Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
to try something on
چیزی را برای امتحان پوشیدن
Other Matches
to try on
برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
have on
<idiom>
پوشیدن چیزی
to throw something overboard
چشم پوشیدن از چیزی
wear out
<idiom>
پوشیدن چیزی تا کاملا بیفایده شود
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
try (something) out
<idiom>
امتحان کردن(چیزی)
to check out something
چیزی را بررسی یا امتحان کردن
to be
[look]
somewhat
[the]
worse for wear
[person, thing]
مناسب نبودن برای پوشیدن
[جامه ای]
to be dressed to kill
طوری لباس پوشیدن برای دلبری
to try something completely new
<idiom>
چیزی
[روشی ]
کاملا متفاوت امتحان کردن
purdah
برای پوشیدن زنان ازدیدارمردان بویژه در هند پارچه پردهای
ordeals
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
crams
خودرا برای امتحان اماده کردن
cram
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming
خودرا برای امتحان اماده کردن
ordeal
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
greats
امتحان نهایی دردانشگاه برای گرفتن درجه
great go
امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
crammer
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
to wear mourning
پوشیدن سیاه پوشیدن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to grieve over anything
برای چیزی
look to
<idiom>
آمادگی برای چیزی
inclinable to something
مساعد برای چیزی
to grumble at any thing
برای چیزی غرغرکردن
requests
تقاضا برای چیزی
requesting
تقاضا برای چیزی
requested
تقاضا برای چیزی
request
تقاضا برای چیزی
demands
تقاضا برای انجام چیزی
to look at the black side
[about something]
بدبین بودن
[برای چیزی]
asks
برای چیزی بی تاب شدن
demand
تقاضا برای انجام چیزی
demanded
تقاضا برای انجام چیزی
asking
برای چیزی بی تاب شدن
in defence of somebody
[something]
برای دفاع از کسی
[چیزی]
to give reasons for a thing
دلیل برای چیزی اوردن
ask
برای چیزی بی تاب شدن
asked
برای چیزی بی تاب شدن
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
steeper
فرف برای خیساندن چیزی
application
[for something]
درخواست نامه
[برای چیزی]
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
to get something to somebody
برای کسی چیزی را آوردن
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
security blanket
<idiom>
استفاده از چیزی برای راحتی
to atone for something
کفاره دادن برای چیزی
to make amends for something
کفاره دادن برای چیزی
approval
توافق برای استفاده از چیزی
take for
<idiom>
اشتباه شخصی برای چیزی
demand
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
sexualize
جنس برای چیزی تعیین کردن
To set a limit to everything.
برای هر چیزی حدی قائل شدن
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
demanded
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demands
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
anthropomorphism
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
consigns
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to refuse somebody admittance to something
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
spoon-feed
<idiom>
ساده کردن چیزی برای کسی
stepper
چیزی که برای پله بکار می رود
nothing remains to be told
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
make room for someone or something
<idiom>
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to negotiate for something
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
consign
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigned
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
impetrate
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
within reach of gunshot
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to atone for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
to save for something
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
to make amends for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to make a study of something
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
lanyards
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
lanyard
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
to make a r for something
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to graps at anything
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to save up for something
برای چیزی صرفه جویی کردن
measure
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
To lick ones lips .
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
make something out
<idiom>
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
to open something to
[the]
traffic
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
represent
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
bring up
<idiom>
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to be the obvious thing
[for somebody or something]
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
pay through the nose
<idiom>
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
represented
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represents
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
wringer
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
put up to
<idiom>
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to push for an answer
[in reference to something]
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
to seek a remedy for something
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
applying
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to e. with person on a thing
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
to commandeer something
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
applies
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to go away
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
apply
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
Do you have nothing to declare?
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
to go to
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to not give a smeg about something
[British E]
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
to not give a shit about something
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
permutation
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
not to have a prayer of achieving something
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
throw one's weight around
<idiom>
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
Would you like something to drink?
<idiom>
آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟
[غذا و آشپزخانه]
amulet
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulets
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
permutations
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
moulage
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
rain check
<idiom>
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
wetting
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
(in) care of someone
<idiom>
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
to not give a damn about something
[somebody]
برای چیزی
[کسی]
اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح روزمره]
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
to offshore something
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
balances
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
On the recent developments he had nothing to say.
در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
peg
میله چوبی با نوک تیز
[برای محکم بستن چیزی به آنها]
dipsticks
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
planch
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
get a word in
<idiom>
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
dipstick
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
labels
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labeling
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
cut corners
<idiom>
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
label
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labelled
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
to put on
پوشیدن
hides
پوشیدن
masks
پوشیدن
go into
پوشیدن
hide
پوشیدن
wears
پوشیدن
mask
پوشیدن
overlay
پوشیدن
wear
پوشیدن
overlaid
پوشیدن
overlaying
پوشیدن
overlays
پوشیدن
indue
پوشیدن
pipeline
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
litotes
کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
pipelines
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
shirt
پیراهن پوشیدن
shoes
کفش پوشیدن
sandals
صندل پوشیدن
sandal
صندل پوشیدن
to dress up
لباس پوشیدن
habits
:جامه پوشیدن
sock
جوراب پوشیدن
waive
چشم پوشیدن از
to pass over
چشم پوشیدن از
waived
چشم پوشیدن از
waives
چشم پوشیدن از
put on
<idiom>
لباس پوشیدن
forgo
چشم پوشیدن از
tog
لباس پوشیدن
shoeing
کفش پوشیدن
bundle up
زیادلباس پوشیدن
relinquish
چشم پوشیدن
shoe
کفش پوشیدن
habit
:جامه پوشیدن
pass over
چشم پوشیدن
shirts
پیراهن پوشیدن
befog
بامه پوشیدن
dress
لباس پوشیدن
dresses
لباس پوشیدن
relinquished
چشم پوشیدن
to wear willow
سیاه پوشیدن
to
[get]
dress
[ed]
جامه پوشیدن
relinquishes
چشم پوشیدن
wearing
وابسته به پوشیدن
how about
<idiom>
برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
doll up
<idiom>
لباسهای تجملی پوشیدن
to wear motley
چهل تیکه پوشیدن
enshoud
کفن کردن پوشیدن
wrap up
<idiom>
لباس گرم پوشیدن
quiteclaim
چشم پوشیدن از واگذارکردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com