Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (9 milliseconds)
English
Persian
Why don't you answer?
چرا جواب نمی دهید؟
Other Matches
irresponsive
جواب ندهنده بی جواب
destination
را قرار می دهید
destinations
را قرار می دهید
may i see you home?
اجازه دهید شمارابخانه
Please let me know.
لطفا"به من اطلاع دهید
have patience with me
بمن مهلت دهید
let me know
بمن اطلاع دهید
give it a shake
انرا تکان دهید
show your ticket to him
بلیط خودراباونشان دهید
permit me to say
اجازه دهید بگویم
Please reply as a matter of urgency.
لطفا فوری پاسخ دهید.
If not , please let me know.
درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
Please show me the way out I'll show you !
لطفا " را ؟ خروج را به من نشان دهید
go on
سخن خود را ادامه دهید
Might I ask a question?
اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
resolveme this
این پرسش را پاسخ دهید
show him your ticket
بلیط خودرا باو نشان دهید
mouses
که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
mouse
که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
continue port/starboard
چرخش به سمت چپ یا راست را ادامه دهید
hard starboard
سمت ناو را بسمت مغناطیسی اعلام شده تغییر دهید
arrow pointer
پیکان کوچکی است که می توانید آنرا با استفاده از mouse حرکت دهید
linking
طرحی که به شما امکان درج داده از یک برنامه کاربردی به دیگری می دهید با کمک تابع OCE
reach out with an olive branch
<idiom>
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
hard port
فرمان سمت را به سمت مغناطیسی تغییر دهید درعملیات دریایی
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
whyŠthere is the answer
در سر جواب
comeback
جواب
comebacks
جواب
replied
جواب
replies
جواب
reply
جواب
counterplea
جواب رد
replying
جواب
repost
جواب
antiphony
جواب
in reply to
در جواب
resolvent
جواب
recalcitrancy
جواب رد
riposted
جواب
riposte
جواب
rejoinders
جواب
rejoinder
جواب
response
جواب
recalcitrance
جواب رد
ripostes
جواب
irreprovable
بی جواب
responses
جواب
riposting
جواب
toss off
<idiom>
حاضر جواب
irrefragably
بطور بی جواب
reply paid /RP/
[reply prepaid]
جواب قبول
send away
جواب دادن
A straightforward answer.
جواب سر راست
have it
<idiom>
به جواب رسیدن
voice response
جواب صوتی
to make a response
جواب دادن
to give the mitten
جواب کردن
snip snap
جواب زیرکانه
responsory
جواب جماعت
response position
مکان جواب
The wrong answer.
جواب غلط
reply paid
جواب قبول
recitative
جواب دادن
undertaker
جواب گو مسئول
question answer
سئوال- جواب
A correct answer.
جواب صحیح
an abrupt answer
جواب تند
answering
: جواب پاسخ
undertakers
جواب گو مسئول
responded
جواب دادن
interlocutor
جواب دهنده
interlocutors
جواب دهنده
unanswerable
جواب ناپذیر
answered
: جواب پاسخ
nope
جواب منفی
responds
جواب دادن
undertaking
جواب گو مسئول
respond
جواب دادن
answerable
جواب دار
answer
: جواب پاسخ
auto answer
خود جواب
favourable
جواب مساعد
brusque
پیش جواب
counter memorial
جواب یادداشت
answer mode
حالت جواب
answers
: جواب پاسخ
answer pennant
پرچم جواب
sockdolager
اتمام حجت جواب
rebutting
جواب متقابل دادن
He answered nothing.
اصلا جواب نداد
sally
جواب سریع و زیرکانه
sallies
جواب سریع و زیرکانه
A crushing reply(retort).
جواب دندان شکن
to meet
[به نیازی]
جواب دادن
In response (reply) to your letter.
در جواب نامه تان
to accommodate
[به نیازی]
جواب دادن
To dismiss(sack,discharge)someone.
