English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
pyrophorus چیزی که در مجاورت هواخودبخود اتش گیرد
Other Matches
countershaft محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
propinquity مجاورت
adjacence or cency مجاورت
proximity مجاورت
neighborhood مجاورت
vicinity مجاورت
vichywater مجاورت
collateral در مجاورت هم
juxtaposition مجاورت
contiguity مجاورت
abutment مجاورت
law of contiguity قانون مجاورت
adjacency نزدیکی مجاورت
adjacence نزدیکی مجاورت
neighbourhoods همسایگی مجاورت
joined در مجاورت بودن
vicinage مجاورت همسایگی
greenside در مجاورت زمین
join در مجاورت بودن
joins در مجاورت بودن
neighborhoods همسایگی مجاورت
neighbourhood همسایگی مجاورت
neiggourhood جوار مجاورت
association by contiguity تداعی از راه مجاورت
pyrophorous اتش گیرنده مجاورت هوا
juxtaposition جا دادن اقلام در مجاورت یکدیگر
atmospheric corrosion فساد تدریجی در اثر مجاورت با هوا
tip fading [رنگ پریدگی الیاف در مجاورت نور آفتاب]
catalysis اثر مجاورت جسمی دریک فعل وانفعال شیمیایی
catalyst عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت
catalysts عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت
side tone انعکاس صوت دریک مداربعلت مجاورت با مدار صوتی دیگر
pneumatolysis تاثیر بخار گرم ومایعات وفشار درتشکیل سنگهای معدنی واقع در مجاورت سنگهای اذرین
bit mapped screen RA قرار گیرد
it gives me the hump جرم می گیرد
breadboard می صورت گیرد
what p do you receive? چند درصد می گیرد
bow arm بازویی که کمان را می گیرد
The fortune teller tells fortunes . فالگیر فال می گیرد
laughter is infectious خنده همه را می گیرد
Our affairs are shaping well. کارها داردسروصورت می گیرد
penful انچه در یک قلم جا گیرد
what p do you receive? صدی چندمی گیرد
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
managers و بخشهای فایل را در نظر می گیرد
privat docent or zent اموزگارمجازدردانشگاه که که مواجب ازدانشجویان می گیرد
footprints فضایی که یک کامپیوتر در میز می گیرد
magnums بطری که دو باده در ان جای گیرد
manager و بخشهای فایل را در نظر می گیرد
He does not bite. او [مرد] گاز نمی گیرد.
she is too p about her dress زیاد درلباس دقت می گیرد
magnum بطری که دو باده در ان جای گیرد
footprint فضایی که یک کامپیوتر در میز می گیرد
Unless the dog is trodden on the tail , it will no. <proverb> تا پا روى دم سگ نگذارى گاز نمى گیرد .
wind gauge دستگاهی که سرعت باد را اندازه می گیرد
Our organization is just standing on its own feet. تشکیلات ما تازه دارد جان می گیرد
deforciant کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
palmful انقدرکه دریک کف دست جای گیرد
heuristic آنچه از تجربیات گذشته درس گیرد
classes محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
The poor fellow ( guy ) is restless. بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
class محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classing محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classed محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
foundation pile میله هایی که در فونداسیون قرار می گیرد
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
birthright حقوقی که در اثر تولد بخص تعلق می گیرد
nuclear equipoise گلوله اتمی که نبایستی مورداستفاده قرار گیرد
tenor بازاری که در ان معامله برای اینده صورت می گیرد
trainbearer کسیکه دنباله لباس دیگری رامی گیرد
transmitter وسیلهای که سیگنال ورودی را می گیرد , پردازش میکند
desktop سیستم کامپیوتر کوچک که روی میز جا می گیرد
cartridges درایوی که یک دیسک یا نوار را در کارتریج به کار می گیرد
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
cartridge درایوی که یک دیسک یا نوار را در کارتریج به کار می گیرد
transmitters وسیلهای که سیگنال ورودی را می گیرد , پردازش میکند
He is giving her French lessons in exchange for English lessons به اودرس فرانسه می دهد ودرعوض انگیسی می گیرد
advisee کسی که از مشاور در مدرسه یا دانشگاه کمک می گیرد
He is a corrupt official . مأمور فاسدی است ( رشوه می گیرد وغیره )
tenors بازاری که در ان معامله برای اینده صورت می گیرد
What is worth doing is worth doing well . <proverb> کارى ارزش دارد که خوب انجام گیرد .
priority شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
priorities شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
Barking dogs seldom bite. <proverb> سگى که پارس مى کند بندرت گاز مى گیرد.
dutiable goods کالایی که حقوق گمرکی یاعوارض دیگربدان تعلق می گیرد
dioptometer اسبابی که قدرت تطابق وانکسار چشم را اندازه می گیرد
rent ان چه که به زمین به عنوان یکی ازعوامل تولید تعلق می گیرد
cpi تعداد حروف چاپ شده که در فضای یک اینچ جا می گیرد
cycle زمانی که بین دو باس ساعت متمادی صورت می گیرد
object ball گویی که با گوی اصلی بیلیاردمورد ضربت قرار می گیرد
cycled زمانی که بین دو باس ساعت متمادی صورت می گیرد
cycles زمانی که بین دو باس ساعت متمادی صورت می گیرد
hydrolyte جسم یا مادهای که تحت تاثیر تجزیه بوسیله اب قرار گیرد
real time عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
fly wheel چرخ دندانه داروزینی که روی محور دواری قرار می گیرد
jibstay قسمت فوقانی تیر که بادبان یک گوشه روی ان قرار می گیرد
He always works best under pressure . اگر تحت فشار قرار گیرد ؟خوب کارمی کند
gradine [پله های کوتاهی که یکی از آن بالای دیگری قرار می گیرد.]
