Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English
Persian
accessibly
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
Other Matches
accountably
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
propor tionably
بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
admissibly
بطور قابل قبول چنانکه روا
irreclaimably
بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
inaccessibily
بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
according as
چنانکه بدان سان که
passably
چنانکه بتوان پذیرفت
pliably
چنانکه بتوان خم کرد
inextricably
چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
interchangeably
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
perceptibly
چنانکه بتوان درک کرد
assumably
چنانکه بتوان فرض کرد
hereditably
چنانکه بتوان ارث برد
intelligibly
واضحا چنانکه بتوان دریافت
practicably
چنانکه بتوان اجرا نمود
presentably
چنانکه بتوان پیشکش کرد
colourably
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
changeably
چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
pardonably
چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
corrigibly
چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
movably
چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
commensurably
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
googolplex
عدد یک با تعداد صفرهای بتوان ده بتوان ده بتوان صد
on hand
<idiom>
قابل دسترس
accessible
قابل دسترس
an accessible place
جای قابل دسترس
accessible
در دسترس قابل وصول
final set
حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
adorably
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
accordantly
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
indefeasibly
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
relevantly
بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
getatable
قابل دسترس توفیق یافتنی
portentously
چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
attributively
بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
impalpably
چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
staffing
قابل دسترس ساختن افرادبرای سازمانها
opaquely
چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
ineradicably
بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
hog
برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
hogs
برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
palettes
مجموعهای از رنگهای قابل دسترس در یک سیستم گرافیکی کامپیوتر
palette
مجموعهای از رنگهای قابل دسترس در یک سیستم گرافیکی کامپیوتر
hogged
برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
micro prolog
PROLO بطوریکه قابل دسترس چندین سیستم ریزکامپیوتر باشد
desk accessories
وسائل کاری که به هنگام استفاده از سایر اسناد قابل دسترس است
data diddling
روشی که در ان داده قبل واردشدن به یک فایل کامپیوتری که در ان کمتر قابل دسترس میباشد اصلاح میشود
crowding out effect
اندیشهای که استقراض بسیار زیاد دولت وجوه قابل دسترس وام گیرندگان خصوصی را کاهش میدهد
data interchange format
استانداردی در میان سازندگان نرم افزار که اجازه میدهدتا داده از یک برنامه برای برنامههای دیگر قابل دسترس باشد
reflexively
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
capably
بطور قابل
aposematically
بطور قابل گوشزد
explosively
بطور قابل احتراق
habitably
بطور قابل سکونت
interestingly
بطور قابل توجه
practicably
بطور قابل عبور
justifiably
بطور قابل تصدیق
justifiably
بطور قابل تبرئه
praiseworthily
بطور قابل ستایش
comparably
بطور قابل مقایسه
expansibly
بطور قابل انبساط
extricably
بطور قابل تخلیص
presentably
بطور قابل معرفی
separably
بطور قابل تفکیک
eligibly
بطور قابل قبول
imaginably
بطور قابل تصور
objectionably
بطور قابل اعتراض
noteworthily
بطور قابل ملاحظه
divisibly
بطور قابل تقسیم
improvably
بطور قابل ترقی
remarkably
بطور قابل ملاحظه
reliably
بطور قابل اعتماد
estimably
بطور قابل احترام
admissibleness
بطور قابل قبول
questionably
بطور قابل تردید
laudably
بطور قابل ستایش
interchangeably
بطور قابل معاوضه
tolerably
بطور قابل تحمل
considerably
بطور قابل ملاحظه
excusably
بطور قابل عفو
heritably
بطور قابل توارث
inheritably
بطور قابل توارث
imputably
بطور قابل اسناد
flexibly
بطور قابل انحناء
perceptibly
بطور قابل درک
immeasurably
بطور غیر قابل پیمایش
inaccessibly
بطور غیر قابل دسترسی
incalculably
بطور غیر قابل تخمین
irremeable
بطور غیر قابل برگشت
inimitably
بطور غیر قابل تقیلد
notably
بطور برجسته یا قابل ملاحظه
inalienably
بطور غیر قابل انتقال
angular adjustable
قابل تنظیم بطور زاویه ای
impregnably
بطور غیر قابل تسخیر
incorruptibly
با ازادگی رشوه خواری بطور غیر قابل تطمیع
detection
یافت
resumption
باز یافت
there is
یافت میشود
opportunities
دست یافت فراغت
opportunity
دست یافت فراغت
errors slipped in
اشتباهاتی دران راه یافت
on the morrow of the war
چون جنگ پایان یافت
thein
تئین که درچای یافت میشود
theine
