Dictiornary-Farsi | چوبه کاری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (13 milliseconds)

English	Persian
dressing-down	چوبه کاری


Other Matches

panama wood	چوبه
latherwort	چوبه
soap wort	چوبه
gibbets	چوبه دار
shafts	بدنه چوبه
gallows tree	چوبه دار
alkanet	هوه چوبه
shaft	بدنه چوبه
gallows	چوبه دار
gibbet	چوبه دار
halters	طناب چوبه دار
halter	طناب چوبه دار
tree	قالب کفش چوبه دار
beanpoles	چوبه یا تیرچه یا ترکهای که بر زمین فرو میکنند تا بته لوبیا از آن بالا رود
beanpole	چوبه یا تیرچه یا ترکهای که بر زمین فرو میکنند تا بته لوبیا از آن بالا رود
gallows	چوبه دار مجازات اعدام با دار
torch	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes	راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
blow torch	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
pence for any thing	میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing	خطوط خاتم کاری و منبت کاری
glid	تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
drilling pattern	نمونه مته کاری الگوی مته کاری
plumbery	سرب کاری کارخانه سرب کاری
mosaics	موزاییک کاری معرق معرق کاری
curry powders	کاری
intent on doing anything	کاری
plastering	گچ کاری
curry powder	کاری
parget	گچ کاری
electroplating	اب کاری
flower piece	گل کاری
currie	کاری
under employment	کم کاری
active	کاری
impotence	کاری
feckful	کاری
plasterwork	گچ کاری
inaction	بی کاری
slobbery	تف کاری
impotency	کاری
curry	کاری
effective	کاری
hypofunction	کم کاری
malfunction	کژ کاری
malfunctioned	کژ کاری
malfunctions	کژ کاری
curries	کاری
illumination	تذهیب کاری
illuminations	تذهیب کاری
you are welcome	کاری نکردم
latticework	شبکه کاری
frustrates	بدل کاری
frustrate	بدل کاری
plating	روکش کاری
hammering	چکش کاری
extruding	چکش کاری
work year	سال کاری
extrudes	چکش کاری
extruded	چکش کاری
extrude	چکش کاری
metalwork	فلز کاری
burnishing	صیقل کاری
metallurgy	فلز کاری
by way of reciprocation	درعوض [کاری]
pique	منبت کاری
by way of reciprocation	به جای [کاری]
in return	درعوض [کاری]
fretwork	منبت کاری
specialization	ویژه کاری
it is a soft snap	کاری ندارد
squalor	کثافت کاری
working storage	حافظه کاری
working storage	انباره کاری
cloisonne	مینا کاری
cladding	پوشش کاری
cladding	روکش کاری
bas-relief	برجسته کاری
working set	مجموعه کاری
workgroup	گروه کاری
knurled tool	ابزار اج کاری
frette	منبت کاری
fret	منبت کاری
Flugelaltar	توری کاری
lay off	فصل کم کاری
latticing	شبکه کاری
lattice work	شبکه کاری
etch	تیزاب کاری
etched	تیزاب کاری
etches	تیزاب کاری
insagacity	ندانم کاری
ingraving	کنده کاری
Geometrical	مشبک کاری
brocade	زری کاری
energetic	جدی کاری
hole punching	منگنه کاری
in return	در تلافی [کاری]
by way of reciprocation	در تلافی [کاری]
insulation	عایق کاری
i will see sbout it	یک کاری می کنم
hypothyroidism	کم کاری تیروئید
workspace	فضای کاری
hydrotreating	هیدروژن کاری
sew	سوزن کاری
hunkerism	محافظه کاری
hours of business	ساعتهای کاری
in return	به جای [کاری]
frustrating	بدل کاری
glazing	شیشه کاری
cutting off	برش کاری
decoration	زینت کاری
decorations	زینت کاری
crypianalysis	پنهان کاری
counterattack	بدل کاری
touch off <idiom>	شروع کاری
cotton plantation	پنبه کاری
d. touch	نازک کاری
elegance	ریزه کاری
extravagantly	با افراط کاری
plumbing	سرب کاری
discreetnss	احتیاط کاری
acting	فعال کاری
discreetness	احتیاط کاری
disguised underemployment	کم کاری پنهان
You dont seem to be with it . You dont know the half of it .	تو کجای کاری
delicacy of touch	ریزه کاری
mining	معدن کاری
contrasuggestibility	وارون کاری
contouring operation	فرم کاری
conservativeness	محافظه کاری
argentation	نقره کاری
cartwhip	شلاق کاری
canniness	ملاحظه کاری
calk	بتونه کاری
business hours	ساعت کاری
blindage	صیقل کاری
bumping tool	ابزار خم کاری
boo boo	اشتباه کاری
come to <idiom>	شروع کاری
brickworks	سفت کاری
caulking	بتونه کاری
cautiousness	احتیاط کاری
compulsiveness	مکرر کاری
misconduct	خلاف کاری
acrography	گچ کاری برجسته
active cell	خانه کاری
chromium plating	اب کرم کاری
an active man	مرد کاری
an active remedy	درمان کاری
anaplasty	پیوند کاری
cementation	سیمان کاری
cementation	سمنت کاری
brick work	سفت کاری
drilling work	مته کاری
afforestation	جنگل کاری
to be up to the task [to be equal to something] <idiom>	از پس کاری برآمدن
stonemasonry	سنگ کاری
punching	منگنه کاری
workstation	ایستگاه کاری
workstations	ایستگاه کاری
compounding	امیزه کاری
farming	اجاره کاری
joinery	نازک کاری
punch-ups	کتک کاری
punch-up	کتک کاری
off season	در دوران کم کاری
workbench	محیط کاری
workbenches	محیط کاری
habitual way of doing anything	کردن کاری
graving	کنده کاری
brushwork	قلممو کاری
glyptics	کنده کاری
brick work	اجر کاری
galvanization	رویینه کاری
folding press	پرس خم کاری
folding machine	دستگاه خم کاری
welding	جوش کاری
forming	فرم کاری
amalgamate	ملغمه کاری
amalgamated	ملغمه کاری
amalgamates	ملغمه کاری
amalgamating	ملغمه کاری
fairing	صیقل کاری
factorage	حق العمل کاری
prepared	آمادهانجام کاری
brickwork	سفت کاری
To follow up (trace) something.	پی کاری را گرفتن
fal lal	ریزه کاری
smelting	ذوب کاری
flagitiousness	تبه کاری
lubrication	روغن کاری
finishing touches	دست کاری
tokenism	نمونه کاری
figuration	شیرین کاری
fiendishness	تبه کاری
drilling	مته کاری
tour de force	شیرین کاری