English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
put words in one's mouth <idiom> چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
Other Matches
reach out with an olive branch [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch <idiom> [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
host language زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
loan word واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
languages هر برنامهای که هر خط برنامه را به زبان دیگری ترجمه میکند.
language هر برنامهای که هر خط برنامه را به زبان دیگری ترجمه میکند.
to provide interpretation [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to act as interpreter [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to interpret [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
machine سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
machines سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
machined سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
whiff دروغ در چیزی گفتن
converts تغییر چیزی به دیگری
converting تغییر چیزی به دیگری
convert تغییر چیزی به دیگری
converted تغییر چیزی به دیگری
to proffer [somebody something ] [something to somebody] [formal] سخن گفتن در باره چیزی
discommend با عدم توافق چیزی گفتن
overlapped پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlaps پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlap پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
foist چیزی را بجای دیگری جا زدن
cut (someone) off <idiom> اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن
nothing remains to be told چیزی برای گفتن باقی نمیماند
to exchange something [for something] مبادله کردن [چیزی را با چیز دیگری]
lead in چیزی که به چیز دیگری منتهی شود
to exchange something [for something] معاوضه کردن [چیزی را با چیز دیگری]
percuss بازدن انگشت یا الت دیگری چیزی را ازمودن
encapsulated چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد
On the recent developments he had nothing to say. در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
to tell somebody something [to let somebody in on something] <idiom> به کسی چیزی را گفتن که او نباید می دانست یا او نمی خواهد بداند.
to recount something to someone [formal] برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
douse دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
douses دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dowses دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
doused دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dowsed دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dousing دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
(in) care of someone <idiom> فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
get a word in <idiom> یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
usenet که هرکاربر میتواند پیامی بیفزاید یا به پیام دیگری چیزی اضافه کند
to translate something [from/into a language] برگرداندن [نوشتنی] چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
overlap جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
overlaps جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
overlapped جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
off print چاپ دوم باره چیزی که ازمجله یا نگارشهای دیگری گرفته شده باشد
to translate something [from/into a language] ترجمه [نوشتنی] کردن چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
IF statement عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
good riddance to bad rubbish <idiom> وقتی تو خوشحالی از اینکه چیزی یا کسی به جای دیگری برده بشه یا فرستاده بشه
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letters نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
greeted درود گفتن تبریک گفتن
greet درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a اری گفتن بله گفتن
greets درود گفتن تبریک گفتن
translators برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translator برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
language استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
languages استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
assembly زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
languages برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
compiler که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
snobol Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
targetted زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targets زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeted زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetting زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
linguo dental زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
targeting زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
author language زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
modula یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
mealymouthed ادم چرب زبان شیرین زبان
He is speechless (inarticulate). سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
bal زبان ساده شده زبان اسمبلی
professional slang زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
sputters تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
Arabic زبان تازی زبان عربی
glib چرب زبان زبان دار
interpreted ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interprets ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
languages مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interpret ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpreting ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
language مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
countersignature امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
scottish gaelic زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
apl یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
oxtongue گل گاو زبان خانواده گل گاو زبان
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
screw up <idiom> زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
change استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
to wish for something ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence [around / between something] حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to weep out گفتن
tells گفتن
telling-off گفتن
let (someone) know <idiom> گفتن
tell گفتن
bubbling گفتن
bubbles گفتن
bubbled گفتن
bubble گفتن
informs گفتن
to give utterance to گفتن
to tell a story گفتن
relates گفتن
says گفتن
say گفتن
utterance گفتن
utterances گفتن
relate گفتن
get out گفتن
vituperate بد گفتن
iteration گفتن
viyuperate بد گفتن
saith گفتن
utter گفتن
uttered گفتن
adduse گفتن
utters گفتن
informing گفتن
let out <idiom> گفتن
rehearses گفتن
rehearsed گفتن
mouth گفتن
mouthing گفتن
inform گفتن
mouths گفتن
rehearse گفتن
rehearsing گفتن
pshaw اه گفتن
mouthed گفتن
acclaim افرین گفتن
acclaiming افرین گفتن
acclaims افرین گفتن
fables حکایت گفتن
to trot out شر و ور تکراری گفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com