Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4 milliseconds)
English
Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
Such a thing does not exist at all .
چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
Other Matches
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing.
ابدا"چنین چیزی نیست
so to speak
اگربتوان چنین چیزی گفت
so to peaking
اگر بتوان چنین چیزی گفت
I never saw anything like it.
من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام.
to not give a shit about something
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
to not give a smeg about something
[British E]
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
No such a thing has been stipulated in the contract.
درقرارداد چنین چیزی قید نشده است
to not give a damn about something
[somebody]
برای چیزی
[کسی]
اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح روزمره]
methought
چنین بنظرم میرسد چنین می نماید
wellŠsuppose it is so
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
in no case
اصلا
no-no
اصلا نه
essentially
اصلا"
materially
اصلا"
nix
اصلا
originally
اصلا"
initially
اصلا"
mainly
اصلا"
radically
اصلا
none
اصلا
fundamentally
اصلا"
possibly
اصلا"
to begin with
اصلا
to start with
اصلا
cardinally
اصلا"
ever-
اصلا
on no account
اصلا
by birth
اصلا
ever
اصلا
in the main
بیشتر اصلا
why on earth
اصلا چرا
i express my regret for it
که چنین شد
like this
چنین
so
چنین
sic
چنین
thus
چنین
it happened thaf
چنین
such
چنین
likewise
چنین
such
یک چنین
It is ridicrlous . I t is a farce .
اصلا" مسخره است
He answered nothing.
اصلا جواب نداد
anything
<adv.>
هیچ چیز
[اصلا]
he is of greek origin
اصلا یونانی است
by some means or other
<adv.>
هیچ چیز
[اصلا]
to not feel hungry
[to not like having anything]
اصلا اشتها نداشتن
i was given to understand
چنین فهمیدم
beit so
چنین باشد
be it so
چنین باد
be it so
چنین باشد
so said darius
چنین گفت ....
the report goes
چنین گویند
beit so
چنین باد
there is a rumour that
چنین میگویند که
who said so?
که چنین حرفی زد
secus
نه این چنین
such and such
چنین و چنان
i imagine he is my friend
چنین می پندارم
methinks
چنین مینماید
exactly
چنین است
amen
چنین باد
Nothing is further from my mind than marriage .
اصلا" فکر ازدواج نیستم
I don't
[ couldn't ]
give a damn about it.
<idiom>
برایم اصلا مهم نیست.
I didnt relize what was going on .
اصلا" نفهمیدم چه خبر است
It isn't anything like her.
او
[زن]
اصلا همچنین رفتاری ندارد.
Forget it . dont give it a thought .
اصلا"فکرش راهم نکن
to not give a toss about something
[British E]
برایشان اصلا مهم نباشد.
to not lift a finger
<idiom>
اصلا هیچ کاری نکردن
to not give a stuff about something
[British E]
برایشان اصلا مهم نباشد.
There was absolutely no point in her going .
رفتن او اصلا" موردی نداشت
not on any account
اصلا روی هیچ حسابی
to not give a hoot in hell for something
برایشان اصلا مهم نباشد.
Money is no object at all .
پول اصلا" مطرح نیست
i express my regret for it
پوزش میخواهم که چنین شد
perhaps so
شاید چنین باشد
is it not
ایا چنین نیست
semble
چنین به نظر می رسد
Fate had so decreed . I t was so destined .
قسمت چنین بود
in that case
حال که چنین است
what
[some]
people would call
[may call]
<adj.>
که چنین نامیده شده
it follows that.....
چنین برمی اید که ....
methinks
بنظرم چنین میرسد
that is not the case
مطلب چنین نیست
meseems
چنین بنظرم میرسد
so called
که چنین نامیده شده
so-called
که چنین نامیده شده
it look as if
چنین مینماید که گویی
It is of no interest to me at all.
من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
The suggestion didn't go down very well with our boss.
کارفرما این پیشنهاد را اصلا نپذیرفت.
it promisews to be easy
چنین مینماید که اسان است
is that so?
ایا وا قعا چنین است
But fate decreed otherwise.
اما قسمت چنین بود .
such being the case
حال که چنین است دراینصورت
scilicet
از این چنین استنباط میشود.....
so and so
اینکار وانکار چنین وچنان
ex-directory
شخصی که چنین شمارهای را دارد
i had never seen such a book
من هرگز چنین کتابی ندیده ام
so-and-so
اینکار وانکار چنین وچنان
I don't give a damn shit!
[vulgar]
<idiom>
به ت.مم!
[حرف رکیک و عامیانه]
[اصلا اهمیت نمیدم]
it is of doubtful proveance
معلوم نیست اصلا از کجا امده است
I don't give a monkey's (fart)!
[vulgar]
<idiom>
به ت.مم!
[حرف رکیک و عامیانه]
[اصلا اهمیت نمیدم]
I don't give a shit!
[vulgar]
<idiom>
به ت.مم!
[حرف رکیک و عامیانه]
[اصلا اهمیت نمیدم]
I don't give a fuck!
[vulgar]
<idiom>
به ت.مم!
[حرف رکیک و عامیانه]
[اصلا اهمیت نمیدم]
without lifting a finger
بدون اینکه اصلا کاری بکند
[اصطلاح روزمره]
If this is your problem , it is no problem , it is no problem .
اگر گرفتاریت فقط اینست که اصلا" گرفتاری نیست
he pretended to be asleep
چنین وانمود کرد که خواب است
coloratura
خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
The story goes that …
آورده اند که (چنین روایت کنند )…
coloraturas
خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
dedication
قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
dedications
قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
It was inappropriate to make such a remark .
مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
Not on your life !
هرگز توعمرم ( چنین کاری نخواهم کرد) !
sic
علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده
sickest
علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
sick
علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
the big three
ترومن و استالین وهم چنین به انگلستان امریکا و شوروی اطلاق میشود
to take action to prevent
[stop]
such practices
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence.
قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
this day six months
شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
cruelty
عقلا" قابل پیش بینی باشد . این چنین رفتاری معمولا" باعث صدورحکم طلاق میشود
imperialism
استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
There is just no comparison between canned vegetables and fresh ones.
سبزیجات کنسرو شده و سبزیجات تازه اصلا قابل مقایسه نیستند.
I can't make anything of it.
من این را اصلا نمی فهمم
[درک نمی کنم]
.
He has a negative attitude towards every thing . to oppose everything .
اصلا" توی دهنش نه است ( بد بین ومنفی است )
immunity
به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
This was the one time he did such a thing and it proved to have fateful consequences.
این تنها باری بود که او دست به چنین کاری زد و نتیجه اش فاجعه انگیز بود.
If so, you've only yourself to blame.
اگر چنین است، پس فقط تقصیر خودت است.
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
if so
اگر هست اگر چنین است
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
appreciated
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciate
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
object code
خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
bill of rights
منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
changed
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
changes
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence
[around / between something]
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
screw up
<idiom>
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to wish for something
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence
[around / between something]
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
adder
مدار جمع دودویی که جمع دو ورودی را حساب میکند و خروجی وام گرفته را هم نشان میدهد ولی چنین ورودی ای را نمیپذیرد
adders
مدار جمع دودویی که جمع دو ورودی را حساب میکند و خروجی وام گرفته را هم نشان میدهد ولی چنین ورودی ای را نمیپذیرد
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
recognition
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
resists
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
to lean something against something
چیزی را به چیزی تکیه دادن
resisted
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
require
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to paint something
[with something]
چیزی را
[با چیزی]
رنگ زدن
required
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
requires
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com