Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
onerously
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
Other Matches
onerous property
دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
reflexively
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
liability insurance
بیمه تعهدی
absolving
کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolves
کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolved
کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolve
کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
pensionable
مستلزم
skilled
مستلزم استادی
entailing
مستلزم بودن
entail
مستلزم بودن
entailed
مستلزم بودن
call for
مستلزم بودن
entails
مستلزم بودن
needed
مستلزم بودن
need
مستلزم بودن
needing
مستلزم بودن
sacrificial
مستلزم فداکاری
capital
مستلزم بریدن سر یاقتل
requires
خواستن مستلزم بودن
long-winded
مستلزم وقت زیاد
long winded
مستلزم وقت زیاد
requiring
خواستن مستلزم بودن
implication
مستلزم بودن مفهوم
implications
مستلزم بودن مفهوم
require
خواستن مستلزم بودن
required
خواستن مستلزم بودن
implicates
بهم پیچیدن مستلزم بودن
necessitating
ایجاب کردن مستلزم بودن
implicate
بهم پیچیدن مستلزم بودن
implicated
بهم پیچیدن مستلزم بودن
apodictic
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
necessitated
ایجاب کردن مستلزم بودن
necessitate
ایجاب کردن مستلزم بودن
implicating
بهم پیچیدن مستلزم بودن
apodeictic
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
necessitates
ایجاب کردن مستلزم بودن
pair exchange sorting algorithm
نوعی الگوریتم مرتب کردن مستلزم مقایسه دادههای زوج بندی شده
fails
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water
[Idiom]
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automated
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failures
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
cim
تکنولوژی که مستلزم بکارگیری یک دستگاه ورودی برای خواندن مستقیم محتویات میکروفیلم به داخل کامپیوتر میباشدicrofilmanufacturing
computer input microfilm
تکنولوژی که مستلزم بکارگیری یک دستگاه ورودی برای خواندن مستقیم محتویات میکروفیلم به درون کامپیوتر میباشد
in the event that
چنانکه
how
چنانکه
as
چنانکه
so that
چنانکه
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
permissively
چنانکه مخیرسازد
prettily
چنانکه زیبانماید
gratifyingly
چنانکه خوشنودسازد
expressively
چنانکه مقصودرابرساند
cresuendo
چنانکه صداخردخرد
insolubly
چنانکه اب نشود
pinchingly
چنانکه فشاراورد
as it deserves
چنانکه باید
so to speak
چنانکه گویی
admissibleness
چنانکه روا
coordinately
چنانکه یکجورباشد
dilatorily
چنانکه پرشود
as is well known
چنانکه مشهور
proper
چنانکه شایدوباید
decrescendo
چنانکه صداخردخردضعیف شود
pitfully
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
pliably
چنانکه بتوان خم کرد
effusively
چنانکه گویی بریزد
brilliantly
چنانکه برجسته باشد
comme il faut
چنانکه باید وشاید
culpably
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
passably
چنانکه بتوان پذیرفت
inexcusably
چنانکه نتوان معذوردانست
inexpressively
چنانکه مقصودرا نرساند
convincingly
چنانکه متقاعد کند
inadmissibly
چنانکه روایاجایز نباشد
according as
چنانکه بدان سان که
according to his version
چنانکه او شرح میداد
opprobriously
چنانکه رسوایی اورد
heliocentrically
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
interminably
چنانکه تمام نشود
gruesomely
چنانکه وحشت اورد
inviolably
چنانکه سزاوارحرمت باشد
decreasingly
چنانکه روبکاهش گذارد
meaningly
چنانکه مقصودرا برساند
privatively
چنانکه نفی یا استثناکند
funnily
چنانکه خنده اورد
permissively
چنانکه اجازه بدهد
fitfully
چنانکه بگیردوول کند
invisibly
چنانکه دیده نشود
gratifyingly
چنانکه خوشی دهد
irrecoverably
چنانکه بهبودی نپذیرد
medially
چنانکه درمیان باشد
meetly
چنانکه در خور باشد
perniciously
چنانکه زیان اورد
invulnerably
چنانکه زخم برندارد
meetly
چنانکه باید و شاید
prettily
بخوبی چنانکه باید
implicit function
معادله چیزی که حل ان مستلزم حل یک یا چند معادله دیگر باشد
inseparably
چنانکه نتوان سوا کرد
sanguinarily
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
prepossessingly
چنانکه جلب توجه نماید
intelligibly
واضحا چنانکه بتوان دریافت
perplexingly
چنانکه گیج یا حیران سازد
inexpressively
چنانکه زبان دار نباشد
commendably
چنانکه شایان ستایش باشد
causatively
چنانکه دلالت برسبب نماید
inviolately
چنانکه بی حرمت نشده باشد
intangibly
چنانکه نتوان احساس کرد
objectiveness
چنانکه در خارج معقول باشد
irrefragably
چنانکه نتوان تکذیب کرد
retroactively
چنانکه شامل گذشته شود
assumably
چنانکه بتوان فرض کرد
intangibly
چنانکه نتوان درک کرد
inexpressibly
چنانکه نتوان بیان کرد
practicably
چنانکه بتوان اجرا نمود
peerlessly
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
piquantly
چنانکه دهن رامزه بیاورد
pleasingly
چنانکه خوش ایند باشد
organically
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
engagingly
چنانکه سرگرم یامشغول کند
fadelessly
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
grandiosely
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
extraneously
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
epidemically
چنانکه همه جاسرایت کند
euphoniously
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
pestilently
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
hereditably
چنانکه بتوان ارث برد
as is well known
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
interchangeably
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
indefensibly
چنانکه دفاع بردار نباشد
perceptibly
چنانکه بتوان درک کرد
inappreciably
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
inexhaustibly
چنانکه تهی یاتمام نشود
immovably
چنانکه نتوان جنبش داد
presentably
چنانکه بتوان پیشکش کرد
gridding
محدودیت ساختمان یک تصویرگرافیکی که مستلزم افتادن نقاط پایانی خطوط روی نقاط شبکه است
occupation franchise
حق رای در انتخابات درصورتی که مستلزم درتصرف داشتن مقداربخصوصی از اراضی در حوزه محل رای گیری باشد
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
adequately
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
persuasively
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
to kick over the traces
لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
laboriously
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
sententiously
چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
pardonably
چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
admissibly
بطور قابل قبول چنانکه روا
penitentially
چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
exhaustively
چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
changeably
چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
inimitably
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
inerrably
چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
functionally
چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
paradoxically
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
colourably
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
invidiously
چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
contemptibly
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
incommunicably
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
cogently
چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
inscrutably
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
irrecocilably
چنانکه نتوان انرا وفق داد
illustratively
چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
photocomposition
کاربرد پردازش الکترونیکی درتهیه چاپ که مستلزم تعریف و تنظیم تحریر و تولید ان به وسیله پردازش از طریق عکاسی میباشد
discreditably
چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
corrigibly
چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
accountably
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
movably
چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
to eat humble pie
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
accordantly
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
adorably
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
picturesquely
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
relevantly
بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
indefeasibly
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
nutritively
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
maritally
چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
inextricably
چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
flowerily
چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
implacably
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
commensurably
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
indescribably
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
retrospectively
چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
nutritiously
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
impalpably
چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
pontifically
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
irremissibly
چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
modernly
بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
officinal names of drugs
نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
attributively
بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
irreversibly
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
pestiferously
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
portentously
چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
opaquely
چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
irreclaimably
بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com