
gamopetalous پیوسته گلبرگ
sympetalous پیوسته گلبرگ
Search result with all words
gamopetalous دارای گلبرگ پیوسته
Other Matches
petals گلبرگ
apetalous بی گلبرگ
petal گلبرگ
monopetalous دارای یک گلبرگ
polypetalous جدا گلبرگ
calycle کاسبرگ گلبرگ
corolla جام گلبرگ
labium لب شکافته گلبرگ
envelope جام حلقهء گلبرگ
ligule ملازه گلبرگ تسمهای
tetrapetalous دارای چهار گلبرگ
envelopes جام حلقهء گلبرگ
dodecapetalous دارای دوازده گلبرگ
unipetalous تک برگ دارای یک گلبرگ
away پیوسته بطور پیوسته
petaline وابسته به برگ گل مانند گلبرگ
picotee میخک گلبرگ سفید یازرد
snowbush انواع گیاهان سفید گلبرگ چای جرسی
safflower گل رنگ [این گیاه صورت وحشی در کشورهای مختلف رشد می کند. در ایران در خراسان و تبریز وجود دارد. از گلبرگ ها رنگینه زرد استخراج می کنند.]
on and on پیوسته
on end پیوسته
incessant پیوسته
allied پیوسته
legato پیوسته
proximate پیوسته
perpetually پیوسته
cohesive به هم پیوسته
continous پیوسته
d. in پیوسته
coalescent پیوسته
coadunate پیوسته
for ever and aday پیوسته
conjoint پیوسته
for evermore پیوسته
everywhen پیوسته
alway پیوسته
affined پیوسته
ceaseless پیوسته
annexed پیوسته
incessantly پیوسته
attached پیوسته
eternal پیوسته
in connexion with پیوسته به
cursive پیوسته
bursts پیوسته
continuous پیوسته
continual پیوسته
concomitant پیوسته
non-stop پیوسته
round-the-clock پیوسته
burst پیوسته
unremittingly پیوسته
syndetic پیوسته
uninterrupted پیوسته
married پیوسته
continued پیوسته
contiguous پیوسته
ceaselessly پیوسته
never ceasing پیوسته
palmette گل شاه عباسی [این گل در طرح ها ختائی نقش اصلی را دارد منسوب به طراحان دوره صفویه بوده و عده ای آن را شبیه نیلوفر آبی می دانند. بصورت پنج پر، هشت پر و دوازده پر به همراه برگ ها و گلبرگ ها است.]
end to end سرهم پیوسته
continuous paper کاغذ پیوسته
continuous tone اهنگ پیوسته
continuous phase فاز پیوسته
continuous tone ته رنگ پیوسته
continuous traffic line خط پیوسته امد و شد
continuous variable متغیر پیوسته
continuous spectrum طیف پیوسته
continuous scrolling حرکت پیوسته
continuous processing پردازش پیوسته
collateral measures اقدامت پیوسته
connected measures اقدامت پیوسته
continuous process فرایند پیوسته
ex post بوقوع پیوسته
flow chip براده پیوسته
vicinal در همسایگی پیوسته
permanent water level تراز پیوسته اب
to whittle at پیوسته بریدن
to be in a state of f. پیوسته درتغییربودن
linked list لیست پیوسته
thereunto بضمیمیه ان پیوسته به ان
nid nod پیوسته جنبیدن
nid nod پیوسته جنباندن
symphsis عضو پیوسته
insobriety شرب پیوسته
inseparate بهم پیوسته
full time پیوسته کار
gamophyllous پیوسته برگ
gamosepalous پیوسته کاسبرگ
without rest پیوسته لاینقطع
without intermission پیوسته لاینقطع
incessant drinking پیوسته گساری
indiscrete بهم پیوسته
sustained yield بازده پیوسته
peal صدای پیوسته
compacts بهم پیوسته
accrete بهم پیوسته
burst mode حالت پیوسته
adjoined پیوسته بودن
compacted بهم پیوسته
compact بهم پیوسته
accretion رشد پیوسته
conjunct بهم پیوسته
compacting بهم پیوسته
haunts پیوسته امدن به
haunt پیوسته امدن به
pealed صدای پیوسته
peals صدای پیوسته
adjoin پیوسته بودن
adjoins پیوسته بودن
whittle پیوسته کم کردن
collective بهم پیوسته
contiguous همجوار پیوسته
diligency کوشش پیوسته
diligence کوشش پیوسته
connecting arrangement ترتیب پیوسته
against پیوسته مجاور
continuous forms ورقههای پیوسته
continuous error خطای پیوسته
continuous duty کار پیوسته
continuous distributions توزیع پیوسته
continuous function تابع پیوسته
forever جاویدان پیوسته
