Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (15 milliseconds)
English
Persian
nip
چیزی جزئی
nipped
چیزی جزئی
nips
چیزی جزئی
Search result with all words
adjustment
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
adjustments
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
Other Matches
retail bin
انبار اقلام جزئی یا اماد جزئی
combat resolution
تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
remote
جزئی کم
peppercorn
جزئی
peppercorns
جزئی
A part of the whole .
جزئی از کل
two limbed
دو جزئی
portion
جزئی
imperceptible
جزئی
rush
جزئی
piddling
جزئی
remotest
جزئی کم
adaphorous
جزئی
trifling
جزئی
parcels
جزئی از یک کل
minute
جزئی
paltry
جزئی
parcel
جزئی از یک کل
picayubnish
جزئی
inappreciable
جزئی
duple
دو جزئی
picayune
جزئی
nominal
جزئی
fiddling
جزئی
indifferent
جزئی
potties
جزئی
snatching
جزئی
peddling
جزئی
rushed
جزئی
snatch
جزئی
negligible
جزئی
retail
جزئی
sexpartite
شش جزئی
small
جزئی کم
ternal
سه جزئی
remotest
جزئی
corpuscular
جزئی
smaller
جزئی کم
partial
جزئی
paultry
جزئی
snatched
جزئی
petty
جزئی
rushing
جزئی
snatches
جزئی
portions
جزئی
haxamerous
شش جزئی
remote
جزئی
remoter
جزئی کم
inconsiderable
جزئی
smallest
جزئی کم
triparite
سه جزئی
remoter
جزئی
potty
جزئی
snatchy
جزئی
hexamerous
شش جزئی
nuances
فرق جزئی
partial fraction
کسر جزئی
gewgaws
چیز جزئی
partial eqilibrium
تعادل جزئی
detailing
جزئی از اثر
drop in the bucket
<idiom>
مقداری جزئی
incomplete breakdown
شکست جزئی
flesh wound
زخم جزئی
heptamerous
هفت جزئی
partial function
تابع جزئی
negligibly
بطور جزئی
gewgaw
چیز جزئی
partial loss
زیان جزئی
fewtrils
چیز جزئی
partial order
ترتیب جزئی
partial
مغرض جزئی
fractional damage
خسارت جزئی
clause
جزئی از جمله
pair
هرچیز دو جزئی
nuance
فرق جزئی
quadripartite
چهار جزئی
parial derivative
مشتق جزئی
partial adjustment
تطابق جزئی
partial adjustment
تعدیل جزئی
glim
درک جزئی
partial competition
رقابت جزئی
trivialism
چیز جزئی
detail
جزئی از اثر
partial correctness
صحت جزئی
opuscule
اثر جزئی
nugae
نکات جزئی
partial correlation
همبستگی جزئی
clauses
جزئی از جمله
fractionary
جزئی خرد
immaterial
معنوی جزئی
quinquepartite
پنج جزئی
dodecamerous
دوازده جزئی
a minor incident
یک حادثه جزئی
incidentals
رویداهای جزئی
fractionally
بطور جزئی
little
ناچیز جزئی
inconspicuous
جزئی غیرمحسوس
retail bin
انبار جزئی
retail dealer
جزئی فروش
septempartite
هفت جزئی
tertramerous
چهار جزئی
retail
جزئی فروشی
it is immaterial
جزئی است
light laod
بار جزئی
insignificantly
بطور جزئی
pittance
مبلغ جزئی
lobed
چند جزئی
incidental
جزئی ضمنی
wholly or in part
جزئی یا کلی
pettily
بطور جزئی
partial pressure
فشار جزئی
minor elements
عناصر جزئی
skirmishes
جنگ جزئی
minor constituent
عنصر جزئی
minus cule
ریز جزئی
partial plan
برنامه جزئی
excursus
بحث جزئی
shading
اختلاف جزئی
extrinsic
جزئی ضمیمه
multipartite
چند جزئی
skirmish
جنگ جزئی
particular average
خسارت جزئی
particular average
خسارات جزئی
minuitae
نکات جزئی
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
pulls
برتری جزئی و مختصر
retail
بصورت جزئی فروختن
free of particular average
معاف از خسارات جزئی
Order theory
ترتیب جزئی
[ریاضی]
partial differential equation
معادلات دیفرانسیل جزئی
slight cold
سرما خوردگی کم یا جزئی
light load test
ازمایش بار جزئی
partial enhancement factor
ضریب تشدید جزئی
to p an element to a word
جزئی از سر واژهای دراوردن
partial equilibrium analysis
تحلیل تعادل جزئی
henpeck
کوشش درمداخلات جزئی
giblet
خرده ریز جزئی
hint
چیز خیلی جزئی
(not) know the first thing about something
<idiom>
اطلاعات جزئی داشتن
budge
تکان جزئی خوردن
partial carry
رقم تقلی جزئی
light damage
خسارت جزئی یا سبک
budged
تکان جزئی خوردن
budges
تکان جزئی خوردن
budging
تکان جزئی خوردن
hinted
چیز خیلی جزئی
hints
چیز خیلی جزئی
shade of meaning
اختلاف جزئی در معنی
A fundamental (slight) difference.
اختلاف اساسی ( جزئی )
retail trade
معامله بصورت جزئی
par tial eclipse
کسوف یا خسوف جزئی
partial sum
حاصل جمع جزئی
partial reduction coefficient
ضریب تقلیل جزئی
inappreciative
غیر محسوس جزئی
pull
برتری جزئی و مختصر
crawling peg
تغییرات جزئی در نرخ ارز
shades
اختلاف جزئی سایه رنگ
shade
اختلاف جزئی سایه رنگ
shadings
اختلاف جزئی سایه رنگ
iridectomy
بریدن یا در اوردن جزئی ازعنبیه
to i. on particulars
به چیزهای جزئی اهمیت دادن
light transition loss
تلف عبوری بار جزئی
compounded
چند جزئی جسم مرکب
compounds
چند جزئی جسم مرکب
flyspeck
چیز جزئی وبی اهمیت
compound
چند جزئی جسم مرکب
commutator riple
تغییرات جزئی ناشی از یکسوکردن جریان
element
رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
elements
رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
to plume oneself on something
برای چیز جزئی یا عاریه بالیدن
nugacity
چیز جزئی یغا بیهوده بیهودگی
tromometer
الت سنجش زمین لرزههای جزئی
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
fussily
ازروی بیقراری با اهمیت دادن بچیزهای جزئی
coarse sight
زاویه یاب مخصوص تنظیمات جزئی ودقیق
de minimis exception
به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
de minimis
خیلی جزئی
[که به حساب شمرده شود]
[قانون]
drop a hint
<idiom>
فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
tail group
مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
stocker
اتومبیل مسافرتی بدون تغییریا تغییرات جزئی برای مسابقه
systematic theology
بخشی از علوم الهی که مذاهب مختلفه را جزئی ازیک حقیقت کل میداند
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com