English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
work people کارگران طبقه کارگر
Other Matches
workpeople طبقه کارگر
working classes طبقه کارگر
working class طبقه کارگر
laboring class طبقه کارگر
proletariat طبقه کارگر
proletarian عضو طبقه کارگر
working class مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
The working (middle,upper)class. طبقه کارگر (متوسط بالا )
working classes مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
dictatorship of proletariat اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
dictatorship این لفظ را مارکس به شکل دیکتاتوری پرولتاریاdictatorship prolotarian به کار برده است که مفهوم ان " حکومت مطلقه طبقه رنجبر یا کارگر " میباشد
dictatorships این لفظ را مارکس به شکل دیکتاتوری پرولتاریاdictatorship prolotarian به کار برده است که مفهوم ان " حکومت مطلقه طبقه رنجبر یا کارگر " میباشد
gandey dancer کارگر فصلی کارگر سیار
entresol طبقه میان طبقه اول عمارت وطبقهای که باکف زمین برابراست
lower class طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower classes طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
intermediate آنچه در یک طبقه بین دو طبقه دیگر است
workers کارگران
blue collar employees کارگران
labours کارگران
defense classification طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
workforce شمار کارگران
labour union اتحادیه کارگران
farm labors کارگران مزارع
wildcat strike <idiom> اعتصاب کارگران
picket lines صف کارگران اعتصابی
labor unions اتحادیه کارگران
foremen مباشر کارگران
foreman مباشر کارگران
picket line صف کارگران اعتصابی
farm labors کارگران کشاورزی
industrial workers کارگران صنعتی
labourunion اتحادیه کارگران
manual workers کارگران دستکار
Company town شهرک کارگران
dormitory-suburb خوابگاه کارگران
skilled workers کارگران متخصص
labor union اتحادیه کارگران
labor service اتحادیه کارگران
downgrade کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
caboose اطاق کارگران قطار
industrial workers of the world کارگران صنعتی جهان
the men were locked out در را بروی کارگران بستند
waterside workmen کارگران کنار دریا
griddles غربال سیمی کارگران
profit-sharing سهم کارگران از سود
griddle غربال سیمی کارگران
profit sharing سهم کارگران از سود
to unionise [British E] متحد کردن [مثال کارگران]
All of the workers want to go. تمام کارگران می خواهند بروند
to unionize [American E] متحد کردن [مثال کارگران]
Our building (high-rise) is a 20-storey ,but my apartment is on the third floor. ساختمان ما 20 طبقه است ولی آپارتمان در طبقه سوم است
it spells ruin to the workmen متضمن خانه خرابی کارگران است
knobstick کارگریکه که بااعتصاب کارگران همراه نیست
barrack منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barracked منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
truck system اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
double time پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
barracking منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
section gang دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
section crew دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
security classification طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
declassification از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
black designation علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
stratify طبقه طبقه کردن
Most home helps prefer to live out. بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
countervailing power مثلااتحادیه کارگران که درواکنش به قدرت تولید کننده انحصاری ایجاد میشود
collective bargaining مذاکرات دسته جمعی مذاکرات بین موسسات متشکل از کارگران و کارفرمایان برای بهبود کار
army class manager activity سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
electronic cottage مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
classification طبقه بندی کردن طبقه بندی
classifications طبقه بندی کردن طبقه بندی
labors کارگر
labour کارگر
labourer کارگر
employee کارگر
worker کارگر
labourers کارگر
laborers کارگر
labored کارگر
workman کارگر
workmen کارگر
operatives کارگر
employe کارگر
workpeople کارگر
workwoman زن کارگر
workwoman کارگر زن
joss سر کارگر
craftsman assistant کارگر
active کارگر
laborer کارگر
cooly کارگر
master workman سر کارگر
workingman کارگر
telling کارگر
operative کارگر
effective کارگر
shopman کارگر
lay off تعلیق کارگر
swotting کارگر زحمتکش
unskilled labor کارگر غیرماهر
farmhand کارگر مزرعه
furnace man کارگر کوره
hodcarrier کارگر ناوه کش
journey man کارگر مزدور
labor کارگر عمله
labor حزب کارگر
labor party حزب کارگر
swotted کارگر زحمتکش
swots کارگر زحمتکش
swot کارگر زحمتکش
shovelman کارگر بیل زن
shoveler کارگر بیل زن
proletariat کارگر ورنجبر
shovelbill کارگر بیل زن
reacher کارگر نخ تاب
road maker کارگر راه
skilled labour کارگر ماهر
skilled worker کارگر ماهر
piler کارگر شمعکوب
labour day روز کارگر
leavens عامل کارگر
mealmen کارگر اسیاب
leavening عامل کارگر
leaven عامل کارگر
munitioneer کارگر زرادخانه
outworker کارگر ازاد
slave ant مورچه کارگر
seasonal worker کارگر فصلی
steelworker کارگر پولادسازی
brain worker کارگر مغزی
stable-boys کارگر اصطبل
stable-boy کارگر اصطبل
farm hands کارگر مزرعه
farm hand کارگر مزرعه
casual labour کارگر اتفاقی
dairymaids کارگر لبنیاتی
steelworkers کارگر پولادسازی
charge hand کارگر معمولی
refiner کارگر پالایشگاه
refiners کارگر پالایشگاه
accommodator کارگر کمکی
coalminer کارگر معدن
dairymaid کارگر لبنیاتی
workingman ازطبقه کارگر
navvy کارگر ساده
navvies کارگر ساده
longshoremen کارگر اسکله
longshoreman کارگر اسکله
exploitation of labor استثمار کارگر
unskilled worker کارگر غیرمتخصص
unskilled worker کارگر ساده
daysman کارگر روزمزد
day labourer کارگر روزمزد
working man کارگر افزارمند
workfolks جماعت کارگر
workfolk جماعت کارگر
work force تعداد کارگر
common labour کارگر عمومی
date labourer کارگر روزمزد
day laborer روز کارگر
migrant worker کارگر مهاجر
labors کارگر عمله
labored حزب کارگر
journeyman کارگر ماهر
dockers کارگر بارانداز
dockers کارگر لنگرگاه
journeyman کارگر متخصص
journeymen کارگر مزدور
journeymen کارگر ماهر
labored کارگر عمله
labors حزب کارگر
labour کارگر عمله
working کارگر طرزکار
workings کارگر طرزکار
docker کارگر بارانداز
docker کارگر لنگرگاه
labourparty حزب کارگر
labour حزب کارگر
journeymen کارگر متخصص
craftsman کارگر ماهر
craftsmen کارگر ماهر
Labour Party حزب کارگر
journeyman کارگر مزدور
May Day روز کارگر
working paper ورقهء استخدام کارگر
deckhand کارگر عرشه کشتی
workmanly شایسته کارگر خوب
blacklegs کارگر اعتصاب شکن
wright کارگر سازنده نجار
blackleg کارگر اعتصاب شکن
inflow of labor جریان ورود کارگر
unskilled worker کارگر غیر متخصص
industrial relations روابط کارگر وکارفرما
horizontal labor mobility تحرک افقی کارگر
unskilled worker کارگر غیر ماهر
exploitation of labor بهره کشی کارگر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com