Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
bye
چیزهای کناری یاثانوی فرعی
byes
چیزهای کناری یاثانوی فرعی
Other Matches
bystreet
خیابان کناری خیابان فرعی
side reflector
منعکس کننده کناری رفلکتور کناری
minor border
حاشیه فرعی
[حاشیه کناری]
[این طرح بصورت نواری باریک در کنار حاشیه اصلی قرار دارد و تعداد آن بستگی به محل بافت و نوع طرح متفاوت است. معمولا بین دو تا هشت عدد متغیر است.]
secondary costs
هزینههای غیر مستقیم یاثانوی
subspecies
قسم فرعی جنس فرعی از یک نژاد
by pass
بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
by pass
گذرگاه فرعی مسیر فرعی
ecotype
بخش فرعی از نوع مستقل جانور یا گیاه که افراد ان باهم اختلاط و امتزاج نموده و بخش واحد فرعی تشکیل میدهند
non interference
بر کناری
non intervention
بر کناری
costa
خط کناری
marginal
کناری
juxtaposition
هم کناری
limbic
کناری
coastal
کناری
outside half
هافبک کناری
frontage road
جاده کناری
riparian
رود کناری
service road
شوسه کناری
side band
باند کناری
side board
میز کناری
side reflector
پرتوافکن کناری
side weir
سرریز کناری
wing halfback
هافبکهای کناری
touch line
خط کناری زمین
marginal frequency
بسامد کناری
limbic system
دستگاه کناری
edge rope
طناب کناری
building line
خط کناری ساختمان
frontage road
شوسه کناری
gusset needles
میلهای کناری
head linesman
داور خط کناری
widest
خط کناری والیبال
wider
خط کناری والیبال
wide
خط کناری والیبال
abutment
پایه کناری پل
edge beam
تیر کناری
abutment
کرانپایه پایه کناری
side lines
محوطه بیرون از خط کناری
five yard line
خط داخلی و موازی خط کناری
sigmatismus lateralis
تلفظ کناری حرف " س "
lateral support
تکیه گاه کناری
sidepiece
قطعه کناری بخش جانبی
gables
سه گوشی کنار شیروانی دیوار کناری
apteral
ایوان ستوندار فاقد ستونهای کناری
gable
سه گوشی کنار شیروانی دیوار کناری
munch
چیزهای جویدنی
inflammables
چیزهای اتشگیر
munched
چیزهای جویدنی
munches
چیزهای جویدنی
munching
چیزهای جویدنی
trivia
چیزهای بی اهمیت
by gone
چیزهای گذشته
cates
چیزهای لذیذ
scatterings
چیزهای پراکنده
inflammable substances
چیزهای اتشگیر
incidentals
چیزهای کوچک
the sublime
چیزهای بلندوعالی
the inevitable
چیزهای عادی
gaudery
چیزهای کم بها
valuables
چیزهای بهادار
inanimate objects
چیزهای بیجان
oddment
چیزهای متفرقه
post matter
چیزهای پستی
bygone
چیزهای گذشته
to compare oppsites
چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
available amount
مقدار
[چیزهای]
در دسترس
coconscious
ادراک چیزهای یکسان
microtomy
بریدن چیزهای ریز
among others
میان چیزهای دیگر
paleology
دانش چیزهای کهنه
coconsciousness
ادراک چیزهای یکسان
among other things
میان چیزهای دیگر
inter alia
میان چیزهای دیگر
impedimenta
چیزهای دست و پا گیر
impediment
چیزهای دست و پاگیر
impediments
چیزهای دست و پاگیر
Well what do you know!Well i never!
بحق چیزهای نشنیده !
appurtenence
اسباب چیزهای وابسته
to i. on particulars
به چیزهای جزئی اهمیت دادن
gimceackery
چیزهای قشنگ وبی مصرف
interposition
چیزی که در میان چیزهای دیگرگذارند
plexus
چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
microphotography
عکس برداری از چیزهای خرد
to compare apples and oranges
<idiom>
چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
pretty pretties
چیزهای قشنگ و نادان فریب
She is fond of sweet things.
