English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
stopgap چاره موقت
stopgaps چاره موقت
Other Matches
suspension of arms اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
protempore موقت شاغل مقامی بطور موقت
holding area منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
holding anchorage لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
remediless بی چاره
shiftless بی چاره
alternatives چاره
alternative چاره
makeshift چاره
resourc چاره
remedying چاره
remedy چاره
remedies چاره
remedied چاره
recourse چاره
remediable چاره پذیر
make do چاره موقتی
mitraille چاره پاره
unalterable <adj.> چاره نا پذیر
pis aller اخرین چاره
irretrievability چاره ناپذیری
irremediableness چاره ناپذیری
an active remedy چاره موثر
solutions چاره سازی
solution چاره سازی
unavoidable چاره ناپذیر
inevitable چاره نا پذیر
engrained چاره ناپذیر
ineluctable چاره ناپذیر
resourceful چاره ساز
irremediable چاره ناپذیر
inevitability چاره ناپذیری
indispensable <adj.> چاره نا پذیر
the remedy lies in this چاره ان اینست
It cant be helped. چاره ای نیست
absolute <adj.> چاره نا پذیر
inalienable <adj.> چاره نا پذیر
inevitable <adj.> چاره نا پذیر
unalienable <adj.> چاره نا پذیر
inescapable چاره نا پذیر
to seek a remedy for something چاره جویی کردن
irredeemably بطور چاره ناپذیر
stop gap وسیله یا چاره موقتی
irremediably بطور چاره ناپذیر
the only remedy is patience چاره ان شکیبایی است
indispensable چاره نا پذیر ضروری
remedial چاره ساز شفابخش
pis aller اخرین پناه چاره
indispensably بطور چاره ناپذیر
dispensable چاره پذیر غیرضروری
i had no a چاره دیگری نداشتم
boot اخراج چاره یافایده
To find a way out. To find a remedy. چاره پیدا کردن
To seak a remedy. چاره جویی کردن
indispensability چاره ناپذیری اقتضا
death is inevitable مرگ حتمی یا چاره ناپذیراست
What can one do about it? چاره کدام است ( چیست ) ؟
makeshift چاره موقتی ادم رذل
afterthought چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
help مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
helped مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
helps مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
haematogen دارویی که برای چاره کم خونی میدهند
to seek a remedy for something چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
It just cant be helped . کاریش نمی شود کرد ( چاره یی نیست )
afterthoughts فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
He is incorrigible. این آدم چاره اش نمی شود ( اصلاح پذیر نیست )
adhoc موقت
intrim موقت
pontoon bridge پل موقت
interim موقت
temporary موقت
provisional موقت
pontoons پل موقت
makeshift موقت
pontoon پل موقت
pro tempore موقت
bretisee سنگر موقت
bretess سنگر موقت
bridging leon وام موقت
debarkation hospital بیمارستان موقت
bretex سنگر موقت
temporarily بطور موقت
coffer dam سد انحرافی موقت
brettys سنگر موقت
dazzle کوری موقت
dazzled کوری موقت
dazzles کوری موقت
dazzling کوری موقت
bretise سنگر موقت
blackouts بیهوشی موقت
bretesse سنگر موقت
blackout بیهوشی موقت
suspensions اخراج موقت
buffer حافظه موقت
bridging leon اعتبار موقت
suspension اخراج موقت
charge d'affaires of the embassy کاردار موقت
detention pending trial حبس موقت
drop tank تانک موقت
temporary storage حافظه موقت
lean-tos پناهگاه موقت
provisional به طور موقت
kluged ترسیم موقت
the pro tem chief رئیس موقت
modulus vivendi قار موقت
term insurance بیمه موقت
temporary wife زوجه موقت
temporary hardness سختی موقت
tabernacle پرستشگاه موقت
protem موقتا موقت
temporary structures ساختمانهای موقت
temporary marriage ازدواج موقت
suspension of arms اتش بس موقت
provisional scrip تصدیق موقت
short time duty کار موقت
temporary storage انباره موقت
temporary road راه موقت
lean-to پناهگاه موقت
ischemia کم خونی موقت
armistices صلح موقت
temporalty بطور موقت
x site انبار موقت
temporary duty شغل موقت
temporary duty ماموریت موقت
cofferdam بند موقت
false work حائل موقت
temporary gauge اشل موقت
temporary works کارهای موقت
interim certificates گواهی موقت
tentative ازمایشی موقت
timbering چوبست موقت
armistice صلح موقت
modus vivendi توافق موقت
interim plan برنامههای موقت
temporal life زندگی موقت
interim financing پرداخت موقت
scrip گواهی نامه موقت
convening authority فرماندار موقت نظامی
rendezvous area منطقه تجمع موقت
shadow memory حافظه ثانوی موقت
provisorily بطور شرطی یا موقت
air commodore سرتیپ موقت هوایی
alternate water terminal بارانداز ابی موقت
beach dump انبار موقت ساحلی
interim injunction حکم توقیف موقت
locumtenens کفیل جانشین موقت
transient ischemia کم خونی موضعی موقت
convening authority مقام صلاحیتدار موقت
cover note بیمه نامه موقت
acting sublieutenant ناوبان دوم موقت
juryrig برپا کردن موقت
kludge سخت افزار موقت
provisionally بطور موقت عجالتا"
provisional statement صورت وضعیت موقت
covering note بیمه نامه موقت
provisional scrip تصدیق موقت سهام
provisional order دستور موقت اداری
provisional assignee مدیر تصفیه موقت
pontonier مامور پل موقت سازی
pontoneer مامور پل موقت سازی
drug holiday ترک موقت دارو
shells برنامه خروج موقت
pontoons پل موقت نظامی زدن
lapse برگشت انحراف موقت
lapses برگشت انحراف موقت
lapsing برگشت انحراف موقت
hardest خطای موقت در سیستم
pontoon پل موقت نظامی زدن
shelling برنامه خروج موقت
harder خطای موقت در سیستم
hard خطای موقت در سیستم
shell برنامه خروج موقت
time charter کرایه کردن موقت کشتی
kludge سیستم نرم افزار موقت
tenancy مدت اجاره مالکیت موقت
parley مذاکره درباره صلح موقت
quia timet قرار تامین دستور موقت
registering ذخیره موقت دستورات اجرایی
register ذخیره موقت دستورات اجرایی
fifo فضای ذخیره سازی موقت
progress payments پرداختهای موقت یا علی الحساب
tenancies مدت اجاره مالکیت موقت
registers ذخیره موقت دستورات اجرایی
truces متارکه یا صلح یا اتش بس موقت
truces قرارداد متارکه موقت جنگ
juryrig سوار کردن موقت وسایل
keyboard buffer حافظه موقت صفحه کلید
stopgap وسیله موقت دریچه انسداد
stopgaps وسیله موقت دریچه انسداد
parleys مذاکره درباره صلح موقت
parleying مذاکره درباره صلح موقت
parleyed مذاکره درباره صلح موقت
truce قرارداد متارکه موقت جنگ
truce متارکه یا صلح یا اتش بس موقت
print توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
suspended animation وقفه موقت فعالیتهای حیاتی وغیره
blip عقب زدن اتومبیل بطور موقت
prints توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
transient خطای موقت که درمدت زمانی رخ میدهد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com