Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
dispensable	چاره پذیر غیرضروری
Other Matches
absolute <adj.>	چاره نا پذیر
unalienable <adj.>	چاره نا پذیر
indispensable <adj.>	چاره نا پذیر
inevitable <adj.>	چاره نا پذیر
unalterable <adj.>	چاره نا پذیر
inalienable <adj.>	چاره نا پذیر
inevitable	چاره نا پذیر
inescapable	چاره نا پذیر
remediable	چاره پذیر
indispensable	چاره نا پذیر ضروری
He is incorrigible.	این آدم چاره اش نمی شود ( اصلاح پذیر نیست )
supererogatory	غیرضروری
extra essential	غیرضروری
dispensability	غیرضروری بودن
periphrastic conjugation	صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
mixable	امیزش پذیر امتزاج پذیر
ascendible	تفوق پذیر فراز پذیر
ascendable	تفوق پذیر فراز پذیر
reparable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
repairable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
educatable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
educable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
remedied	چاره
remedying	چاره
remediless	بی چاره
alternatives	چاره
remedies	چاره
remedy	چاره
resourc	چاره
shiftless	بی چاره
alternative	چاره
recourse	چاره
makeshift	چاره
solutions	چاره سازی
an active remedy	چاره موثر
irremediableness	چاره ناپذیری
irretrievability	چاره ناپذیری
the remedy lies in this	چاره ان اینست
make do	چاره موقتی
mitraille	چاره پاره
irremediable	چاره ناپذیر
inevitability	چاره ناپذیری
pis aller	اخرین چاره
It cant be helped.	چاره ای نیست
solution	چاره سازی
unavoidable	چاره ناپذیر
engrained	چاره ناپذیر
ineluctable	چاره ناپذیر
stopgaps	چاره موقت
stopgap	چاره موقت
resourceful	چاره ساز
adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
pis aller	اخرین پناه چاره
i had no a	چاره دیگری نداشتم
to seek a remedy for something	چاره جویی کردن
irredeemably	بطور چاره ناپذیر
stop gap	وسیله یا چاره موقتی
the only remedy is patience	چاره ان شکیبایی است
irremediably	بطور چاره ناپذیر
remedial	چاره ساز شفابخش
indispensability	چاره ناپذیری اقتضا
boot	اخراج چاره یافایده
To find a way out. To find a remedy.	چاره پیدا کردن
indispensably	بطور چاره ناپذیر
To seak a remedy.	چاره جویی کردن
death is inevitable	مرگ حتمی یا چاره ناپذیراست
What can one do about it?	چاره کدام است ( چیست ) ؟
makeshift	چاره موقتی ادم رذل
adjustable wheel	چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
helps	مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
help	مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
afterthought	چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
haematogen	دارویی که برای چاره کم خونی میدهند
helped	مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
to seek a remedy for something	چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
It just cant be helped .	کاریش نمی شود کرد ( چاره یی نیست )
afterthoughts	فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
ameliorating	اصلاح کردن چاره کردن
ameliorate	اصلاح کردن چاره کردن
ameliorates	اصلاح کردن چاره کردن
ameliorated	اصلاح کردن چاره کردن
solvable	حل پذیر
cleavable	رخ پذیر
pi acceptor	پی پذیر
pliable	خم پذیر
soluble	حل پذیر
programmable read only memory	حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
fatig	خستگی پذیر
fissile	شکاف پذیر
figurable	شکل پذیر
fissionable	شکافت پذیر
reducible	تقلیل پذیر
extensible	توسعه پذیر
fathomable	پیمایش پذیر
fatiguable	خستگی پذیر
fatigable	خستگی پذیر
extendible	کشش پذیر
reflexible	انعکاس پذیر
revocable	ابطال پذیر
rotatable	چرخش پذیر
semi solvable	نیم حل پذیر
sequacious	نصیحت پذیر
severable	تفکیک پذیر
shapeable	شکل پذیر
executable	اجرا پذیر
executable	انجام پذیر
evitable	اجتناب پذیر
spoilable	فساد پذیر
exepandable	بسط پذیر
resolvable	تفکیک پذیر
refutable	تکذیب پذیر
regulable	تنظیم پذیر
remediable	درمان پذیر
expiable	کفاره پذیر
remediable	گزیر پذیر
vanquishable	شکست پذیر
expansible	گسترش پذیر
perfectible	کمال پذیر
expandable	بسط پذیر
evadable	طفره پذیر
generable	زایش پذیر
inflamable	اشتعال پذیر
infusible	گداز نا پذیر
inoculable	تلقیح پذیر
irremeable	برگشت نا پذیر
irresoluble	تجیزیه نا پذیر
limitable	محدودیت پذیر
liquefiable	گداز پذیر
magnetizable	مغناطیس پذیر
maintainable	نگهداشت پذیر
miscible	امیزش پذیر
inextensible	تمدید نا پذیر
inexpugnable	شکست نا پذیر
glass jaw	بوکسوراسیب پذیر
healable	درمان پذیر
improvable	بهبود پذیر
improvably	اصلاح پذیر
impressible	تاثیر پذیر
incompressible	تراکم نا پذیر
incondensable	ناچگال پذیر
increasable	افزایش پذیر
indemonstrable	اثبات نا پذیر
indocile	تعلیم نا پذیر
miscible	امتزاج پذیر
mutable	تغییر پذیر
placative	تسکین پذیر
plunderable	چپاول پذیر
precipitable	تعلیق پذیر
proprotionable	تناسب پذیر
protean	شکل پذیر
practicable <adj.>	صورت پذیر
flexible cable	کابل خم پذیر
proton acceptor	پرتون پذیر
protractile	امتداد پذیر
reclaimable	ادعا پذیر
placable	دلجویی پذیر
flxible	خمش پذیر
open cheque	چک انتقال پذیر
pacifiable	تسکین پذیر
partible	بخش پذیر
passible	فساد پذیر
penetrable	رخنه پذیر
gaugeable	پیمایش پذیر
fusible	گداز پذیر
perturbable	اشوب پذیر
pervious	نفوذ پذیر
pilable	انحنا پذیر
fixable	ثبات پذیر
executable <adj.>	انجام پذیر
workable <adj.>	انجام پذیر
achievable <adj.>	اجرا پذیر
doable <adj.>	اجرا پذیر
executable <adj.>	اجرا پذیر
feasible <adj.>	اجرا پذیر
practicable <adj.>	اجرا پذیر
workable <adj.>	اجرا پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا پذیر
makeable <adj.>	اجرا پذیر
workable <adj.>	صورت پذیر
executable <adj.>	صورت پذیر
achievable <adj.>	انجام پذیر
contrivable <adj.>	انجام پذیر
doable <adj.>	انجام پذیر
feasible <adj.>	انجام پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	انجام پذیر
makeable <adj.>	انجام پذیر
manageable <adj.>	انجام پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام پذیر
practicable <adj.>	انجام پذیر
executable <adj.>	امکان پذیر
workable <adj.>	امکان پذیر
contrivable <adj.>	اجرا پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا پذیر
annullable <adj.>	فسخ پذیر
callable <adj.>	فسخ پذیر
cancelable [American] <adj.>	فسخ پذیر
cancellable [British] <adj.>	فسخ پذیر
rescindable <adj.>	فسخ پذیر
voidable <adj.>	فسخ پذیر
annullable <adj.>	بطلان پذیر

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com