aggregate بهم پیوسته
aggregates بهم پیوسته
pealing صدای پیوسته
continuous form ورقه پیوسته
continuous data دادههای پیوسته
continuate پیوسته بهم
burster فرم پیوسته
zigzag خطوط جناغی پیوسته
zigzagged خطوط جناغی پیوسته
always پیوسته همه وقت
steadies پیوسته ویکنواخت کردن
continuous background radiation تابش زمینهای پیوسته
zigzagging خطوط جناغی پیوسته
zigzags خطوط جناغی پیوسته
uniterrupted پیوسته غیرمقطوع دایم
steady پیوسته ویکنواخت کردن
so let us always be kind پیوسته مهربان باشیم
continuous function تابع پیوسته [ریاضی]
statement with debate بیانیه با بحث پیوسته
steadily بطور پیوسته و یکنواخت
steadiest پیوسته ویکنواخت کردن
tractor feed تغذیه کاغذ پیوسته
to run on بهم پیوسته بودن
to peg a way at some work پیوسته درسرچیزی کارکردن
to keep on پیوسته نگاه داشتن
to hang together باهم پیوسته یامتحدبودن
to chop and change پیوسته تغییررای دادن
to breed in and in پیوسته باخویشاوندان پیوندکردن
steadying پیوسته ویکنواخت کردن
indiscretely بطور بهم پیوسته
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
gamophyllous دارای برگ پیوسته
continuous grading دانه بندی پیوسته
gamosepalous دارای کاسبرگ پیوسته
direct connected ماشینهای بهم پیوسته
he kept on speaking پیوسته سخن میگفت
continuous levelling تراز یابی پیوسته
continuing appropriation تامین اعتبار پیوسته
continuous extraction apparatus دستگاه استخراج پیوسته
continuous flow analyser تجزیه گر جریان پیوسته
continuous packing column ستون پر شده پیوسته
continuous forms فرم های پیوسته
steadied پیوسته ویکنواخت کردن
continuous rating کار پیوسته اسمی
terraces ردیف خانههای بهم پیوسته
correlative بهم پیوسته جفت نظیر
to be connected بهم پیوسته [متصل] بودن
without interruption پیوسته پی در پی بطورمسلسل بدون بادخور
terrace ردیف خانههای بهم پیوسته
true or sternal ribs دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
companionate بهم پیوسته دراثر اتحادواشتراک
full time پیوسته کاری تمام وقت
to keep the track of something پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
to move a bout پیوسته جای خود را تغییردادن
linked pie/column graph نمودار گرد و ستونی پیوسته
feeding storm طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد
crofts زمین قابل کشت پیوسته بخانه
croft زمین قابل کشت پیوسته بخانه
panoramically بشکل دورنمای مسلسل بطوروسیع و پیوسته
to harp on one string پیوسته روی یک موضوع بحث کردن
infield کشتزار پیوسته بخانه زمین زیر کشت
close grained دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grain دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
cyclic item اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند
continuous flow oxygen system سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
dialed راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dialled راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
enroute personnel افراد پیوسته به یکان حین حرکت برای عملیات
dial راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dials راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
passionist عضو دستهای از نصارا که پیوسته مصیبت حضرت مسیح رابایدیاداورشوند
grasshopper beam تیری که یک سران درماشین لولایی پیوسته است وازاین جهت مانندملخ
semi-detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
montages قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
montage قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
cw system سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com