Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English
Persian
colourably
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
Other Matches
passably
چنانکه بتوان پذیرفت
pliably
چنانکه بتوان خم کرد
hereditably
چنانکه بتوان ارث برد
assumably
چنانکه بتوان فرض کرد
practicably
چنانکه بتوان اجرا نمود
intelligibly
واضحا چنانکه بتوان دریافت
presentably
چنانکه بتوان پیشکش کرد
interchangeably
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
perceptibly
چنانکه بتوان درک کرد
funnily
چنانکه خنده اورد
perniciously
چنانکه زیان اورد
gruesomely
چنانکه وحشت اورد
opprobriously
چنانکه رسوایی اورد
pardonably
چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
changeably
چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
limit velocity
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
commensurably
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
movably
چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
accountably
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
corrigibly
چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
accessibly
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
propor tionably
بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
googolplex
عدد یک با تعداد صفرهای بتوان ده بتوان ده بتوان صد
pestilently
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
setup
توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
pestiferously
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
reflexively
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
to vote plump
رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
demarche
بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
as much as possible
تا بتوان
exponentiation
بتوان رساندن
as far as possible
تا انجا که بتوان
micron
01 بتوان 6- متر
his money is more than can
ازانست که بتوان شمرد
quintillion
عدد یک با 81 صفر بتوان 2
quattuordecillion
عدد یک با 54صفر بتوان 2
tredecillion
عدد یک با 24 صفر بتوان 2
undecillion
عدد یک با 63 صفر بتوان 2
evincibly
بطوریکه بتوان اثبات کردن
corrival
هم اورد
rivaling
هم اورد
rivals
هم اورد
rival
هم اورد
souvenirs
ره اورد
supplement
پس اورد هم اورد
rivalled
هم اورد
rivalling
هم اورد
supplements
پس اورد هم اورد
supplementing
پس اورد هم اورد
rivaled
هم اورد
supplemented
پس اورد هم اورد
gift
ره اورد
gifts
ره اورد
moraine
یخ اورد
antagonist
هم اورد
souvenir
ره اورد
competitor
هم اورد
flotsam
اب اورد
competitors
هم اورد
antagonists
هم اورد
squares
بتوان دوم بردن مجذور کردن
ideally
بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
squaring
بتوان دوم بردن مجذور کردن
squared
بتوان دوم بردن مجذور کردن
so to peaking
اگر بتوان چنین چیزی گفت
impressibly
بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
square
بتوان دوم بردن مجذور کردن
presented
ره اورد اهداء
grievous
اندوه اورد
result
دست اورد
adversaries
مبارز هم اورد
consequence
دست اورد
consequences
دست اورد
jetsam
کالای اب اورد
presenting
ره اورد اهداء
resulted
دست اورد
present
ره اورد اهداء
sizes
بر اورد کردن
presents
ره اورد اهداء
size
بر اورد کردن
resulting
دست اورد
current fund
اموالی که سریعا "بتوان به پول تبدیل کرد
manageably
پنانکه بتوان اداره کردیا از پیش برد
microbar
واحد فشار معادل 01 بتوان 6 داین بر سانتیمترمربع
annual accumulation of sediment
سال اورد ته نشست
he called his kindred together
خوبشاوندان خودرافراهم اورد
he brought more money
باز پول اورد
snowdrifts
برف باد اورد
snowdrift
برف باد اورد
hand
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
inestimably
پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
handing
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
epispastic
مشمع یاچیزدیگری که تاول اورد
he brought more money
قدری دیگر پول اورد
nauseant
دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
to ring the changes
کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
unit cell
کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
it is past cure
از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
he lined up his men
مردان خود را در صف اورد صف ارایی کرد
can one p a soul out of hell?
