English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
so to speak چنانکه گویی
Search result with all words
effusively چنانکه گویی بریزد
Other Matches
reflexively چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
chiromancy پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست
telnet پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
in the event that چنانکه
how چنانکه
so that چنانکه
as چنانکه
dilatorily چنانکه پرشود
prettily چنانکه زیبانماید
pinchingly چنانکه فشاراورد
gratifyingly چنانکه خوشنودسازد
cresuendo چنانکه صداخردخرد
expressively چنانکه مقصودرابرساند
coordinately چنانکه یکجورباشد
permissively چنانکه مخیرسازد
as it deserves چنانکه باید
as is well known چنانکه مشهور
insolubly چنانکه اب نشود
admissibleness چنانکه روا
proper چنانکه شایدوباید
inexcusably چنانکه نتوان معذوردانست
prettily بخوبی چنانکه باید
interminably چنانکه تمام نشود
opprobriously چنانکه رسوایی اورد
pliably چنانکه بتوان خم کرد
heliocentrically چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
pitfully چنانکه سزاوارنکوهش باشد
passably چنانکه بتوان پذیرفت
permissively چنانکه اجازه بدهد
invisibly چنانکه دیده نشود
inexpressively چنانکه مقصودرا نرساند
perniciously چنانکه زیان اورد
inadmissibly چنانکه روایاجایز نباشد
inviolably چنانکه سزاوارحرمت باشد
gratifyingly چنانکه خوشی دهد
funnily چنانکه خنده اورد
decreasingly چنانکه روبکاهش گذارد
culpably چنانکه سزاوارسرزنش باشد
privatively چنانکه نفی یا استثناکند
according to his version چنانکه او شرح میداد
according as چنانکه بدان سان که
meaningly چنانکه مقصودرا برساند
comme il faut چنانکه باید وشاید
irrecoverably چنانکه بهبودی نپذیرد
decrescendo چنانکه صداخردخردضعیف شود
medially چنانکه درمیان باشد
fitfully چنانکه بگیردوول کند
invulnerably چنانکه زخم برندارد
convincingly چنانکه متقاعد کند
meetly چنانکه باید و شاید
meetly چنانکه در خور باشد
brilliantly چنانکه برجسته باشد
gruesomely چنانکه وحشت اورد
inexpressibly چنانکه نتوان بیان کرد
intangibly چنانکه نتوان احساس کرد
intangibly چنانکه نتوان درک کرد
intelligibly واضحا چنانکه بتوان دریافت
inviolately چنانکه بی حرمت نشده باشد
irrefragably چنانکه نتوان تکذیب کرد
inseparably چنانکه نتوان سوا کرد
as is well known چنانکه همه کس بخوبی میدانند
commendably چنانکه شایان ستایش باشد
engagingly چنانکه سرگرم یامشغول کند
euphoniously چنانکه بگوش خوش ایندباشد
extraneously چنانکه وابسته بموضوع نباشد
fadelessly چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
grandiosely بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
epidemically چنانکه همه جاسرایت کند
hereditably چنانکه بتوان ارث برد
immovably چنانکه نتوان جنبش داد
inappreciably بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
indefensibly چنانکه دفاع بردار نباشد
inexhaustibly چنانکه تهی یاتمام نشود
assumably چنانکه بتوان فرض کرد
objectiveness چنانکه در خارج معقول باشد
perplexingly چنانکه گیج یا حیران سازد
perceptibly چنانکه بتوان درک کرد
inexpressively چنانکه زبان دار نباشد
peerlessly چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
piquantly چنانکه دهن رامزه بیاورد
pleasingly چنانکه خوش ایند باشد
organically چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
onerously چنانکه مستلزم انجام تعهدی
practicably چنانکه بتوان اجرا نمود
retroactively چنانکه شامل گذشته شود
causatively چنانکه دلالت برسبب نماید
presentably چنانکه بتوان پیشکش کرد
prepossessingly چنانکه جلب توجه نماید
interchangeably چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
sanguinarily چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
pestilently چنانکه برای اخلاق مضرباشد
admissibly بطور قابل قبول چنانکه روا
invidiously چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
sententiously چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
illustratively چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
contemptibly چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
penitentially چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
exhaustively چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
functionally چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
laboriously ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
paradoxically چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
cogently چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
colourably چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
inimitably چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
pardonably چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
to kick over the traces لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
irrecocilably چنانکه نتوان انرا وفق داد
inerrably چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
adequately باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
persuasively چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
changeably چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
incommunicably چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
inscrutably چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
discreditably چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
implacably از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
indescribably چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
flowerily چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
accordantly بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
inextricably چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
corrigibly چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
maritally چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
movably چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
nutritiously چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
nutritively چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
indefeasibly بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
picturesquely چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
commensurably چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
adorably چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
to eat humble pie پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
retrospectively چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
accountably بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
relevantly بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
irremissibly چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
impalpably چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
officinal names of drugs نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
irreversibly چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
pestiferously چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
attributively بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
modernly بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
portentously چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
pontifically چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
one would say گویی
knop گویی
to stab in the back بد گویی
ingenuousness رک گویی
pauciloquy کم گویی
free spokenness رک گویی
so to peaking گویی
laconic speech کم گویی
hypophrasia کم گویی
hypologia کم گویی
soliloquies تک گویی
scandal بد گویی
downrightness رک گویی
outdpokenness رک گویی
plain speaking رک گویی
soliloquy تک گویی
as thought گویی
candour رک گویی
candor رک گویی
scandals بد گویی
opaquely چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
accessibly چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
irreclaimably بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
knobs دستگیره گویی
knocked بد گویی کردن از
knock بد گویی کردن از
disclosure بی پرده گویی
disclosures بی پرده گویی
jests بذله گویی
jest بذله گویی
wits بذله گویی
ellipsis بریده گویی
repetitions باز گویی
overstatement گزافه گویی
repetition باز گویی
knocks بد گویی کردن از
open heartedness رک گویی صداقت
gossips اراجیف بد گویی
iterance باز گویی
labyrinthine speech پریشان گویی
polylogia پریشان گویی
polyphrasia پریشان گویی
overstatements گزافه گویی
lallation کودکانه گویی
logorrhea پراکنده گویی
metonymy به تقریب گویی
missatement خلاف گویی
gossiping اراجیف بد گویی
gossiped اراجیف بد گویی
gossip اراجیف بد گویی
invective ناسزا گویی
irony وارونه گویی
poeticism شعر گویی
wit بذله گویی
tympany گزافه گویی
unreserve بی پرده گویی
verbalization دراز گویی
vituperation ناسزا گویی
waggery بذله گویی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com