English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
comme il faut چنانکه باید وشاید
Other Matches
ought باید وشاید
as it deserves چنانکه باید
prettily بخوبی چنانکه باید
meetly چنانکه باید و شاید
reflexively چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
in the event that چنانکه
as چنانکه
so that چنانکه
how چنانکه
permissively چنانکه مخیرسازد
prettily چنانکه زیبانماید
so to speak چنانکه گویی
insolubly چنانکه اب نشود
expressively چنانکه مقصودرابرساند
gratifyingly چنانکه خوشنودسازد
pinchingly چنانکه فشاراورد
proper چنانکه شایدوباید
coordinately چنانکه یکجورباشد
dilatorily چنانکه پرشود
as is well known چنانکه مشهور
admissibleness چنانکه روا
cresuendo چنانکه صداخردخرد
decreasingly چنانکه روبکاهش گذارد
inviolably چنانکه سزاوارحرمت باشد
irrecoverably چنانکه بهبودی نپذیرد
funnily چنانکه خنده اورد
interminably چنانکه تمام نشود
permissively چنانکه اجازه بدهد
culpably چنانکه سزاوارسرزنش باشد
perniciously چنانکه زیان اورد
passably چنانکه بتوان پذیرفت
opprobriously چنانکه رسوایی اورد
brilliantly چنانکه برجسته باشد
convincingly چنانکه متقاعد کند
according to his version چنانکه او شرح میداد
according as چنانکه بدان سان که
meetly چنانکه در خور باشد
medially چنانکه درمیان باشد
meaningly چنانکه مقصودرا برساند
decrescendo چنانکه صداخردخردضعیف شود
invulnerably چنانکه زخم برندارد
inexpressively چنانکه مقصودرا نرساند
gruesomely چنانکه وحشت اورد
heliocentrically چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
pitfully چنانکه سزاوارنکوهش باشد
fitfully چنانکه بگیردوول کند
inadmissibly چنانکه روایاجایز نباشد
effusively چنانکه گویی بریزد
invisibly چنانکه دیده نشود
inexcusably چنانکه نتوان معذوردانست
privatively چنانکه نفی یا استثناکند
pliably چنانکه بتوان خم کرد
gratifyingly چنانکه خوشی دهد
perceptibly چنانکه بتوان درک کرد
pleasingly چنانکه خوش ایند باشد
practicably چنانکه بتوان اجرا نمود
piquantly چنانکه دهن رامزه بیاورد
assumably چنانکه بتوان فرض کرد
pestilently چنانکه برای اخلاق مضرباشد
perplexingly چنانکه گیج یا حیران سازد
peerlessly چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
as is well known چنانکه همه کس بخوبی میدانند
commendably چنانکه شایان ستایش باشد
interchangeably چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
onerously چنانکه مستلزم انجام تعهدی
inappreciably بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
causatively چنانکه دلالت برسبب نماید
immovably چنانکه نتوان جنبش داد
hereditably چنانکه بتوان ارث برد
epidemically چنانکه همه جاسرایت کند
grandiosely بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
engagingly چنانکه سرگرم یامشغول کند
fadelessly چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
extraneously چنانکه وابسته بموضوع نباشد
indefensibly چنانکه دفاع بردار نباشد
inexhaustibly چنانکه تهی یاتمام نشود
objectiveness چنانکه در خارج معقول باشد
intelligibly واضحا چنانکه بتوان دریافت
intangibly چنانکه نتوان درک کرد
irrefragably چنانکه نتوان تکذیب کرد
inviolately چنانکه بی حرمت نشده باشد
intangibly چنانکه نتوان احساس کرد
inseparably چنانکه نتوان سوا کرد
inexpressively چنانکه زبان دار نباشد
inexpressibly چنانکه نتوان بیان کرد
euphoniously چنانکه بگوش خوش ایندباشد
prepossessingly چنانکه جلب توجه نماید
retroactively چنانکه شامل گذشته شود
organically چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
sanguinarily چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
presentably چنانکه بتوان پیشکش کرد
to kick over the traces لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
sententiously چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
penitentially چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
irrecocilably چنانکه نتوان انرا وفق داد
paradoxically چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
invidiously چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
inscrutably چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
pardonably چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
inimitably چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
changeably چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
colourably چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
adequately باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
admissibly بطور قابل قبول چنانکه روا
contemptibly چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
functionally چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
illustratively چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
incommunicably چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
inerrably چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
laboriously ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
cogently چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
exhaustively چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
persuasively چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
accountably بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
nutritively چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
indescribably چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
nutritiously چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
movably چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
corrigibly چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
retrospectively چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
maritally چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
relevantly بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
picturesquely چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
accordantly بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
to eat humble pie پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
adorably چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
commensurably چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
flowerily چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
indefeasibly بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
discreditably چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
inextricably چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
implacably از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
irremissibly چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
irreversibly چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
pestiferously چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
portentously چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
pontifically چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
attributively بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
impalpably چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
modernly بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
officinal names of drugs نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
irreclaimably بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
accessibly چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
opaquely چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
ineradicably بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inaccessibily بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
rough handling of a thing گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
propor tionably بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
the f. of a table باید
shall باید
maun باید
in due f. باید
should باید
to have to باید
ought باید
outh باید
must باید
there is a rule that... که باید.....
how shall we proceed چه باید کرد
it is to be noted that باید دانست که
i ougth to go باید رفت
i ougth to go باید بروم
i ought to go باید بروم
We have to go as well. ما هم باید برویم .
i must go باید بروم
one must go باید رفت
you must know باید بدانید
it is necessary to go باید رفت
it is necessary for him to go باید برود
It must be granted that … باید تصدیق کر د که …
he must have gone باید رفته باشد
he needs must go ناچار باید برود
Let us see how it turns out. باید دید چه از آب در می آید
What can't be cured must be endured. <idiom> باید سوخت و ساخت.
You should have told me earlier. باید زودتر به من می گفتی
the needful انچه باید کرد
One must suffer in silence. باید سوخت وساخت
enow بسنده انقدرکه باید
it is to be noted that باید توجه کردکه
you must go شما باید بروید
you might have come باید امده باشید
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
chicane مانعی که باید دور زد
to do a thing the right way کاری راچنانکه باید
Water must be stopped at its source . <proverb> آب را از سر بند باید بست .
shall i go? ایا باید بروم
to d. what to say اندیشیدن که چه باید گفت
I must leave at once. باید فورا بروم.
it is to be noted that باید ملتفت بود که
One must tackle it in the right way. هرکاری را باید از راهش وارد شد
to which side do I have to turn? به کدام طرف باید بپیچم؟
We had to queue [line] up for three hours to get in. ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
There must be a catch(trick)in it. باید حقه ای درکار باشد
you shoud rinse it in lukewarm water. در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
One must keep up with the times. باید با زمان آهنگ بود
it needs to be done carefully باید بدقت کرده شود
parting of the ways جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
We must find a basic solution. باید یک فکر اساسی کرد
Every day that you go unheeded, you need to count on that day هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com