Dictiornary-Farsi | پیوستگی دوام | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 184 (9 milliseconds)

English	Persian
contiguous	پیوستگی دوام


Other Matches

coalescence	به هم پیوستگی
cohesiveness	به هم پیوستگی
concomitance	پیوستگی
concrescence	پیوستگی
conjugation	پیوستگی
alliances	پیوستگی
alliance	پیوستگی
incessancy	پیوستگی
cohesion	به هم پیوستگی
coherence	به هم پیوستگی
cohesion	پیوستگی
steadiness	پیوستگی
affiliation	پیوستگی
steadviness	پیوستگی
affiliations	پیوستگی
symphysis	پیوستگی
conjunction	پیوستگی
conjunctions	پیوستگی
consolidation	به هم پیوستگی
continuity	پیوستگی
interconnection	به هم پیوستگی
affinity	پیوستگی
coalitions	پیوستگی
union	پیوستگی
affinities	پیوستگی
associations	پیوستگی
association	پیوستگی
unions	پیوستگی
unity	پیوستگی
coalition	پیوستگی
incontinuity	نا پیوستگی
joinder	پیوستگی
attachment	پیوستگی
syndesis	بهم پیوستگی
accretion	بهم پیوستگی
connection	پیوستگی اتصال
connexions	پیوستگی اتصال
linkages	به هم پیوستگی پیوندی
incorporation	پیوستگی تلفیق
linkages	بهم پیوستگی
zygosis	ترکیب پیوستگی
linkage	به هم پیوستگی پیوندی
linkage	بهم پیوستگی
bond	پیوستگی ضمانت
continuity theory	نظریه پیوستگی
continuity equation	رابط پیوستگی
continuity equation	معادله پیوستگی
juncture	پیوستگی مفصل
continuity of flow	پیوستگی جریان
connecting branch	اتصال یا پیوستگی
magnetic linkage	پیوستگی مغناطیسی
coneatenation	بهم پیوستگی
inosculation	بهم پیوستگی
bond stress	تنش پیوستگی
interosculation	بهم پیوستگی
continuous time	با پیوستگی زمانی
discontinuity	عدم پیوستگی انفصال
adhesion	کشش سطحی پیوستگی
discontinuities	عدم پیوستگی انفصال
solidarity	بهم پیوستگی [اتحاد]
continuity of a function	پیوستگی تابعی [ریاضی]
clanship	پیوستگی بخانواده خود
electron attachment	پیوستگی یا وابستگی الکترون
substances	دوام
limit fatigue stress	حد دوام
durante	دوام
incessancy	دوام
senectitude	دوام
memnetary	کم دوام
permanence	دوام
quick fading	بی دوام
of short continuance	کم دوام
perdurability	دوام
abidance	دوام
toughness	دوام
loughness	دوام
short life	کم دوام
substance	دوام
stability	دوام
durability	دوام
gaseous	بی دوام
short-lived	بی دوام
short lived	بی دوام
flimsier	بی دوام
strengths	دوام
flimsiest	بی دوام
strength	دوام
flimsy	بی دوام
lives	دوام
resistance	دوام
weaknesses	کم دوام
weakest	کم دوام
subsistance	دوام
weaker	کم دوام
weak	کم دوام
perpetuity	دوام
subsistence	دوام
permanency	دوام
permanencies	دوام
lastingness	دوام
continuity	دوام
endurance	دوام
life	دوام
continuance	دوام
reunion	بهم پیوستگی تجدید دیدار
solidarity	بهم پیوستگی مسئولیت مشترک
syndactylism	پیوستگی واتصال پنجه ها بیکدیگر
reunions	بهم پیوستگی تجدید دیدار
placentation	پیوستگی جفت جنین بدیوارزهدان
holdouts	دوام آوردن
holdout	دوام آوردن
perennate	دوام یافتن
soft goods	کالاهای بی دوام
ruggedization	با دوام سازی
nondurable goods	کالاهای بی دوام
persistency	دوام سماجت
perennate	دوام اوردن
rated fatigue limit	حد دوام نامی
life cycle	چرخه دوام
last	دوام کردن
viable	قابل دوام
fugitives	بی دوام زودگذر
standing	دوام شهرت
weaknesses	سست کم دوام
weakest	سست کم دوام
weaker	سست کم دوام
persistence	دوام ماندگاری
stock car	قدرت و دوام
stock-car	قدرت و دوام
wears	دوام کردن
wear	دوام کردن
stock-cars	قدرت و دوام
lasts	دوام کردن
lasts	دوام داشتن
last	دوام داشتن
lasted	دوام کردن
lasted	دوام داشتن
brittle	بی دوام زودشکن
fugitive	بی دوام زودگذر
fallal	چیزبی دوام
lastingly	بطور با دوام
fugacious	بی دوام زودریز
weak	سست کم دوام
it had a short life	کم دوام بود
horary	بی دوام زودگذر
viability	قابلیت دوام
endurance limit	حد دوام مصالح
clannish	دارای تعصب قبیلهای پیوستگی ایلی
fusionist	هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
adhesion	اتصال و پیوستگی غیرطبیعی سطوح در اماس
adherence to party	هواخواهی یاتبعیت ازحزبی پیوستگی به حزبی
nondurable consumer goods	کالاهای مصرفی بی دوام
outlived	بیشتر دوام اوردن
outwear	بیشتر دوام کردن
outlive	بیشتر دوام اوردن
outliving	بیشتر دوام اوردن
to stand out	دوام یاایستادگی کردن
semiannual	دارای دوام شش ماهه
falderal	چیزبی بهاوبی دوام
outlives	بیشتر دوام اوردن
consumer durables	کالاهای مصرفی پر دوام
producer durable equipment	تجهیزات با دوام تولیدی
consumer nondurables	کالاهای مصرفی بی دوام
polyene	ترکیبی الی که دارای پیوستگی مضاعف است
integration	یکی کردن و بهم پیوستن پیوستگی اجزاء
juncture	بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
runs	دوام یافتن ادامه دادن
lasted	دوام داشتن طول کشیدن
last	دوام داشتن طول کشیدن
run	دوام یافتن ادامه دادن
lasts	دوام داشتن طول کشیدن
stand out	دوام اوردن ایستادگی کردن
ruggedize	محکم وبا دوام ساختن
hang on	ادامه دادن دوام داشتن
galleta	چمن با دوام جنوب امریکا و مکزیکو
to stand the test of time	برای مدت زیاد دوام آوردن
to stand the test	برای مدت زیاد دوام آوردن
outdare	تحریک بجنگ کردن دوام اوردن دربرابر
to have stood the test of time	برای مدت زیاد دوام آورده باشد
static economy	اقتصاد ساکن وضعیت اقتصادی یی که مدت زیادی دوام یابد
continuity light	وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد
pretensioning	پیش تنیدگی ناشی از پیوستگی بتن با میل- گردهائی که قبل از بتن ریزی تحت کشش قرار نگرفته اند
use testing	ازمایش عمر قانونی ازمایش مدت متوسط دوام وسایل