English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
to writes down a person چیزی برضدکسی نوشتن وازان راه اورابی اعتبارکردن
Other Matches
to slice the air هواراشکافتن وازان گذشتن
superscrible در روی چیزی نوشتن
rewrote نوشتن مجدد چیزی
back پشت چیزی نوشتن
overwrite روی چیزی نوشتن
backs پشت چیزی نوشتن
rewrite نوشتن مجدد چیزی
rewriting نوشتن مجدد چیزی
rewritten نوشتن مجدد چیزی
rewrites نوشتن مجدد چیزی
rewriting عمل نوشتن مجدد چیزی
rewritten عمل نوشتن مجدد چیزی
rewrites عمل نوشتن مجدد چیزی
rewrote عمل نوشتن مجدد چیزی
rewrite عمل نوشتن مجدد چیزی
disparage بی اعتبارکردن
demonetize بی اعتبارکردن
disparaged بی اعتبارکردن
disparages بی اعتبارکردن
write سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
writes سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
photodigital memory سیستم حافظه کامپیوتری که از لیزر برای نوشتن داده روی فیلم ای که بعدا چندین بار قابل خواندن است ولی نه نوشتن استفاده میکند. WORM نیز گفته میشود. حافظه نوشتن یک بار
referred توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
scrawl با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawling با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawled با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawls با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
write protect غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
encipher برمز نوشتن رمز نوشتن
to a. letter روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
DVD درایو دیسک DVD که به کاربر امکان نوشتن , پاک کردن و نوشتن مجدد داده روی دیسک DVD میدهد
erasable قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
he dose not know how to write نوشتن نمیداند نوشتن بلدنیست بلدنیست بنویسد
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
changed استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
screw up <idiom> زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
fence [around / between something] نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
changing استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
writes نوشتن
put down <idiom> نوشتن
inscribed نوشتن
scrawls بد نوشتن
inscribe نوشتن
write نوشتن
superscrible نوشتن
scrawling بد نوشتن
to put down نوشتن
to reduce to writing نوشتن
scrawled بد نوشتن
scrawl بد نوشتن
write head هد نوشتن
to set down نوشتن
set down نوشتن
pt down نوشتن
penning نوشتن
to drive a pen or quill نوشتن
scribbling بد نوشتن
scribbles بد نوشتن
scribbled بد نوشتن
pens نوشتن
inscribes نوشتن
scribble بد نوشتن
pen نوشتن
penned نوشتن
inscribing نوشتن
indite نوشتن
jots با شتاب نوشتن
prose نثر نوشتن
tired of writing خسته از نوشتن
gloss حاشیه نوشتن بر
write-up به تفصیل نوشتن
jotted با شتاب نوشتن
write up به تفصیل نوشتن
write-ups به تفصیل نوشتن
autographing دستخط نوشتن
autograph دستخط نوشتن
autographs دستخط نوشتن
autographed دستخط نوشتن
graphic وابسته به فن نوشتن
to write off به اسانی نوشتن
to write out بتفضیل نوشتن
penmanship طرز نوشتن
jot با شتاب نوشتن
commentating تقریظ نوشتن
commentate تقریظ نوشتن
commentated تقریظ نوشتن
itemize به اقلام نوشتن
editorialized سرمقاله نوشتن
itemized به اقلام نوشتن
commentates تقریظ نوشتن
editorialize سرمقاله نوشتن
itemizes به اقلام نوشتن
editorialising سرمقاله نوشتن
editorialises سرمقاله نوشتن
editorialised سرمقاله نوشتن
itemising به اقلام نوشتن
editorializes سرمقاله نوشتن
to dip ones pen in gall سخت نوشتن
editorializing سرمقاله نوشتن
write off زود نوشتن
circumscribe نوشتن در دور
write-off زود نوشتن
write-offs زود نوشتن
itemised به اقلام نوشتن
circumscribed نوشتن در دور
itemises به اقلام نوشتن
circumscribes نوشتن در دور
circumscribing نوشتن در دور
itemizing به اقلام نوشتن
noting نت موسیقی نوشتن
penned خامه نوشتن
preamble مقدمه نوشتن
preambles مقدمه نوشتن
preface دیباچه نوشتن
prefaced دیباچه نوشتن
prefaces دیباچه نوشتن
prefacing دیباچه نوشتن
handwrite بادست نوشتن
graphomania شهوت نوشتن
inscroll در طومار نوشتن
scribble باشتاب نوشتن
scribbled باشتاب نوشتن
impanel در صورت نوشتن
pens خامه نوشتن
penning خامه نوشتن
enlist درفهرست نوشتن
enlisting درفهرست نوشتن
enlists درفهرست نوشتن
i am weary of writing از نوشتن خسته
hyphenate با خط پیوند نوشتن
scribbling باشتاب نوشتن
scribbles باشتاب نوشتن
pen خامه نوشتن
annotate حاشیه نوشتن
scroll کتیبه نوشتن
scrolls کتیبه نوشتن
double space یک خط درمیان نوشتن
tablets بر لوح نوشتن
tablet بر لوح نوشتن
demythologize تفسیر نوشتن
allegorize تمثیل نوشتن
invoicing فاکتور نوشتن
invoices فاکتور نوشتن
invoiced فاکتور نوشتن
elegize قصیده نوشتن
annotating تفسیر نوشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com