English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
one's pet aversion چیزی که شخص مخصوصا ازان بیزار است
Other Matches
of all [things or people] <adv.> مخصوصا [چیزی یا کسی]
secernent اندامی که چیزی ازان تراوش کند
for the nonce مخصوصا`
especially مخصوصا"
exclusively مخصوصا"
particularly مخصوصا"
above all مخصوصا
specifically مخصوصا"
special مخصوصا
designedly مخصوصا"
in chief مخصوصا
chiefly مخصوصا
specially مخصوصا
today of all days مخصوصا امروز
he of all people مخصوصا او [از همه]
hypercatalectic مخصوصا در اخر
choreography رقص مخصوصا درتئاتر وغیره
pantomime نمایش صامت مخصوصا باماسک
pantomimes نمایش صامت مخصوصا باماسک
play footsie <idiom> باهمکارخود لاس زدن مخصوصا دریک جو سیاسی
achloropsia نوعی نابینایی درمورد رنگها مخصوصا رنگ سبز
fedup بیزار
loath loth بیزار
misogynous بیزار از زن
wearied بیزار
wearies بیزار
fastidious بیزار
indisposed بیزار
allergic بیزار از
averse بیزار
loath بیزار
wearying بیزار
weary بیزار
disgusted بیزار
thereof=of that ازان
therefter پس ازان
therefter ازان پس
thence پس ازان
afterwards پس ازان
away پس ازان
loathe بیزار بودن
loathed بیزار بودن
disincline بیزار کردن
loathes بیزار بودن
indisposed towards any one بیزار ازکسی
ennuied بیزار دلتنگ
disgust بیزار کردن
disgusts بیزار کردن
misogamist بیزار از ازدواج
irked بیزار بودن
irk بیزار بودن
irking بیزار بودن
sickening بیزار کننده
irks بیزار بودن
camera-shy بیزار از دوربین
tired بیزار خستگی
tiredly بیزار خستگی
eftsoon اندکی پس ازان
it is all greek to me ازان سودرنمیاورم
therein ازان حیث
long a مدتهاپس ازان
this is inferior to that این ازان
subsequent to that event پس ازان رویداد
thereafter بعد ازان
wearies کسل بیزار کردن
loth بیزار بودن از بد دانستن
repellent راننده بیزار کننده
wearied کسل بیزار کردن
wearying کسل بیزار کردن
weary کسل بیزار کردن
misogynists کسیکه از زن بیزار است
misogynist کسیکه از زن بیزار است
repellents راننده بیزار کننده
it is pervious to light روشنایی ازان می گذرد
next نزدیک ترین پس ازان
this is better than that این ازان بهتراست
he is not of that stamp ازان جنس نیست
detests تنفر داشتن از بیزار بودن از
detest تنفر داشتن از بیزار بودن از
detesting تنفر داشتن از بیزار بودن از
hates بیزار بودن کینه ورزیدن
hating بیزار بودن کینه ورزیدن
he was loath to go بیزار یامتنفر از رفتن بود
hate بیزار بودن کینه ورزیدن
hated بیزار بودن کینه ورزیدن
dye wood چوبی که ازان رنگ میگیرند
he is not of that type ازان قبیل اشخاص نیست
wellŠwhat of it? چه نتیجهای ازان بدست می اید
i am impatient for it ازان بابت بیطاقت هستم
to gut a book مواداصلی کتابیرا ازان دراوردن
dice box پیالهای که طاس را ازان میریزند
blase بیزار از عشرت در اثر افراط درخوشی
misanthropist کسیکه از جامعه و از انسان بیزار است
simscript زبان برنامه نویسی سطح بالاکه مخصوصا" برای کاربردهای شبیه سازی طراحی شده است
it came to my knowledge من ازان اگاهی یافتم مرامعلوم گردید
it is not d. نمیتوان ازان صرف نظر کرد
i gave up the idea ازان خیال صرف نظر کردم
feed door دری که ازان سوخت درکوره میریزند
mofette دهانهای که ازان دمه بد بو بیرون اید
fitch موی راسویاقلم مویی که ازان بسازند
dislike بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliking بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
dislikes بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliked بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
mumps یک زبان برنامه نویسی که مخصوصا" برای بکارگیری رکوردهای پزشکی طراحی شده است System assachusetsulti-Programming
