Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
extraneously
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
Other Matches
inadmissibly
چنانکه روایاجایز نباشد
indefensibly
چنانکه دفاع بردار نباشد
inexpressively
چنانکه زبان دار نباشد
relevantly
بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
functionally
چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
maritally
چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
to the point
مربوط بموضوع
thematic
مربوط بموضوع
reflexively
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
indifferentist
کسیکه بموضوع عای دینی لاقید است و بشناختن حق ازباطل اهمیتی نمیدهد
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
unrepresentative
کسیکهداراینظراتعمومیوعام نباشد
at least
هیچ نباشد
to be on the safe side
باقی نباشد
impasse
حالتی که از ان رهایی نباشد
not too expensive
خیلی گران نباشد.
For all we know he may be living .
از کجامعلوم که زند ؟ نباشد
low priority work
کاری که مهم نباشد
to not give a toss about something
[British E]
برایشان اصلا مهم نباشد.
The shell does not always contain a pearl.
<proverb>
همیشه در صدف گوهر نباشد .
to not give a stuff about something
[British E]
برایشان اصلا مهم نباشد.
simple
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
to not give a hoot in hell for something
برایشان اصلا مهم نباشد.
simplest
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
unless otherwise agreed
اگر توافق دیگری نباشد
simpler
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
square peg in a round hole
<idiom>
شخصی که مناسب کاری نباشد
sinecures
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
sinecure
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
rigid
یک چیز محکم که قبل خم شدن نباشد
other things being equal
اگر برای چیزهای دیگر نباشد
illegal
دستور برنامهای که در قواعد زیان نباشد
null
لیستی که حاوی هیچ چیز نباشد
Just sign here and leave at that .
اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
right out
<idiom>
به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد
If anything ,it is more expensive.
اگر گرانتر نباشد مسلما" ارزانتر نیست
capital expenditure
هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
i speak under correction
انچه می گویم ممکن است درست نباشد
no man's land
سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
factory
قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
factories
قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
poll degree
درجهای که از دانشگاه بگیرندولی با امتیازویژهای توام نباشد
how
چنانکه
so that
چنانکه
as
چنانکه
in the event that
چنانکه
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
figures
آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
an insolvent estate
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
gentelmen's agreement
کلیه توافقهایی که مستند به اسنادرسمی و امضا شده نباشد
She is forty if a day .
چهل سال راشیرین دارد ( اگر بیشتر نباشد )
to not give a smeg about something
[British E]
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
to not give a shit about something
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
machine address
مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
figuring
آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
figure
آنچه کاملا درست نباشد ولی نزدیک باشد
as it deserves
چنانکه باید
proper
چنانکه شایدوباید
gratifyingly
چنانکه خوشنودسازد
prettily
چنانکه زیبانماید
pinchingly
چنانکه فشاراورد
cresuendo
چنانکه صداخردخرد
coordinately
چنانکه یکجورباشد
as is well known
چنانکه مشهور
permissively
چنانکه مخیرسازد
expressively
چنانکه مقصودرابرساند
dilatorily
چنانکه پرشود
so to speak
چنانکه گویی
admissibleness
چنانکه روا
insolubly
چنانکه اب نشود
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
to not give a damn about something
[somebody]
برای چیزی
[کسی]
اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح روزمره]
heliocentrically
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
permissively
چنانکه اجازه بدهد
fitfully
چنانکه بگیردوول کند
interminably
چنانکه تمام نشود
medially
چنانکه درمیان باشد
meetly
چنانکه در خور باشد
opprobriously
چنانکه رسوایی اورد
convincingly
چنانکه متقاعد کند
inexcusably
چنانکه نتوان معذوردانست
pliably
چنانکه بتوان خم کرد
inexpressively
چنانکه مقصودرا نرساند
perniciously
چنانکه زیان اورد
irrecoverably
چنانکه بهبودی نپذیرد
prettily
بخوبی چنانکه باید
meaningly
چنانکه مقصودرا برساند
invisibly
چنانکه دیده نشود
brilliantly
چنانکه برجسته باشد
gratifyingly
چنانکه خوشی دهد
passably
چنانکه بتوان پذیرفت
privatively
چنانکه نفی یا استثناکند
decrescendo
چنانکه صداخردخردضعیف شود
culpably
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
gruesomely
چنانکه وحشت اورد
meetly
چنانکه باید و شاید
inviolably
چنانکه سزاوارحرمت باشد
according to his version
چنانکه او شرح میداد
invulnerably
چنانکه زخم برندارد
pitfully
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
effusively
چنانکه گویی بریزد
comme il faut
چنانکه باید وشاید
according as
چنانکه بدان سان که
funnily
چنانکه خنده اورد
decreasingly
چنانکه روبکاهش گذارد
What You See Is All You Get
برنامهای که خروجی صفحه نمایش آن به صورت دیگر قابل چاپ نباشد.
euphoniously
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
commendably
چنانکه شایان ستایش باشد
causatively
چنانکه دلالت برسبب نماید
sanguinarily
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
grandiosely
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
retroactively
چنانکه شامل گذشته شود
prepossessingly
چنانکه جلب توجه نماید
engagingly
چنانکه سرگرم یامشغول کند
epidemically
چنانکه همه جاسرایت کند
practicably
چنانکه بتوان اجرا نمود
presentably
چنانکه بتوان پیشکش کرد
objectiveness
چنانکه در خارج معقول باشد
as is well known
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
hereditably
چنانکه بتوان ارث برد
peerlessly
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
pestilently
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
interchangeably
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
inviolately
چنانکه بی حرمت نشده باشد
immovably
چنانکه نتوان جنبش داد
intangibly
چنانکه نتوان درک کرد
intelligibly
واضحا چنانکه بتوان دریافت
fadelessly
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
piquantly
چنانکه دهن رامزه بیاورد
assumably
چنانکه بتوان فرض کرد
inseparably
چنانکه نتوان سوا کرد
pleasingly
چنانکه خوش ایند باشد
perplexingly
چنانکه گیج یا حیران سازد
inexhaustibly
چنانکه تهی یاتمام نشود
inexpressibly
چنانکه نتوان بیان کرد
irrefragably
چنانکه نتوان تکذیب کرد
perceptibly
چنانکه بتوان درک کرد
onerously
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
inappreciably
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
intangibly
چنانکه نتوان احساس کرد
organically
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
lapped
ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
purchased
هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
purchase
هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
purchases
هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
unformatted
1-فایل متن که حاوی هیچ دستور فرمت , حاشیه یا نحوه نوشتن نباشد.2-
lap
ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
unpriced
درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
adequately
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
illustratively
چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
contemptibly
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
exhaustively
چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
sententiously
چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
colourably
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
inimitably
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
laboriously
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
incommunicably
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
persuasively
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
irrecocilably
چنانکه نتوان انرا وفق داد
changeably
چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
penitentially
چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
inerrably
چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
inscrutably
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
cogently
چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
to kick over the traces
لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
invidiously
چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
admissibly
بطور قابل قبول چنانکه روا
paradoxically
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
pardonably
چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
retrospectively
چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
inextricably
چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
picturesquely
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
nutritively
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
indefeasibly
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
flowerily
چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
nutritiously
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
to eat humble pie
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
adorably
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
implacably
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
accountably
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
commensurably
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
accordantly
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
movably
چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com