از چیزهای شیرین ( شیرینی ) خوشش می آید
other things being equal
اگر برای چیزهای دیگر نباشد
supemundane
بالاتراز چیزهای وابسته به این جهان
scrape together
<idiom>
پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
see things
<idiom>
چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
luff
قلاب مخصوص بلندکردن چیزهای سنگین
irrespectively
بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
gutter man
دوره گردیکه چیزهای ارزان وکهنه می فروشد
littering
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
litters
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
litter
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
bathos
تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
intercurrent
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
forklift
ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
drainer
خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد
littered
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
papier
یکجور مقوای سخت که چسب و گل رس و چیزهای دیگربخمیران میزنند
penny-wise and pound-foolish
<idiom>
توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
stbtitle
عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
object lessons
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lesson
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object method of teaching
شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
nympholepsy
جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
I am a great believer in using natural things for cleaning.
من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
matelote
یکجور خوراک ماهی که باشراب و پیاز و چیزهای دیگر درست می کنند
edge finish
شیرازه بافی
[جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
presentationism
عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
wide
توپ خارج از خط کناری توپ اوت شده پرتاب دورازمیلههای کریکت و دورازدسترس توپزن
wider
توپ خارج از خط کناری توپ اوت شده پرتاب دورازمیلههای کریکت و دورازدسترس توپزن
widest
توپ خارج از خط کناری توپ اوت شده پرتاب دورازمیلههای کریکت و دورازدسترس توپزن
sublease
اجاره فرعی دادن حق اجاره بمستاجر فرعی دادن
sideboards
میز پادیواری میز کناری
service road
جاده کناری جاده سرویس
sideboard
میز پادیواری میز کناری
out of bounds
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
succursal
فرعی
secondary effect
اثر فرعی
fall-out
[side effect]
اثر فرعی
accessorial
فرعی
minor
فرعی
half deck
پل فرعی
sub dam
سد فرعی
byeffect
اثر فرعی
min
فرعی
adverse reaction
اثر فرعی
second class
فرعی
spillover effect
اثر فرعی
extrinsic
فرعی
by-effect
اثر فرعی
accessory
فرعی
adjunct
فرعی
branch lines
خط فرعی
branch line
خط فرعی
tributary
فرعی
tributaries
فرعی
inferiors
فرعی
adjuncts
فرعی
inferior
فرعی
derivatives
فرعی
lateral
فرعی
by
فرعی
subsidiaries
فرعی
incident
فرعی
subsidiary
فرعی
petty
فرعی
incidents
فرعی
secondary
فرعی
derivative
فرعی
subalterns
فرعی
subaltern
فرعی
ancillary
فرعی
fryer
سرخ کننده چیزهای سرخ کردنی
alley
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alleys
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alleyways
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
quadrantal points
جهات فرعی
sidepiece
چیز فرعی
sidetracked
جاده فرعی
retort tar
قطران فرعی
radicle
فرعی نازک
secondary stress
خستگی فرعی
sideway
فرعی از پهلو
rootlet
ریشه فرعی
side show
موضوع فرعی
overtones
صدای فرعی
subsidiary occupations
مشاغل فرعی
side line occupations
مشاغل فرعی
side effects
اثرات فرعی
side dish
غذاهای فرعی
overtone
صدای فرعی
secondary stairs
پلکان فرعی
secondary port
بندر فرعی
secondary markets
بازارهای فرعی
second fiddle
شخص فرعی
sidetrack
جاده فرعی
side show
نمایش فرعی
pseudocarp
میوه فرعی
probative
حقایق فرعی
link road
راه فرعی
annexing
شعبه فرعی
lay shaft
میله فرعی
subsidiaries
متمم فرعی
subsidiary
متمم فرعی
intercardinal points
جهات فرعی
intercardinal headings
جهات فرعی
incidentals
اقلام فرعی
incidental effect
اثر فرعی
annexes
شعبه فرعی
annex
شعبه فرعی
minor arts
هنرهای فرعی
extension
تلفن فرعی
alternate position
موضع فرعی
side-effect
اثر فرعی
municipal road
راه فرعی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com