Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 212 (11 milliseconds)
English	Persian
inescapable	چاره نا پذیر
inevitable	چاره نا پذیر
absolute <adj.>	چاره نا پذیر
inalienable <adj.>	چاره نا پذیر
indispensable <adj.>	چاره نا پذیر
inevitable <adj.>	چاره نا پذیر
unalienable <adj.>	چاره نا پذیر
unalterable <adj.>	چاره نا پذیر
Search result with all words
indispensable	چاره نا پذیر ضروری
dispensable	چاره پذیر غیرضروری
remediable	چاره پذیر
He is incorrigible.	این آدم چاره اش نمی شود ( اصلاح پذیر نیست )
Other Matches
mixable	امیزش پذیر امتزاج پذیر
repairable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
reparable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
ascendible	تفوق پذیر فراز پذیر
ascendable	تفوق پذیر فراز پذیر
educable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
recourse	چاره
remediless	بی چاره
remedy	چاره
remedied	چاره
remedying	چاره
remedies	چاره
makeshift	چاره
shiftless	بی چاره
resourc	چاره
alternative	چاره
alternatives	چاره
an active remedy	چاره موثر
ineluctable	چاره ناپذیر
It cant be helped.	چاره ای نیست
unavoidable	چاره ناپذیر
solution	چاره سازی
solutions	چاره سازی
pis aller	اخرین چاره
make do	چاره موقتی
resourceful	چاره ساز
inevitability	چاره ناپذیری
engrained	چاره ناپذیر
irremediable	چاره ناپذیر
stopgap	چاره موقت
stopgaps	چاره موقت
irremediableness	چاره ناپذیری
mitraille	چاره پاره
the remedy lies in this	چاره ان اینست
irretrievability	چاره ناپذیری
adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
To seak a remedy.	چاره جویی کردن
irremediably	بطور چاره ناپذیر
pis aller	اخرین پناه چاره
To find a way out. To find a remedy.	چاره پیدا کردن
indispensably	بطور چاره ناپذیر
i had no a	چاره دیگری نداشتم
the only remedy is patience	چاره ان شکیبایی است
to seek a remedy for something	چاره جویی کردن
remedial	چاره ساز شفابخش
stop gap	وسیله یا چاره موقتی
boot	اخراج چاره یافایده
indispensability	چاره ناپذیری اقتضا
irredeemably	بطور چاره ناپذیر
makeshift	چاره موقتی ادم رذل
What can one do about it?	چاره کدام است ( چیست ) ؟
death is inevitable	مرگ حتمی یا چاره ناپذیراست
adjustable wheel	چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
help	مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
helped	مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
helps	مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
afterthought	چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
haematogen	دارویی که برای چاره کم خونی میدهند
It just cant be helped .	کاریش نمی شود کرد ( چاره یی نیست )
to seek a remedy for something	چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
afterthoughts	فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
ameliorate	اصلاح کردن چاره کردن
ameliorated	اصلاح کردن چاره کردن
ameliorates	اصلاح کردن چاره کردن
ameliorating	اصلاح کردن چاره کردن
pliable	خم پذیر
soluble	حل پذیر
cleavable	رخ پذیر
pi acceptor	پی پذیر
solvable	حل پذیر
programmable read only memory	حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
severable	تفکیک پذیر
shapeable	شکل پذیر
rotatable	چرخش پذیر
remediable	درمان پذیر
regulable	تنظیم پذیر
spoilable	فساد پذیر
proprotionable	تناسب پذیر
sequacious	نصیحت پذیر
refutable	تکذیب پذیر
