English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion. کارها را بجریان انداختن
Other Matches
to set afoot بجریان انداختن
to put in hand بجریان انداختن
to set in motion بجریان انداختن به جنبش اوردن
turn on بجریان انداختن روشن کردن
routinize عادی یا روزمره کردن بجریان عادی انداختن
To get things moving. To set the wheels in motion. کارها راراه انداختن
job فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
jobs فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
relational کارها
relation کارها
programme of work صورت کارها
programme of work برنامه کارها
artwork کارها و تصاویر گرافیکی
draw up کارها را تنظیم کردن
hang-up <idiom> تاخیر دربعضی از کارها
pull one's weight <idiom> کارها را تقسیم کردن
Our affairs are shaping well. کارها داردسروصورت می گیرد
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things. کارها را قبضه کردن
all aggairs pivot upon him کارها بدست او می گرد د
To take things easy(lightly) کارها را آسان گرفتن
To put things straight(right). کارها را درست کردن
job scheduler زمان بند کارها
To spoilt things . To mess thing up . کارها را خراب کردن
Things are very slack (quiet) at the moment. فعلا" که کارها خوابیده
I am ready to compromise. کارها روبراه است
i. for doing any thing عدم صلاحیت در همه کارها
pull (something) off <idiom> باانجام رساندن کامل کارها
put the cart before the horse <idiom> انجام کارها بدون نظم
We are past that sort of thing . دیگر این کارها از ماگذشته
dispose ترتیب کارها رامعین کردن
She is not concerned with all that . با این کارها کاری ندارم
push (someone) around <idiom> اجبار شخص درانجام کارها
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
set the pace <idiom> برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
scheduling مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
batches قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
job اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
Things are coming to a critical juncture . کارها دارد بجاهای با ریک می کشد
jobs اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
to make things hum کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
batch قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
to mend matters کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
priorities شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
It is an absolute chaos. همه رشته کارها از دست در رفته است
activities کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
resource تقسیم منابع موجود در سیستم بین کارها
activity کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
priority شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
priorities سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
priority سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
dispatching priority شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
generals برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
commoners سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
minor league دسته یا گروه فرعی ورزشی تیمهای کودکان یا تازه کارها
common سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
general برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
commonest سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
dry run اجرای برنامه با داده پیش فرض برای اطمینان از صحت کارها
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
agenda لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
agendas لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
hierarchical communications system روش اختصاص توابع کنترلی و پردازش در شبکهای از کامپیوتر که برای کارها مناسبند
pert تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
critical path analysis تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند تابه اهداف خود برسند و نیز PERT
job زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
jobs زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
let down پایین انداختن انداختن
piracy کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
scheduled ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
off load انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
electronic cottage مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
cellar محل ذخیره سازی موقت داده یا ثبات یا کارها که موضوعات برای درج و حذف به صورت Lifo عمل می کنند یعنی اولی که می آید آخر از همه سرویس می گیرد
cellars محل ذخیره سازی موقت داده یا ثبات یا کارها که موضوعات برای درج و حذف به صورت Lifo عمل می کنند یعنی اولی که می آید آخر از همه سرویس می گیرد
batches 1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند
batch 1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
tasks جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
task جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
hitch انداختن
to fire off a postcard انداختن
thrusting انداختن
throwing انداختن
to draw lots انداختن
thrusts انداختن
throws انداختن
hitched انداختن
spills انداختن
souse انداختن
thrust انداختن
spilling انداختن
run home جا انداختن
spilled انداختن
spill انداختن
retroject پس انداختن
blobs لک انداختن
blob لک انداختن
hitching انداختن
throw انداختن
hitches انداختن
spilled or spilt انداختن
hurl انداختن
overthrew بر انداختن
overthrow بر انداختن
overthrowing بر انداختن
overthrown بر انداختن
overthrows بر انداختن
delete انداختن
deleted انداختن
deletes انداختن
deleting انداختن
bottoms ته انداختن
fell انداختن
felled انداختن
flings انداختن
flinging انداختن
fling انداختن
fells انداختن
benite به شب انداختن
hurled انداختن
bottom ته انداختن
floriate گل انداختن در
omitted انداختن
omitting انداختن
jaculate انداختن
omits انداختن
lash vt انداختن
lay away انداختن
leave out انداختن
omit انداختن
hurls انداختن
brush finish خط انداختن
slings انداختن
slinging انداختن
sling انداختن
hews انداختن
hewing انداختن
hewed انداختن
hew انداختن
emplace جا انداختن
let fall انداختن
string زه انداختن به
launched به اب انداختن
launches به اب انداختن
to play a searchlight انداختن
lines خط انداختن در
relegate انداختن
to pick off تک تک انداختن
relegated انداختن
line خط انداختن در
to put back پس انداختن
hewn انداختن
launch به اب انداختن
to skips over انداختن
pilling تل انداختن
relegating انداختن
rut خط انداختن
ruts خط انداختن
to hew down انداختن
felling انداختن
stagger از پا انداختن
to lay by the heels بر انداختن
to leave out انداختن
deracination بر انداختن
prostrate از پا انداختن
to let fall انداختن
launching به اب انداختن
relegates انداختن
to let drop انداختن
extrude بیرون انداختن
tossing بالا انداختن
trap در تله انداختن
knock up از کار انداختن
rolled بدوران انداختن
extruded بیرون انداختن
knock-up از کار انداختن
tosses بالا انداختن
rolls بدوران انداختن
trap بدام انداختن
pickle ترشی انداختن
trap درتله انداختن
emasculating از مردی انداختن
emasculates از مردی انداختن
emasculated از مردی انداختن
emasculate از مردی انداختن
peril درخطر انداختن
pickles ترشی انداختن
perils درخطر انداختن
knock-ups از کار انداختن
toss بالا انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com