Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (8 milliseconds)
English
Persian
Why don't you work? Did you break your fingers?
چرا کار نمی کنی؟ مگر دستت شکسته است؟
Other Matches
telescopic
دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
I am angry with you because...
از دستت خیلی ناراحتم چونکه...
I'm mad at you because...
از دستت خیلی ناراحتم چونکه...
Why did you let it slip thru your fingers ? Why did you lose it for nothing ?
چرا گذاشتی مفت ومسلم از دستت برود
in pieces
شکسته
zigzagged
شکسته
zigzagging
شکسته
zigzags
شکسته
shakier
شکسته
zigzag
شکسته
shakiest
شکسته
running hand
خط شکسته
heartsick
دل شکسته
disrupted
شکسته
downhearted
دل شکسته
heartbroken
دل شکسته
fragmentary
شکسته
broken
شکسته
shaky
شکسته
broken-hearted
<adj.>
دل شکسته
cursive
خط شکسته
heart broken
دل شکسته
fracted
شکسته
fragmental
شکسته
wrecked
شکسته
osteopathist
شکسته بند
deject
دل شکسته کردن
raddled
شکسته شده
fyloft
صلیب شکسته
red short
شکسته سرخ
orthopedics
شکسته بندی
flinders
قطعات شکسته
sherd
کوزه شکسته
to run upon the rocks
شکسته شدن
bonesetter
شکسته بند
orthopaedics
شکسته بندی
crushed stone
سنگ شکسته
bone setter
شکسته بند
framentary
شکسته ناقص
bone setting
شکسته بندی
hot short
شکسته گرم
broken stone
سنگ شکسته
haken kreuz
صلیب شکسته
giant circle
افتاب شکسته
castway
کشتی شکسته
cauliflower ear
گوش شکسته
german giant swing
افتاب شکسته
cold short
شکسته سرد
wrech
کشتی شکسته
split-screen
صفحه شکسته
split screen
صفحه شکسته
fractures
سطح شکسته
fractured
سطح شکسته
fracture
سطح شکسته
taxis
شکسته بندی
broken
<adj.>
شکسته
[دستگاهی]
angle bracket
پرانتز شکسته
modesty
شکسته نفسی
puncturing
شکسته شدن
punctures
شکسته شدن
punctured
شکسته شدن
puncture
شکسته شدن
pointed bracket
پرانتز شکسته
chevron
پرانتز شکسته
fracturing
سطح شکسته
doddered
شکسته سست
broken
شکسته شده
shatter
قطعات شکسته
distorts
شکسته شدن
a broken arm
بازوی شکسته
wrecked
کشتی شکسته
ballast
مصالح شکسته
shatters
قطعات شکسته
shards
کوزه شکسته
shard
کوزه شکسته
distort
شکسته شدن
to humble oneself
شکسته نفسی کردن
stone ballast
مصالح شکسته سنگی
zircon
سخن دست و پا شکسته
potsherd
تکه سفال شکسته
jargon
سخن دست و پا شکسته
infirmly
بطور علیل یا شکسته
fragmentarily
بطور شکسته یا ناقص
ballast
شن ریزی مصالح شکسته
pulled
شکسته شده افتاده
humble
شکسته نفسی کردن
humblest
شکسته نفسی کردن
refracting
شکسته شدن نور
splint
وسایل شکسته بندی
splint
چوب شکسته بندی
shipwrecks
کشتی شکسته شدن
shipwrecked
کشتی شکسته شدن
refracts
شکسته شدن نور
agmatology
علم شکسته بندی
refract
شکسته شدن نور
chippings
سنگ شکسته ریز
cast away
کشتی شکسته مطرود
refracted
شکسته شدن نور
shipwreck
کشتی شکسته شدن
bowed down by grief
شکسته شده ازغم
brick ballast
مصالح شکسته اجری
brokenly
بطور شکسته یا بریده
broken hardening
سخت گردانی شکسته
broken english
انگلیسی دست و پا شکسته
wrech
شکسته یا خراب شدن کشتی
swastika
صلیب شکسته المان نازی
In my broken English .
با انگلیسی دست وپا شکسته ام
The socket is broken.
پریز برق شکسته است.
to feel humbled
احساس شکسته نفسی کردن
to be humbled
احساس شکسته نفسی کردن
wrecked
باقی مانده ازکشتی شکسته
whitewater
قسمت اشفته موج شکسته
plaster of Paris
گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
To speake broken French.
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
plaster cast
گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
A creaking gate hang long.
<proverb>
یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
plaster casts
گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
soups
موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
soup
موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
slides
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
to weigh down
سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
Three things to avoid:a crumbling wall, a biting .
<proverb>
از دیوار شکسته و سگ درنده و زن سلیطه یذر کنید .
ten yard
خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
slide
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
wrecking
کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
pidgins
انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
pidgin
انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
wreck
کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecks
کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots
از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
non breaking space
حرف فاصله که باعث میشود و کلمه توسط خط شکسته جدا نشوند
pidgin english
انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
streamliner
قطار یا هواپیمایی که مقاومت هوا را درهم شکسته وانرا تعدیل کند
splint
نوار یا تراشه ایکه برای بستن استخوان شکسته بکار میرود
pectinated line
[خط شکسته، دندانه ای و یا کنگره ای که در طرح های هندسی و ایلیاتی بکار می رود.]
bolster
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolsters
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolstered
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
puff ball
یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
litotes
کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
gibber
تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
drill extractor
التی که مته حفاری شکسته رااز سوزن حفاری جدا میکند
gibbered
تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibbering
تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibbers
تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
green stick
شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
part
قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
gibberish
حرف شکسته و نامفهوم نامفهوم
stepped lines
خطوط کنگره ای
[خطوط شکسته]
[در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com