تئین که درچای یافت میشود
thereto
بدان
wherunto
که بدان
thereunto
بدان
jadeite
یشم اعلی که در برمه یافت میشود
andromeda
از دست غولی نجات یافت وزن او شد
super abound
بوفور یافت شدن بیش از حد بودن
it occurs in nature as a gas
در طبیعت بشکل گاز یافت میشود
as much as possible
تا بتوان
thereto attached
پسوسته بدان
thereby
بدان وسیله
findings
انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
finding
انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
exponentiation
بتوان رساندن
as far as possible
تا انجا که بتوان
micron
01 بتوان 6- متر
whereat
که بدان جهت که در انجا
bois jourdian
نوعی سنگ مرمر که بیشتر درفرانسه یافت میشود
his money is more than can
ازانست که بتوان شمرد
quintillion
عدد یک با 81 صفر بتوان 2
tredecillion
عدد یک با 24 صفر بتوان 2
undecillion
عدد یک با 63 صفر بتوان 2
quattuordecillion
عدد یک با 54صفر بتوان 2
the question referred to above
موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
that is nothing like it
هیچ شباهتی بدان ندارد
paradoxically
بدان سان که باعقیده .....است
poetic justice
کامیابی خوبان و شکست بدان
key-rings
حلقهای که بدان کلید می اویزند
key-ring
حلقهای که بدان کلید می اویزند
evincibly
بطوریکه بتوان اثبات کردن
omnim gatherum
مهمانی که همه کس بدان خوانده شود
it was beneath my notice
مراعارمی امدازاینکه بدان توجهی کنم
it is not pervious to reasonov
بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
where no human foot can tread
جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
he had no evidence to go upon
مدرکی نداشت که بدان متکی شود
gate meeting
انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
nose ring
حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
assembler
پیام برنامه اسمبلی برای اعلام اینکه خطا در کد اصلی یافت شد
ideally
بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
so to peaking
اگر بتوان چنین چیزی گفت
squared
بتوان دوم بردن مجذور کردن
squaring
بتوان دوم بردن مجذور کردن
square
بتوان دوم بردن مجذور کردن
squares
بتوان دوم بردن مجذور کردن
impressibly
بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
hobby
کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
hobbies
کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
an accessible place
جایی که راه یافتن بدان ممکن است
timberhead
انتهای تیر کشتی که طناب بدان اویزند
plowhead
چارچوبی که گاو اهن بدان متصل میشده
self feeder
ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
near side
سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
redundant information
یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
general store
فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده
current fund
اموالی که سریعا "بتوان به پول تبدیل کرد
manageably
پنانکه بتوان اداره کردیا از پیش برد
microbar
واحد فشار معادل 01 بتوان 6 داین بر سانتیمترمربع
paroli
دوبرابر داو بوسیله افزودن پول برده بدان
phonoscope
التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند
indo iranian
وابسته به بخشی از زبانها....و ایران بدان سخن میگویند
string board
تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
faxes
غیر رسمی روش ارسال و در یافت تصاویر به صورت دیجیتالی روی خط تلفن یا رادیو
faxed
غیر رسمی روش ارسال و در یافت تصاویر به صورت دیجیتالی روی خط تلفن یا رادیو
fax
غیر رسمی روش ارسال و در یافت تصاویر به صورت دیجیتالی روی خط تلفن یا رادیو
faxing
غیر رسمی روش ارسال و در یافت تصاویر به صورت دیجیتالی روی خط تلفن یا رادیو
handing
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
inestimably
پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
hand
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
buff stick
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
forbidden fruits
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
over production
عمل اوزدن کالایی بیش ازاندازهای که بدان نیازمندی هست
forbidden fruit
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
harmotome
سیلیکات ابدار الومینیوم وباریم که بلورهای ان بصورت جفت وصلیبی برنگهای مختلف یافت میشود
riboflavin
ریبو فلاوین ویتامین B به فرمول 6O4N2H71C که در شیر و تخم مرغ و جگر و غیره یافت میشود
to ring the changes
کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
it is past cure
از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
unit cell
کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
mumpsimus
ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب
cowlstaff
چوبی که دونفر روی شانه حمل کرده وچیزهایی بدان می اویزند
limit velocity
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
within teach
دسترس
access
دسترس
available
در دسترس
accessed
دسترس
reach
دسترس
accessing
دسترس
accesses
دسترس
accessible
در دسترس
reached
دسترس
disposal
دسترس
reaching
دسترس
at arm's length
در دسترس
near at hand
در دسترس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com