Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 177 (9 milliseconds)
English
Persian
backcross
چند پشت بعقب برگشتن
Other Matches
back
بعقب رفتن بعقب بردن
backs
بعقب رفتن بعقب بردن
rearwards
بعقب
retroverted
بعقب برگشته
resupine
بعقب برگشته
sternway
حرکت بعقب
reversion
برگشتگی بعقب عود
untread
بعقب گام برداشتن
snowplow
توقف با بردن پاشنه ها بعقب
wavy
جنبش بعقب و جلو متموج
backspin
چرخش و غلطیدن گوی بعقب
receding
دور شدن بعقب سرازیرشدن
recede
دور شدن بعقب سرازیرشدن
recedes
دور شدن بعقب سرازیرشدن
receded
دور شدن بعقب سرازیرشدن
undercut
ضربه قوسدار با چرخش بعقب
undercuts
ضربه قوسدار با چرخش بعقب
retroflex
خمیده بعقب قفا رفتن زبان
kick out
وزن خود را بعقب تخته موج بردن
counter
چرخش از جلو بعقب وبعکس یا ساختن سه دایره مماس
countering
چرخش از جلو بعقب وبعکس یا ساختن سه دایره مماس
pickup
انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
countered
چرخش از جلو بعقب وبعکس یا ساختن سه دایره مماس
three turn
چرخش از جلو بعقب و بعکس با تغییر لبه اسکیت
in irons
نقص در تعیین سمت حرکت که در نتیجه قایق بعقب بر می گردد
lay back spin
چرخش روی یک پا با تکیه بعقب و بالابردن دستها و پای دیگر
drop mohawk
چرخش از جلو بعقب و بعکس و برگشت روی پای اصلی
climber
پوست یا چرم زیر اسکی تا درهنگام صعود بعقب لیز نخورد
sealsking
نوار پوست سگ ماهی زیرچوب اسکی تورینگ برای جلوگیری از سر خوردن بعقب
mohawk
چرخش از جلو بعقب و بعکس از روی یک پا به روی پای دیگر
deviate
برگشتن
deviated
برگشتن
deviates
برگشتن
deviating
برگشتن
abjeure
برگشتن از
roll around
<idiom>
برگشتن
regurgitates
برگشتن
regurgitating
برگشتن
revert
برگشتن
reverted
برگشتن
reverting
برگشتن
reverts
برگشتن
double back
<idiom>
برگشتن
regurgitated
برگشتن
get back
<idiom>
برگشتن
to turn turtle
برگشتن
to put back
برگشتن
reoccurrence
برگشتن
regorge
برگشتن
recrudesce
برگشتن
repullulate
برگشتن
resile
برگشتن
on the way back
در برگشتن
retroflex
برگشتن
lapse vi
برگشتن
hark back
برگشتن
to come back
برگشتن
go back
برگشتن
come back
برگشتن
chare
برگشتن
to go back
برگشتن
backslide
برگشتن
reoccurring
برگشتن
regurgitate
برگشتن
returned
برگشتن
reversed
برگشتن
returning
برگشتن
returns
برگشتن
return
برگشتن
reversing
برگشتن
sheer
برگشتن
reverse
برگشتن
reverses
برگشتن
head off
<idiom>
به عقب برگشتن
resile
به عقب برگشتن
remigrate
از مهاجرت برگشتن
capsize
برگشتن قایق
capsized
برگشتن قایق
capsizing
برگشتن قایق
introspect
بخود برگشتن
apostatize
از دین برگشتن
rebounding
پس زدن برگشتن
rebounds
پس زدن برگشتن
rebound
پس زدن برگشتن
capsizes
برگشتن قایق
untread
برگشتن بازگشتن
rebounded
پس زدن برگشتن
till his return
تا موقع برگشتن او
to bounce
[cheque/check]
برگشتن
[چکی]
swindles
ورق برگشتن
swindle
ورق برگشتن
to fall away
برگشتن مرتدشدن
swindled
ورق برگشتن
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
homes
شهر بخانه برگشتن
to throw back
به تبار خود برگشتن
retracted
عقب کشیدن برگشتن
repatriations
برگشتن یا برگرداندن به میهن
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
repatriation
برگشتن یا برگرداندن به میهن
char
جسم زغال برگشتن
charring
جسم زغال برگشتن
chars
جسم زغال برگشتن
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
perseverate
اصراردر برگشتن کردن
to return to the fold
[family]
به خانواده خود برگشتن
home
شهر بخانه برگشتن
recoiled
بحال خود برگشتن
retracts
عقب کشیدن برگشتن
topple
برگشتن واژگون کردن
toppling
برگشتن واژگون کردن
toppled
برگشتن واژگون کردن
recoil
بحال نخستین برگشتن
recoils
بحال خود برگشتن
recoiling
بحال نخستین برگشتن
topples
برگشتن واژگون کردن
recoiling
بحال خود برگشتن
recoil
بحال خود برگشتن
retracting
عقب کشیدن برگشتن
retract
عقب کشیدن برگشتن
recoiled
بحال نخستین برگشتن
repatriated
بمیهن خود برگشتن
repatriating
بمیهن خود برگشتن
repatriates
بمیهن خود برگشتن
recoils
بحال نخستین برگشتن
repatriate
بمیهن خود برگشتن
put about
تغییر جهت دادن برگشتن
recoveries
برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
overturns
معلق شدن برگشتن وسیله
overturned
معلق شدن برگشتن وسیله
overturn
معلق شدن برگشتن وسیله
relapse
مرتد بحال نخستین برگشتن
relapsed
مرتد بحال نخستین برگشتن
bear up
برگشتن قایق بسمت باد
remount
برگشتن دوباره سوار کردن
remounted
برگشتن دوباره سوار کردن
counter recoil
برگشتن لوله پس از عقب نشینی
remounting
برگشتن دوباره سوار کردن
relapses
مرتد بحال نخستین برگشتن
remounts
برگشتن دوباره سوار کردن
relapsing
مرتد بحال نخستین برگشتن
recovery
برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
to turn back
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
to head back
برگشتن
[از جایی که دراصل آمده اند]
inside out
<idiom>
داخل به خارج برگشتن ،واژگون شدن
to turn around
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
procedure turn
دور زدن برای برگشتن در مسیر
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
bear off
برگشتن قایق بسمت مخالف باد
swing roll
چرخش نیمدایره روی یکپاوبعد روی پای دیگر با کنترل پای ازاد از جلو بعقب
blenching
جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenched
جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenches
جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blench
جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
to hark back
برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
undoes
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
undo
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
rebounded
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebound
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
evolute
بسط منحنی مسطح وابسته به منحنی مسطح بعقب برگشته
draw
ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
recycling
برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycles
برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycle
برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
draws
ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
cradles
نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
cradled
نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
cradle
نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
times
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
timed
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
perseverate
خود به خود برگشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com