ایاکسی میتواندبدعاروحی راازدوزخی بیرون اورد
milch cow
کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
scissors
سگک از رو که فشار زیاد به کمر وارد می اورد
to bite the bullet
<idiom>
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
exclusion principle
اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
office of the future
ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
teething ring
حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
how
چنانکه
so that
چنانکه
in the event that
چنانکه
as
چنانکه
final set
حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
an ovoviviparous animal
جانوری که دردرون شکم تخم می گذاردوبچه خودرادرهمانجا ازتخم بیرون می اورد
pusher tractor
تراکتور چرخ زنجیری که اسکریپر را هنگام خاکبرداری به حرکت درمی اورد
bar mitzvahs
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
bar mitzvah
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
probabiliorism
عقیده باینکه بهر طرف بیشتراحتمال درستی دارد بایدروی اورد
kame
تپه کوچک متشکله ازسنگ وخاک اب اورد متعلق بدوره یخبندان
admissibleness
چنانکه روا
gratifyingly
چنانکه خوشنودسازد
permissively
چنانکه مخیرسازد
insolubly
چنانکه اب نشود
so to speak
چنانکه گویی
cresuendo
چنانکه صداخردخرد
dilatorily
چنانکه پرشود
proper
چنانکه شایدوباید
as it deserves
چنانکه باید
expressively
چنانکه مقصودرابرساند
as is well known
چنانکه مشهور
coordinately
چنانکه یکجورباشد
pinchingly
چنانکه فشاراورد
prettily
چنانکه زیبانماید
owenism
اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
meetly
چنانکه باید و شاید
prettily
بخوبی چنانکه باید
convincingly
چنانکه متقاعد کند
culpably
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
gratifyingly
چنانکه خوشی دهد
brilliantly
چنانکه برجسته باشد
inadmissibly
چنانکه روایاجایز نباشد
inexcusably
چنانکه نتوان معذوردانست
invisibly
چنانکه دیده نشود
inexpressively
چنانکه مقصودرا نرساند
decrescendo
چنانکه صداخردخردضعیف شود
fitfully
چنانکه بگیردوول کند
meetly
چنانکه در خور باشد
pitfully
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
irrecoverably
چنانکه بهبودی نپذیرد
comme il faut
چنانکه باید وشاید
according to his version
چنانکه او شرح میداد
interminably
چنانکه تمام نشود
effusively
چنانکه گویی بریزد
heliocentrically
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
medially
چنانکه درمیان باشد
decreasingly
چنانکه روبکاهش گذارد
according as
چنانکه بدان سان که
permissively
چنانکه اجازه بدهد
invulnerably
چنانکه زخم برندارد
privatively
چنانکه نفی یا استثناکند
meaningly
چنانکه مقصودرا برساند
inviolably
چنانکه سزاوارحرمت باشد
hard contact printing
چاپ تماسی که در ان هدچاپگر با نیروی محسوسی روی لایه زیرین فشار واردمی اورد
as is well known
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
pleasingly
چنانکه خوش ایند باشد
grandiosely
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
retroactively
چنانکه شامل گذشته شود
extraneously
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
inappreciably
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
commendably
چنانکه شایان ستایش باشد
organically
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
objectiveness
چنانکه در خارج معقول باشد
onerously
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
prepossessingly
چنانکه جلب توجه نماید
indefensibly
چنانکه دفاع بردار نباشد
euphoniously
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
piquantly
چنانکه دهن رامزه بیاورد
irrefragably
چنانکه نتوان تکذیب کرد
perplexingly
چنانکه گیج یا حیران سازد
intangibly
چنانکه نتوان درک کرد
engagingly
چنانکه سرگرم یامشغول کند
causatively
چنانکه دلالت برسبب نماید
inviolately
چنانکه بی حرمت نشده باشد
peerlessly
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
immovably
چنانکه نتوان جنبش داد
intangibly
چنانکه نتوان احساس کرد
inseparably
چنانکه نتوان سوا کرد
epidemically
چنانکه همه جاسرایت کند
inexhaustibly
چنانکه تهی یاتمام نشود
inexpressibly
چنانکه نتوان بیان کرد
inexpressively
چنانکه زبان دار نباشد
sanguinarily
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
fadelessly
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
laboriously
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
functionally
چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
illustratively
چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
cogently
چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
admissibly
بطور قابل قبول چنانکه روا
paradoxically
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
to kick over the traces
لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
contemptibly
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
invidiously
چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com