کسی را جواب کردن
rebutted
جواب متقابل دادن
rebuts
جواب متقابل دادن
repartee
جواب شوخی امیز
answers
جواب احتیاج را دادن
answering
جواب احتیاج را دادن
talk back
<idiom>
بی ادبانه جواب دادن
out in left field
<idiom>
از جواب صحیح دورشدن
rebut
جواب متقابل دادن
flea in one's ear
<idiom>
جواب دندان شکن
answered
جواب احتیاج را دادن
to return a greeting
جواب سلام دادن
Touché!
خوب جواب دادی!
counterclaim
جواب به ادعای شاکی
retorts
جواب متقابل تلافی
answer
جواب احتیاج را دادن
retort
جواب متقابل دادن
retort
جواب متقابل تلافی
replying
جواب شفاهی دفاعیه
retorts
جواب متقابل دادن
reply
جواب شفاهی دفاعیه
corespondent
مسئول جواب گویی
to comply
[with]
[به نیازی]
جواب دادن
replied
جواب شفاهی دفاعیه
unansweable
بی جواب تکذیب ناپذیر
telephone responder
جواب دهنده تلفن
sockdologer
اتمام حجت جواب
replies
جواب شفاهی دفاعیه
unique solution
جواب منحصر بفرد
have her cable
لنگر جواب دادن
counterbid
جواب خریداربه فروشنده
meet some one's objections
به ایرادات کسی جواب دادن
answers
جواب دادن از عهده برامدن
audio response device
دستگاه جواب دهنده سمعی
improvisator
بدیهه ساز حاضر جواب
never to be at a loss for an answer
همیشه حاضر جواب بودن
antiphony
انعکاس یا جواب سرود وموسیقی
answer
جواب دادن از عهده برامدن
answered
جواب دادن از عهده برامدن
replied
پاسخ دادن جواب کتبی
replies
پاسخ دادن جواب کتبی
Please answer the telephone.
لطفا" جواب تلفن را بدهید
reply
پاسخ دادن جواب کتبی
Answer me this question.
جواب این سؤالم را بده
To take the salute.
جواب سلام ( نظامی ) رادادن
He didnt return (acknowledge) my greetings.
جواب سلام مرا نداد
answering
جواب دادن از عهده برامدن
replying
پاسخ دادن جواب کتبی
He was pressed for pressed for ad answer .
به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
bite the hand that feeds you
<idiom>
جواب خوبی را با بدی دادن
refutatory
تکذیب کننده متضمن جواب رد
refutative
تکذیب کننده متضمن جواب رد
A logical remark has no answer.
<proverb>
یرف یساب جواب ندارد .
the answer is right under your nose
<idiom>
جواب مثل روز روشن است
We wI'll be notified(informed)of the results today.
امروز جواب کار معلوم می شود
counter
جواب دادن معامله بمثل کردن با
responsor
دستگاه گیرنده و جواب دهنده الکترونیکی
A sharp note(reply).
نامه (جواب ) تند ( شدید اللحن )
To answer back.
جواب دادن ( یکی بدو کردن )
countered
جواب دادن معامله بمثل کردن با
responsive
دارای عکس العمل سریع جواب گو
countering
جواب دادن معامله بمثل کردن با
replication
جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
This does not satisfy me.
این جواب مرا قانع نمی کند
antiphon
سرودی که بوسیله سرایندگان کلیسا در جواب دستهء دیگرخوانده میشود
transponder
دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
transpondor
دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
audio
ال می پرسد. شخص تماس گرفته با انتخاب کردن شمارهای در تلفن به او جواب میدهد
menu display
روش محاورهای ارتباط باسیستم کامپیوتری از طریق سوال و جواب یا انتخابهای چند گانه
case
تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
cases
تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
linear
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا به جواب برسد.
Thanks for calling back.
با تشکر برای تماس.
[به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
return
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
Force is the answer to force.
<proverb>
جواب زور را زور مى دهد .
recredential
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com