Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 99 (6 milliseconds)
English
Persian
cates
چیزهای لذیذ
Other Matches
relishable
لذیذ
toothsome
لذیذ
saporous
لذیذ
mouth-watering
لذیذ
luscious
لذیذ
savorous
لذیذ
delectable
لذیذ
delicious
لذیذ
regales
خوراک لذیذ
regaled
خوراک لذیذ
regale
خوراک لذیذ
regaling
خوراک لذیذ
delectability
چیز لذیذ
delectableness
چیز لذیذ
pleasurable
لذیذ مغتنم
peach
چیز لذیذ
yummy
لذیذ خوشمزه
peaches
چیز لذیذ
cate
سورسات اغذیه لذیذ
gastronomist
متخصص غذای لذیذ
palatable
خوش طعم لذیذ
dainty
گوشت یا خوراک لذیذ
delicacy
نازک بینی خوراک لذیذ
nicely
باریک بینی چیز لذیذ
delicacies
نازک بینی خوراک لذیذ
It melts in the mouth
در دهان آب میشود(نرم و لذیذ است )
nectar
شراب لذیذ خدایان یونان شهد
titbits
لقمه خوشمزه تکه لذیذ وباب دندان
titbit
لقمه خوشمزه تکه لذیذ وباب دندان
gaudery
چیزهای کم بها
the inevitable
چیزهای عادی
the sublime
چیزهای بلندوعالی
post matter
چیزهای پستی
incidentals
چیزهای کوچک
scatterings
چیزهای پراکنده
inflammables
چیزهای اتشگیر
inflammable substances
چیزهای اتشگیر
inanimate objects
چیزهای بیجان
munches
چیزهای جویدنی
munch
چیزهای جویدنی
munching
چیزهای جویدنی
bygone
چیزهای گذشته
oddment
چیزهای متفرقه
by gone
چیزهای گذشته
valuables
چیزهای بهادار
trivia
چیزهای بی اهمیت
munched
چیزهای جویدنی
paleology
دانش چیزهای کهنه
impediment
چیزهای دست و پاگیر
among others
میان چیزهای دیگر
to compare oppsites
چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
among other things
میان چیزهای دیگر
coconsciousness
ادراک چیزهای یکسان
inter alia
میان چیزهای دیگر
impediments
چیزهای دست و پاگیر
Well what do you know!Well i never!
بحق چیزهای نشنیده !
microtomy
بریدن چیزهای ریز
appurtenence
اسباب چیزهای وابسته
available amount
مقدار
[چیزهای]
در دسترس
coconscious
ادراک چیزهای یکسان
impedimenta
چیزهای دست و پا گیر
to compare apples and oranges
<idiom>
چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
to i. on particulars
به چیزهای جزئی اهمیت دادن
byes
چیزهای کناری یاثانوی فرعی
bye
چیزهای کناری یاثانوی فرعی
pretty pretties
چیزهای قشنگ و نادان فریب
gimceackery
چیزهای قشنگ وبی مصرف
plexus
چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
interposition
چیزی که در میان چیزهای دیگرگذارند
microphotography
عکس برداری از چیزهای خرد
see things
<idiom>
چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
supemundane
بالاتراز چیزهای وابسته به این جهان
scrape together
<idiom>
پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
luff
قلاب مخصوص بلندکردن چیزهای سنگین
irrespectively
بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
She is fond of sweet things.
از چیزهای شیرین ( شیرینی ) خوشش می آید
other things being equal
اگر برای چیزهای دیگر نباشد
intercurrent
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
gutter man
دوره گردیکه چیزهای ارزان وکهنه می فروشد
litter
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
forklift
ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
drainer
خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد
bathos
تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
littered
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
littering
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
litters
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
penny-wise and pound-foolish
<idiom>
توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
papier
یکجور مقوای سخت که چسب و گل رس و چیزهای دیگربخمیران میزنند
object lesson
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lessons
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
nympholepsy
جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
object method of teaching
شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
matelote
یکجور خوراک ماهی که باشراب و پیاز و چیزهای دیگر درست می کنند
I am a great believer in using natural things for cleaning.
من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
presentationism
عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
fryer
سرخ کننده چیزهای سرخ کردنی
bit map
ارایهای از بیت ها که وضعیت خاموش یا روشن بودن انها در ارتباط با ارایهای از چیزهای دیگر است نقشه بیت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com