Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
thimble
چشمی فلزی
thimbles
چشمی فلزی
thimble eye
چشمی فلزی
Search result with all words
chock
چشمی فلزی روی پل
Other Matches
ball bearings
چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearing
چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
transitory shelter
پناهگاه یا سنگر پیش ساخته فلزی سرپناه فلزی
birdcages
چهارچوب فلزی کانتینرها چهارچوب فلزی اطاق کنترل هواپیما
birdcage
چهارچوب فلزی کانتینرها چهارچوب فلزی اطاق کنترل هواپیما
BNC connector
متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
plate
: روکش فلزی کردن ابکاری فلزی کردن
plates
: روکش فلزی کردن ابکاری فلزی کردن
rivalling
هم چشمی
rival
هم چشمی
competitions
هم چشمی
eyepiece
چشمی
eyepieces
چشمی
becket
چشمی
emulation
هم چشمی
rivaled
هم چشمی
rivaling
هم چشمی
eying
چشمی
rivals
هم چشمی
eyes
چشمی
rivalled
هم چشمی
eye
چشمی
eyeing
چشمی
ophtalmic
چشمی
uniocular
یک چشمی
ocular
چشمی
competition
هم چشمی
rivalship
هم چشمی
monocular
یک چشمی
rivalling
هم چشمی کننده
rivals
هم چشمی کننده
three eyed union plate
صفحه سه چشمی
thoroughfoot
اتصال چشمی
soft eye
چشمی ساده
sight check
مقابله چشمی
vier
هم چشمی کننده
rivalled
هم چشمی کننده
half-glasses
عینک یک چشمی
emulated
هم چشمی کردن با
emulates
هم چشمی کردن با
emulating
هم چشمی کردن با
vie
هم چشمی کردن
vied
هم چشمی کردن
vies
هم چشمی کردن
rival
هم چشمی کننده
rivaled
هم چشمی کننده
rivaling
هم چشمی کننده
emulate
هم چشمی کردن با
penuriousness
تنگ چشمی
ocular lens
عدسی چشمی
hawse pipe
چشمی لنگر
flemish eye
چشمی بافته
binocular deprivation
محرومیت دو چشمی
eyes of the ship
چشمی ناو
bollard eye
چشمی موت
emolously
از روی هم چشمی
entoptic
درون چشمی
emulative
هم چشمی کننده
emulous
هم چشمی کننده
eyepieces
عدسی چشمی
all eyes
چهار چشمی
eyepiece
عدسی چشمی
eye splice
پیوند چشمی
optic
چشمی بصری
monocular vision
بینایی یک چشمی
monocular deprivation
محرومیت یک چشمی
metascope
دوربین تک چشمی
bullring
چشمی سینه
bullrings
چشمی سینه
monocle
عینک یک چشمی
monocles
عینک یک چشمی
emulously
ازروی هم چشمی
bridled
بند چشمی
eye
چشمی طناب
eyeing
چشمی طناب
bridling
بند چشمی
bridles
بند چشمی
bridle
بند چشمی
eying
چشمی طناب
eyes
چشمی طناب
swivels
چشمی خود گرد
swivelled
چشمی خود گرد
swivel
چشمی خود گرد
outrival
در هم چشمی پیش افتادن از
parsimoniously
بزفتی باتنگ چشمی
loup
ذره بین چشمی
foul house
چشمی گرفته لنگر
eyeplate
صفحه چشمی دار
binocular disparity
ناهمخوانی دید دو چشمی
peeps
نگاه زیر چشمی
peeping
نگاه زیر چشمی
peeped
نگاه زیر چشمی
binocular fusion
در هم امیزی دید دو چشمی
ophthalmic
چشمی وابسته به چشم
british antilewisite
نوعی پماد چشمی
bull nose
چشمی سینه ناو
competitions
هم چشمی سبقت جویی
competition
هم چشمی سبقت جویی
eye bolt
مهره چشمی دار
eyebolt
پیچ چشمی دار
reduced eye
چشمی باریک شده
running bow line
چشمی زدن به طناب
runner
طناب چشمی دار
runners
طناب چشمی دار
suborbital
زیر کاسه چشمی
eyes in the back of one's head
<idiom>
چهار چشمی پاییدن
peep
نگاه زیر چشمی
keep up with the Joneses
<idiom>
چشم وهم چشمی
union plate
صفحه چند چشمی
slinking
نظر چشمی نگاه دزدکی
slinks
نظر چشمی نگاه دزدکی
optical
نشانه روی بصری چشمی
dip the eye
وصل کردن چشمی طنابهابهم
slink
نظر چشمی نگاه دزدکی
external rectus
عضله مستقیم برون چشمی
roller clock
چشمی بسته قرقره دار
To be all eyes. To watch like a hawk.
چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
To try to keep up with the joneses.
چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
borescope
ابزار چشمی برای بازرسی قطعات
wall eye
چشمی که سفیدی ان زیادوعنبیه ان کمرنگ باشد
pelorus
دستگاه سمت یاب چشمی نسبت به اجرام سماوی
stadia points
تارهای فاصله سنج دردوربینهای چشمی و نقشه برداری
eyestrings
ضمائم چشمی که سابقا معتقد بودند هنگام کوری ومرگ از هم گسیخته می گردد
metallic
فلزی
metal rule
خط کش فلزی
monometallism
یک فلزی
cladding
اب فلزی
metalloid
فلزی
bimetallic
دو فلزی
metallic bond
پیوند فلزی
hard ware
فروف فلزی
all metal type tube
لامپ فلزی
metal rod
میله فلزی
metal lath
شبکه فلزی
gratling
نرده فلزی
wire mesh
شبکه فلزی
flitter
پولک فلزی
metal type tube
لامپ فلزی
bimetallic wire
سیم دو فلزی
bimetalism
سیستم دو فلزی
cleat
تسمه فلزی
armature
میله فلزی
brummagem
مسکوک فلزی
carcase
اسکلت فلزی
aneroid barometer
جوسنج فلزی
elephant shelter
پناهگاه فلزی
aneroid
جوسنج فلزی
hollow ware
ادوات فلزی
ladder scaffold
داربست فلزی
strategic concentration by rail
نشرمسکوکات فلزی
metallic filament
افروزه فلزی
metallic luster
جلای فلزی
metallic packing
لایی فلزی
metallic packing
پوشش فلزی
metallic paints
رنگهای فلزی
metallic soap
صابون فلزی
shim
لایی فلزی
sheet piling
سپر فلزی
metallizo
فلزی کردن
minted money
پول فلزی
sheets
ورق فلزی
sheet
ورق فلزی
non metallic
غیر فلزی
nonmetallic
غیر فلزی
pannikin
فنجان فلزی
metallic electrode
الکترود فلزی
metallic currency
پول فلزی
cabled
طناب فلزی
lapping head
سمبه فلزی
marlinspike
پاروی فلزی
metal coat
روکش فلزی
try square
گونیای فلزی
metal industries
صنایع فلزی
metal lamp
لامپ فلزی
metal ornament
پولک فلزی
metal spraying
تزریق فلزی
metal ware
آلات فلزی
truss bridge
پل اسکلت فلزی
metal ware
ضرف فلزی
tip staff
عصای سر فلزی
metallic arc
قوس فلزی
metallic circuit
مدار فلزی
metallic conduction
رسانش فلزی
cable
طناب فلزی
protective plating
حفاظ فلزی
lockers
کابینت فلزی
metal
جسم فلزی
galvanize
اب فلزی دادن
metal
فلزی کردن
locker
کابینت فلزی
ribbons
نوار فلزی
clasp
گره فلزی
ribbon
نوار فلزی
galvanising
اب فلزی دادن
metals
جسم فلزی
metals
فلزی کردن
galvanises
اب فلزی دادن
scaffolds
داربست فلزی
galvanised
اب فلزی دادن
scaffold
داربست فلزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com