semi solvable	نیم حل پذیر
protractile	امتداد پذیر
remediable	گزیر پذیر
resolvable	تفکیک پذیر
reclaimable	ادعا پذیر
protean	شکل پذیر
revocable	ابطال پذیر
reducible	تقلیل پذیر
reflexible	انعکاس پذیر
proton acceptor	پرتون پذیر
enumerable	شمارش پذیر
figurable	شکل پذیر
fissile	شکاف پذیر
fissionable	شکافت پذیر
fixable	ثبات پذیر
flexible cable	کابل خم پذیر
flxible	خمش پذیر
fusible	گداز پذیر
gaugeable	پیمایش پذیر
generable	زایش پذیر
glass jaw	بوکسوراسیب پذیر
healable	درمان پذیر
pervious	نفوذ پذیر
fatiguable	خستگی پذیر
evadable	طفره پذیر
evitable	اجتناب پذیر
executable	انجام پذیر
executable	اجرا پذیر
exepandable	بسط پذیر
expandable	بسط پذیر
expansible	گسترش پذیر
expiable	کفاره پذیر
extendible	کشش پذیر
extensible	توسعه پذیر
fathomable	پیمایش پذیر
fatig	خستگی پذیر
fatigable	خستگی پذیر
improvable	بهبود پذیر
improvably	اصلاح پذیر
impressible	تاثیر پذیر
miscible	امتزاج پذیر
mutable	تغییر پذیر
open cheque	چک انتقال پذیر
pacifiable	تسکین پذیر
partible	بخش پذیر
passible	فساد پذیر
penetrable	رخنه پذیر
perfectible	کمال پذیر
perturbable	اشوب پذیر
pilable	انحنا پذیر
placable	دلجویی پذیر
placative	تسکین پذیر
irremeable	برگشت نا پذیر
plunderable	چپاول پذیر
miscible	امیزش پذیر
maintainable	نگهداشت پذیر
incompressible	تراکم نا پذیر
incondensable	ناچگال پذیر
increasable	افزایش پذیر
indemonstrable	اثبات نا پذیر
indocile	تعلیم نا پذیر
inexpugnable	شکست نا پذیر
inextensible	تمدید نا پذیر
inflamable	اشتعال پذیر
infusible	گداز نا پذیر
inoculable	تلقیح پذیر
irresoluble	تجیزیه نا پذیر
limitable	محدودیت پذیر
liquefiable	گداز پذیر
magnetizable	مغناطیس پذیر
precipitable	تعلیق پذیر
spottable	لکه پذیر
practicable <adj.>	صورت پذیر
executable <adj.>	انجام پذیر
workable <adj.>	انجام پذیر
achievable <adj.>	اجرا پذیر
doable <adj.>	اجرا پذیر
executable <adj.>	اجرا پذیر
feasible <adj.>	اجرا پذیر
practicable <adj.>	اجرا پذیر
workable <adj.>	اجرا پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا پذیر
makeable <adj.>	اجرا پذیر
workable <adj.>	صورت پذیر
executable <adj.>	صورت پذیر
achievable <adj.>	انجام پذیر
contrivable <adj.>	انجام پذیر
doable <adj.>	انجام پذیر
feasible <adj.>	انجام پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	انجام پذیر
makeable <adj.>	انجام پذیر
manageable <adj.>	انجام پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام پذیر
practicable <adj.>	انجام پذیر
executable <adj.>	امکان پذیر
workable <adj.>	امکان پذیر
contrivable <adj.>	اجرا پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا پذیر
annullable <adj.>	فسخ پذیر
callable <adj.>	فسخ پذیر
cancelable [American] <adj.>	فسخ پذیر
cancellable [British] <adj.>	فسخ پذیر
rescindable <adj.>	فسخ پذیر
voidable <adj.>	فسخ پذیر
annullable <adj.>	بطلان پذیر
callable <adj.>	بطلان پذیر
cancelable [American] <adj.>	بطلان پذیر
cancellable [British] <adj.>	بطلان پذیر
rescindable <adj.>	بطلان پذیر
dividable [American E] <adj.>	بخش پذیر
divisible <adj.>	بخش پذیر
manageable <adj.>	اجرا پذیر
makable <adj.>	امکان پذیر
makable <adj.>	صورت پذیر
makable <adj.>	انجام پذیر
makable <adj.>	اجرا پذیر
terminable <adj.>	بطلان پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	صورت پذیر
stainable	لکه پذیر

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com