Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
shadow
چسبیدن به حریف
shadowed
چسبیدن به حریف
shadowing
چسبیدن به حریف
shadows
چسبیدن به حریف
Other Matches
underhook
گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
head and arm
هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
gain ground
ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
loops
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loop
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
side sweep and over under
گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off
رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
inhere
چسبیدن
adhere
چسبیدن
cleaves
چسبیدن
cleaved
چسبیدن
cleave
چسبیدن
adhered
چسبیدن
stick
چسبیدن
adhering
چسبیدن
grip
چسبیدن به
grips
چسبیدن به
gripped
چسبیدن به
adheres
چسبیدن
handfast
چسبیدن
gluing
چسبیدن
cohere
چسبیدن
glues
چسبیدن
glueing
چسبیدن
glue
چسبیدن
cohered
چسبیدن
coheres
چسبیدن
cohering
چسبیدن
gripping
چسبیدن به
hang together
بهم چسبیدن
glues
چسباندن چسبیدن
heat bond
چسبیدن گرم
hold by
به چیزی چسبیدن
to hang on to anything
بچیزی چسبیدن
holds
چسبیدن نگاهداری
hold
چسبیدن نگاهداری
regelate
بهم چسبیدن
conglutination
بهم چسبیدن
adhere
چسبیدن پیوستن
glue
چسباندن چسبیدن
adhered
چسبیدن پیوستن
glueing
چسباندن چسبیدن
adheres
چسبیدن پیوستن
gluing
چسباندن چسبیدن
adhering
چسبیدن پیوستن
clings
چسبیدن پیوستن
cling
چسبیدن پیوستن
hang on to something
بچیزی چسبیدن
to tackle to
بکار چسبیدن
adequateness
چسبیدن پیوستن
To seize with both hands.
دودستی چسبیدن
To cling to someone.
به کسی چسبیدن
hangs
مصلوب شدن چسبیدن به
hang
مصلوب شدن چسبیدن به
to cling to the old ways
به رسوم قدیمی چسبیدن
inclip
چسبیدن دراغوش گرفتن
on one's chest
<idiom>
عین کنه چسبیدن
To be most insistent. To hold tight.
سفت وسخت چسبیدن
rigid adherence to a thing
سفت چسبیدن بچیزی
snap
چسبیدن به قاپ زدن
to stick like a leech
مانند کنه چسبیدن
snapped
چسبیدن به قاپ زدن
snapping
چسبیدن به قاپ زدن
tasten
سفت شدن چسبیدن
snaps
چسبیدن به قاپ زدن
gripe
گیره چسبیدن قبضه کردن
agglomerate
توده کردن بهم چسبیدن
aggregate interlocking
بهم چسبیدن مصالح ریزدانه
clogs
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
clogged
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
clog
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
to be wedded to an opinion
بعقیدهای چسبیدن یاجداطرفداران بودن
to harp on a subject
زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
deterrence
به زمین چسبیدن از ترس از عمل بازماندن
coanda effect
گرایش سیال برای چسبیدن به سطح جامد
turn turtle
چسبیدن به تخته موج ووارونه شدن در موج
rival
حریف
d. cut d.
حریف
adversaries
حریف
adversary
حریف
match
حریف
competitor
حریف
challenger
حریف
adversarial
حریف
competitors
حریف
matches
حریف
opponents
حریف
rivalling
حریف
rivalled
حریف
rivaling
حریف
rivaled
حریف
challengers
حریف
opponent
حریف
rivals
حریف
foes
حریف
foe
حریف
sserry
بهم فشردن بهم چسبیدن
ended
زمین حریف
head butt
با سر به حریف زدن
downfield
زمین حریف
i cannot manage him
حریف او نمیشوم
targeted
سینه حریف
adversary
حریف کشتی
he was too much for me
من حریف او نبودم
adversaries
حریف کشتی
swingman
همه فن حریف
target
سینه حریف
targeting
سینه حریف
targets
سینه حریف
end
زمین حریف
charge
حمله به حریف
charges
حمله به حریف
ends
زمین حریف
opponent
حریف طرف
drop
جاگذاشتن حریف
targetting
سینه حریف
opponents
حریف طرف
victim
حریف ضعیف
copings
حریف شدن
copes
حریف شدن
sell a dummy
فریفتن حریف
coped
حریف شدن
victims
حریف ضعیف
cope
حریف شدن
deliver a series of blows
بمباران حریف
targetted
سینه حریف
away
زمین حریف
playing the man
بازی با حریف
jack of all trades
همه فن حریف
dropping
جاگذاشتن حریف
dropped
جاگذاشتن حریف
razzle dazzle
فریفتن حریف
drops
جاگذاشتن حریف
jacks of all trades
همه فن حریف
intercepted
قطع پاسکاری حریف
outclassing
شکست فاحش حریف
outclasses
شکست فاحش حریف
deceives
فریب دادن حریف
go behind
به پشت حریف رفتن
outclass
شکست فاحش حریف
bluffed
حریف را از میدان درکردن
bluffing
حریف را از میدان درکردن
bluff
حریف را از میدان درکردن
draws
رویارویی دو حریف در اغار
draw
رویارویی دو حریف در اغار
outclassed
شکست فاحش حریف
cut down
زمین زدن حریف
intercepting
قطع پاسکاری حریف
action on the blade
تماس با شمشیر حریف
deciding
نزدیک به دروازه حریف
hindered
مانع حریف شدن
hindering
مانع حریف شدن
deceive
فریب دادن حریف
deceived
فریب دادن حریف
intercepts
قطع پاسکاری حریف
scout
ارزیابی حریف اینده
scouted
ارزیابی حریف اینده
deceiving
فریب دادن حریف
hinder
مانع حریف شدن
back sacrifice throw
افکندن حریف ازپشت
bluffs
حریف را از میدان درکردن
assaults
حمله بدنی به حریف
assaulted
حمله بدنی به حریف
intercept
قطع پاسکاری حریف
scouts
ارزیابی حریف اینده
hinders
مانع حریف شدن
assault
حمله بدنی به حریف
unanswered
همردیف نبودن حریف
circle dodge
گریز از حریف در مسیرمنحنی
put the ball on the floor
رد کردن توپ از حریف
kukutsu dachi
ایستادن در مقابل حریف
clinching
بغل کردن حریف
kin geri
لگد به بیضه حریف
clinches
بغل کردن حریف
clinched
بغل کردن حریف
clinch
بغل کردن حریف
to stand up to one's opponent
با حریف روبرو شدن
jink
فریب دادن حریف
drops
پشت سر گذاشتن حریف دو
dropping
پشت سر گذاشتن حریف دو
blocked
سدکردن غیرمجاز حریف
blocks
سدکردن غیرمجاز حریف
manage a person
حریف کسی شدن
sparring partner
حریف مشت بازی
personal foul
خطای بدنی به حریف
stomach throw
افکندن حریف از پشت
outroll
شکست دادن حریف
outplay
بازی بهتر از حریف
assorted
همه فن حریف همسر
block
سدکردن غیرمجاز حریف
onside
پا به توپ در زمین حریف
pattern offense
موضعگیری در برابر حریف
they are well matched
حریف یکدیگر هستند
dropped
پشت سر گذاشتن حریف دو
drop
پشت سر گذاشتن حریف دو
utility
ذخیره همه فن حریف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com