English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (4 milliseconds)
English Persian
to detail something چیزی را مفصل [با همه جزییات] شرح دادن
Search result with all words
To explain something in detail . چیزی را بطور مفصل ومشروح توضیح دادن
recital [of something] شرح کامل محتویات [شرح مفصل ] چیزی
to give a long recital of something دادن یک شرح مفصل و طولانی از چیزی
to talk something over with somebody با کسی در باره چیزی مفصل گفتگو کردن
Other Matches
glenoid fossa or cavity گودی مفصل کاسه مفصل
linkage point مفصل
spacious مفصل
juncture مفصل
hinges مفصل
Hinduism مفصل
fine drawn مفصل
anarthrous بی مفصل
inventorial مفصل
jointless بی مفصل
hinge مفصل
coupling مفصل
baom joomok یک مفصل
joint مفصل
pivots مفصل
copula مفصل
copious مفصل
pivoted مفصل
commissure مفصل
socket مفصل
inarticulate بی مفصل
copulas مفصل
articulation مفصل
pivot مفصل
fulsome مفصل
voluminous مفصل
sockets مفصل
choke joint مفصل چوکی
hips مفصل ران
synosteology مفصل شناسی
synarthrosis مفصل بی حرکت
swivel joint مفصل گردان
toggle joint مفصل زانویی
detail part قسمت مفصل
disjoint از مفصل دراوردن
steering swivel مفصل فرمان
trunnion مفصل افقی
hip مفصل ران
sleeve موف مفصل
clips مفصل کابل
clippings مفصل کابل
sleeves موف مفصل
clipped مفصل کابل
articulating مفصل دارکردن
universal joint مفصل چرخنده
articulates مفصل دارکردن
articulate مفصل دارکردن
clip مفصل کابل
scape مفصل اصلی
swivelled مفصل گردان
in great detail با جزئیات مفصل
swivelled مفصل گردنده
swivel مفصل گردان
swivel مفصل گردنده
gimmal مفصل لولا
ginglymus مفصل لولایی
glene کاسه مفصل
hinge joint مفصل لولایی
swivels مفصل گردنده
swivels مفصل گردان
palaver گفتگوی مفصل
joint مفصل پیوندگاه
splicing مفصل بافته
multiple cable joint مفصل انشعاب
largo اهسته و مفصل
splices مفصل بافته
spliced مفصل بافته
splice مفصل بافته
knee joint مفصل زانو
diarthrosis مفصل متحرک
hip joint مفصل ران
luncheons غذای مفصل
ankylosis جمود مفصل
pigtails مفصل دم خوکی
arthritis التهاب مفصل
arthritis اماس مفصل
pigtail مفصل دم خوکی
arthrology مفصل شناسی
articulation مفصل لولا
high tea عصرانه مفصل
luncheon غذای مفصل
abarticulation مفصل متحرک
ball and socket joint مفصل ساچمه ای
ample فراوان مفصل
articulation مفصل بندی
facets بند مفصل
facet بند مفصل
juncture پیوستگی مفصل
double jointed دارای مفصل کاذب
diffusively بطور منتشر و یا مفصل
joint مفصل اتصال ضربهای
dimerous دارای مفصل دوبخشی
double-jointed دارای مفصل کاذب
thurl مفصل خاصره گوسفند
gabfest محاوره طولانی و مفصل
amplified مفصل گفتن یانوشتن
arthropoda جانوران مفصل دار
arthropod جانور مفصل دار
disjoint در رفتن از مفصل درامدن
arthropathy ناخوشی بند یا مفصل
luxation در رفتگی مفصل استخوان
enarthrosis مفصل کام و زبانهای
hitsu shiubi مفصل انگشت وسط
clamping sleeve مفصل مهار کننده
kettledrum دمامه عصرانه مفصل
joint resistance مقدار مقاومت مفصل
choke flange joint مفصل چوکی ال شکل
In ditail . Diffusively . بطور مفصل ( مفصلا")
kettledrums دمامه عصرانه مفصل
naker دمامه عصرانه مفصل
acondylous بدون بند یا مفصل
acondylose بدون بند یا مفصل
cable jointing sleeve مفصل انشعاب کابل
arthritic مبتلا به اماس مفصل
cable joint مفصل اتصال کابل
kettle drum دمامه عصرانه مفصل
amplifies مفصل گفتن یانوشتن
amplify مفصل گفتن یانوشتن
amplifying مفصل گفتن یانوشتن
rabbet joint بست یا مفصل کنش کاوی
internode قسمت میان دو بندیا مفصل
arthritic مربوط به ورم و اماس مفصل
hip joint مفصل استخوان خاصره وران
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
dactylus بند یا مفصل بزرگ پای حشرات
garnets حجر سیلان نوعی لولا یا مفصل
submission hold کانستنس یاشکستن دست از مفصل تاارنج
monographist نویسنده شرح مفصل در باره یک موضوع
garnet حجر سیلان نوعی لولا یا مفصل
I'll speak at length on this subject. دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
programming specification مستند مفصل قدمهای دقیق برنامه نویسی
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
gomphosis اتصال و جوش خوردن استخوان دندان به ارواره مفصل متحرک
sallenders جوشهای خشک در زیر مفصل خرگوشی پای عقب اسب
The specifications of this machine are fully detailed in the catalog . مشخصات این دستگاه در کاتولوگ مفصل شرح داده شده
ball and socket joint [مفصل ماشینی که گلوله دارد و در داخل حفره قرار میگیرد]
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
fence [around / between something] نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to wish for something ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
screw up <idiom> زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
fence [around / between something] حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
changing استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
detailing شرح مفصل یکان بقیه یکان
detail شرح مفصل یکان بقیه یکان
to blame somebody for something کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
resists مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
to lean something against something چیزی را به چیزی تکیه دادن
resist مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com