Dictiornary-Farsi | چهره برجسته روی سکه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (2 milliseconds)

English	Persian
effigies	چهره برجسته روی سکه
effigy	چهره برجسته روی سکه


Search result with all words

relief	نقش یا گل برجسته [این امر در فرشبافی بیشتر در هنگام بافت چهره انسان، گاه نقوش حیوانات و یا استفاده از آیات، کلمات و شعر در متن و یا حاشیه فرش بکار می رود.]
Other Matches

alto-rilievo	[ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.]
perspective spatial model	مدل برجسته زمین زیر برجسته بین
embossing	طرح برجسته [برجسته کردن زمینه فرش]
bas relif	حجاری ونقوش برجسته برجسته
supereminent	برجسته فوق العاده برجسته
saliency	نکته برجسته موضوع برجسته
salience	نکته برجسته موضوع برجسته
embossment	نقوش برجسته برجسته کاری
stereoscope	جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
feature	چهره
visage	چهره
featured	چهره
features	چهره
featuring	چهره
to keep one's countenance	چهره
face	چهره
physiognomy	چهره
faces	چهره
physiognomies	چهره
visages	چهره
puss	چهره
stereograph	نوشته یاتصویر برجسته نما برجسته نما کردن
faces	چهره طرف
anaemic	زرد چهره
face	چهره طرف
complexions	رنگ چهره
physiognomy	چهره بیرونی
physiognomies	چهره بیرونی
complexion	رنگ چهره
facial angle	زاویه چهره
facial expression	حالت چهره
repousse	برجسته نمایاحکاکی برجسته
amimia	اختلال بیانگری چهره
tears rained down his cheeks	اشک بر چهره اش روان شد
flushing	چهره گلگون کردن
flushes	چهره گلگون کردن
flush	چهره گلگون کردن
pokerface	چهره خشک وبیحالت
He is a new face in the company .	چهره تازه ای درشرکت است
lineaments	خطوط چهره صفات مشخصه
lineament	خطوط چهره صفات مشخصه
she has lost her roses	چهره گلگونش زعفرانی شده است
straight face	چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
A happy heart makes a blooming visage. <proverb>	قلب شاد,چهره را بشاش مى سازد .
to face somebody [something]	چهره خود را بطرف کسی [چیزی] گرداندن
anaglyph	عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
figural rug [pictorial]	فرش تصویری [در این نوع بافت چهره انسان و یا مناظر قسمت اصلی فرش را تشکیل داده و معمولا در ابعاد کوچک بافته می شود.]
ridged	برجسته
staring	برجسته
starring	برجسته
prosilient	برجسته
pre eminent	برجسته
illustrated	برجسته
crowned	برجسته
outstanding	برجسته
distinguished	برجسته
relief emboss	برجسته
raised	برجسته
relievo	برجسته
conspicuous	برجسته
strikingly	برجسته
striking	برجسته
outstandingly	برجسته
illustrous	برجسته
in relief	برجسته
kenspeckle	برجسته
laureate	برجسته
primes	برجسته
noted	برجسته
masterwork	برجسته
primed	برجسته
of d.	برجسته
prime	برجسته
rilievo	برجسته
par excellence	برجسته
stereometric	برجسته
prominent	برجسته
salient	برجسته
stereometric	خط برجسته
mainlining	برجسته
mainline	برجسته
torose	برجسته
overriding	برجسته
cordon bleu	برجسته
mainlined	برجسته
pre-eminent	برجسته
eminent	برجسته
convex	برجسته
predominant	برجسته
illustrious	برجسته
mainlines	برجسته
dominant	برجسته
to create an image for oneself as somebody	برجسته شدن
fash butt welding	جوش برجسته
front face	سطح برجسته
embossed alphabet	الفبای برجسته
mezzo relief	نیم برجسته
acrography	گچ کاری برجسته
aegicranium	آذین برجسته سر
egregious	برجسته نمایان
drop shadow	سایه برجسته
contour map	نقشه برجسته
basso relief	برجسته کوتاه
bas relif	نقوش برجسته
bas relif	نقش کم برجسته
bas-relief	برجسته کاری
anaglyph	تزئینات برجسته
anaglyph	حجاری برجسته
affigy	تصویر برجسته
aegicrane	آذین برجسته سر
alto relievo	برجسته بلند
exaggerated stereoscopy	برجسته بین
emboss	برجسته کردن
salient pole	قطب برجسته
signalize	برجسته کردن
signally	بطور برجسته
smatt	برجسته زیرکانه
stand out	برجسته بودن
stand out	برجسته عالی
raised figure	طرح برجسته
stereoscopic	برجسته بینی
stereoscopic	برجسته بین
stereoscopics	برجسته نمایی
cordon bleu	آدم برجسته
tyupical	نوبهای برجسته
stucco relief	گچبریهای برجسته
topographic map	نقشه برجسته
to stand out	برجسته بودن
saleintiant	برجسته چشمگیر
saleint	برجسته چشمگیر
relievo	برجسته کاری
half relief	نیم برجسته
palmy	برجسته کامیاب
high relief	نقوش برجسته
illustriously	برجسته وار
in relief	بطور برجسته
laureatel	شاعر برجسته
magnific	معروف برجسته
mezzo rillievo	نیم برجسته
notbility	شخص برجسته
to put forward	برجسته نمودارکردن
piece de resistance	فقره برجسته
projection welding	جوش برجسته
raised shoulder	شانه برجسته
relief emboss	نقشه برجسته
relief map	نقشه برجسته
to make one's mark	برجسته شدن
bas-relief	برجسته کوتاه
swells	برجسته شیک
swelled	برجسته شیک
swell	برجسته شیک
effigies	تصویر برجسته
effigy	تصویر برجسته
feats	کار برجسته
feat	کار برجسته
premier	هنرپیشه برجسته
eminently	بطور برجسته
topography	برجسته نگاری
boss	ارباب برجسته
humdingers	تفوق برجسته
humdinger	تفوق برجسته
premieres	هنرپیشه برجسته
bas-reliefs	برجسته کوتاه
bas relief	نقش کم برجسته
bas-reliefs	نقش کم برجسته
premiers	هنرپیشه برجسته
bas relief	برجسته کوتاه
poet laureate	شاعر برجسته
predominantly	بطور برجسته
distinguished	برجسته مهم
premiere	هنرپیشه برجسته
premiered	هنرپیشه برجسته
bas-relief	نقش کم برجسته
milestones	مرحله برجسته
premiering	هنرپیشه برجسته
relief	برجسته کاری
project	برجسته بودن
bossing	ارباب برجسته
projected	برجسته بودن
personage	شخص برجسته
projects	برجسته بودن
bosses	ارباب برجسته
bossed	ارباب برجسته
personages	شخص برجسته
contour	نقشه برجسته
milestone	مرحله برجسته
relief	حجاری برجسته
leading	عمده برجسته
embossed	برجسته شده
bell-cast	[لبه ی برجسته بام]
snarls	بغرنجی برجسته کردن
raised type	حروف برجسته برای
distinguished rug	قالی با ارزش و برجسته
oner	شخص یا چیز برجسته
brocade	پارچه ابریشمی گل برجسته
papillary lines	خطهای برجسته انگشتها
person of f.	شخص برجسته یا با نفوذ
bank	قسمت برجسته سر پیچ
brilliantly	چنانکه برجسته باشد
vectograph	عکس برجسته بینی