it savours of revenge بوی انتقام یاکینه جویی ازان می اید
fly amanita یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند
castle میله هایی که توپزن ازان دفاع میکند
fustic یکجورچوب زردکه رنگ پستهای ازان میگیرند
fly bane یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند
to slit hide into thongs پوستی را بریده تسمههای باریک ازان دراوردن
ten yard خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
castles میله هایی که توپزن ازان دفاع میکند
fly agaric یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند
pete cock شیر کوچک که ازان هوا یابخار بیرون می اید
redan استحکامات دوپهلو که گوشه برجستهای ازان بیرون می ایستد
giants stride تیری که قسمت بالای ان گردنده وطنابهایی ازان اویخته اس
to say grace دعای سپاسگزاری کردن پیش ازخوراک یاپس ازان
chock قطعه فلزی 2 شاخه که طنای مهار ازان میگذرد
satiety of life بیزاری یا سیری از عمر [چندانکه بیزار کند یا تنفر آورد.]
target market بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
soever واژهای که انراپس صفتی که what or how پیش ازان امده باشد میاورند
gopher wood چوبی که کشتی نوح ازان ساخته شدوحدس میزنندسرویاکاج باشد
special vertict رایی که وقوع قضیهای راثابت میکندولی نتیجهای ازان نمیگیرد
actinism خاصیت نیروی تشعشعی مخصوصا در نواحی مرئی وغیرمرئی ماوراء بنفش که خاصیت شیمیایی پیدا میکند
helmcloud ابری که هنگام طوفان یاپیش ازان درسرکوه پدیدمی اید ابرقله
ballast وزنه یاباری که جهت تعادل کشتی یاهواپیما ازان استفاده میشود
dead line خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
rain box صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
grey matter بافته خاکستری رنگ که جرم اصلی مخ ومغزتیره ازان درست شده است
mulches که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
muslin یکجور پارچه پشت نما که ازان جامههای زنانه و پرده درست میکنند
mulch که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
nubus NUbus به اداپتوری نیاز داردکه مخصوصا" برای گیرندههای 69 سوزنی طراحی ان طراحی شده گذر گسترشی سریع کامپیوترacintosh
pliantly polonica یکجور ناخوشی که ازان موی سر کرک شده بهم گره میخوردناخوشی لهستانی است
floating fender زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
edge detection اشکارسازی لبه ها الگوریتمی که با استفاده ازان یک کامپیوتر یا ادم مصنوعی میتواند بفهمد که چه اشیایی را می بیند
cycle stealing ناتوان سازد و پس ازان حافظه داخلی کامپیوتر دراختیار دستگاه قرار گیرد چرخه دزدی
calibrated orifice سوراخ یا تنگنایی با قطرداخلی مشخص جهت اندازه گیری یا کنترل جریانی که ازان عبور میکند
logograph چیستان یامعمایی متشکل ازکلماتی که باید باهم جمع شوند وکلمه دیگری ازان ساخته شود
logogram چیستان یامعمایی متشکل ازکلماتی که باید باهم جمع شوند وکلمه دیگری ازان ساخته شود
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
reentrant subroutine زیرروالی که فقط یک نسخه ازان در حافظه اصلی قرار می گیرد و تگسط چندین برنامه دیگر به طور مشترک استفاده میشود
it is not t. برای این نیست که من این یکی را ازان بیشتردوست دارم
gemmule یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
producer's goods هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
averts بیزار کردن بیگانه کردن
avert بیزار کردن بیگانه کردن
averted بیزار کردن بیگانه کردن
averting بیزار کردن بیگانه کردن
id مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
changing استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
fence [around / between something] حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com