sprocket چرخ دندانه دار که سوراخ شده یا پیاپی قرار می گیرد
nonoverlap processing نوشتن و پردازش داخلی فقط در یک اسلوب سری صورت می گیرد
shooting line خط موازی هدف که پای کمانگیران در تیراندازی روی ان قرارمی گیرد
Gothic Revival [پله های کوتاهی که یکی از آن بالای دیگری قرار می گیرد.]
sprocket wheel چرخ دندانه دار که سوراخ شده یا پیاپی قرار می گیرد
storing ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
defensive computing روش برنامه سازی که همه نوع خطای ممکن را در نظر می گیرد
Crinkle دیواره ی باغ [که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
real time زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
store ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
breasted drill مته دستی که ته ان به شکل بیضی است و در سینه شخص قرار می گیرد
telesoftware نرم افزاری که سرویس را از داده تصویری یا متن راه دور می گیرد
spot ball گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
letter de chancellerie نامهای است که در مناسبات مهم جهانی مورد استفاده قرار می گیرد
crankum دیواره ی باغ [که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
crinkum دیواره ی باغ [که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
teleinformatic services هر وسیلهای مثل تلکس , رونوشت که از ارتباطات راه دور سرویس می گیرد
crankle دیواره ی باغ [که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
righted ایجاد حاشیه سمت راست به طوری که متن به صورت صاف قرار گیرد
tandem دو پردازنده متصل به طوری که اگر اولی خراب شود, دومی جای آن را می گیرد
condensation cloud ابر یا بخار غلیظی از قطرات که اطراف گوی اتشین اتمی رامی گیرد
tandems دو پردازنده متصل به طوری که اگر اولی خراب شود, دومی جای آن را می گیرد
speech وسیلهای که داده را از کامپیوتر می گیرد و آنرا به صورت کلمه صوتی خارج میکند
right ایجاد حاشیه سمت راست به طوری که متن به صورت صاف قرار گیرد
speeches وسیلهای که داده را از کامپیوتر می گیرد و آنرا به صورت کلمه صوتی خارج میکند
righting ایجاد حاشیه سمت راست به طوری که متن به صورت صاف قرار گیرد
graphs وسیله چاپ با قلم که داده را از کامپیوتر می گیرد و به صورت گرافیکی نمایش میدهد
graph وسیله چاپ با قلم که داده را از کامپیوتر می گیرد و به صورت گرافیکی نمایش میدهد
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
needles سوزن نازک آهنی روی چاپگر matrix-dot که یکی از نقاط را چاپ می گیرد
austempering تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
needle سوزن نازک آهنی روی چاپگر matrix-dot که یکی از نقاط را چاپ می گیرد
needled سوزن نازک آهنی روی چاپگر matrix-dot که یکی از نقاط را چاپ می گیرد
penny a liner کسیکه مقالات ارزان برای روزنامه می فرستد و ازروی سطر شماری پول می گیرد
game وسیلهای که در دست قرار می گیرد تا نشانگر یا تصویر گرافیکی را در بازی کامپیوتری حرکت دهد
needling سوزن نازک آهنی روی چاپگر matrix-dot که یکی از نقاط را چاپ می گیرد
push down list لیستی که از پایین به بالانوشته میشود به نحوی که هر ورودی جدید بالای لیست قرار می گیرد
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
right مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
righting مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
righted مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
cane pattern طرح بندی که بصورت تکرار نقوش با نواری نازک به شکل بند کل متن را فرا می گیرد
universal قطعهای که توسط CPU دستور می گیرد تا با رشتههای بیت سنکرون و آسنکرون یا خط وط ارسال لازم است
intercharacter spacing خصوصیت کلمه پرداز که حاوی فضاهای متغیر بین کلمات است تا خط در وسط قرار گیرد
terminator ثباتی که در آخرین وسیله SCSI قرار می گیرد در یک زنجیره و باعث ایجاد جریان اکتریکی میشود
cycle stealing ناتوان سازد و پس ازان حافظه داخلی کامپیوتر دراختیار دستگاه قرار گیرد چرخه دزدی
push up stack سیستم صف ذخیره سازی موقت که آخرین موضوع اضافه شده در انتهای لیست فرار می گیرد
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
destructive addition عمل جمع که در آن نتیجه روی یکی از عملوندها نوشته میشود یعنی دوباره نویسی صورت می گیرد
pingpong جایگرینی دو یا چند دستگاه ذخیره بنحوی که که پردازش بتواند روی یک مجموعه فایل انتهایی صورت گیرد
fullest کامپیوتر همراه با کارت مخصوصی که به قدری سریع است که تصاویر ویدیویی متحرک را می گیرد و نمایش میدهد.
full کامپیوتر همراه با کارت مخصوصی که به قدری سریع است که تصاویر ویدیویی متحرک را می گیرد و نمایش میدهد.
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
thermate نوعی ماده اتشزاست که در گلولههای اتشزا مورد استفاده قرار می گیرد و معمولا مخلوط اکسیداهن و الومینیم میباشد
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
screw up <idiom> زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
fence [around / between something] نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
to wish for something ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence [around / between something] حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
changing استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com