English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
semi skilled worker کارگر نیمه ماهر
Other Matches
skilled worker کارگر ماهر
craftsman کارگر ماهر
skilled labour کارگر ماهر
journeymen کارگر ماهر
journeyman کارگر ماهر
craftsmen کارگر ماهر
building craftsman کارگر ماهر ساختمانی
unskilled worker کارگر غیر ماهر
navvy کارگر غیر ماهر
navvies کارگر غیر ماهر
semiskilled نیمه ماهر
semi skilled نیمه ماهر
marks man تیرانداز درجه 3 تفنگ تیرانداز نیمه ماهر
overlap نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlaps نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlapped نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
seahorse رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
interlap چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
seahorses رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
gandey dancer کارگر فصلی کارگر سیار
cmos روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
pmos ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
imbricate نیمه نیمه روی هم گذاشتن
semilustrous نیمه درخشان نیمه مجلل
semipublic نیمه عمومی نیمه دولتی
splice نیمه نیمه رویهم گذاشتن
spliced نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splices نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splicing نیمه نیمه رویهم گذاشتن
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
half life نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
beneficial occupancy اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
handier ماهر
light footed ماهر
knacky ماهر
handiest ماهر
industrious ماهر
pert ماهر
deft ماهر
skilful ماهر
skilled ماهر
handy ماهر
experts ماهر
expert ماهر
fine fingered ماهر
he was neat ماهر
light handed ماهر
assiduous <adj.> ماهر
hardworking <adj.> ماهر
skillful ماهر
skillful Šetc ماهر
proficient ماهر
adept ماهر
dextrous ماهر
dexterous ماهر
wieldy ماهر
workmanly ماهر
diligent <adj.> ماهر
industrious <adj.> ماهر
sedulous <adj.> ماهر
studious <adj.> ماهر
adroit <adj.> ماهر
workmanlike ماهر
neat handed ماهر
from mid may to mid june از نیمه ماه تا نیمه ماه جون
slickest ماهر صاف
qualify ماهر شدن
masters ماهر شدن
cunning ماهر زیرکی
marksmen تیرانداز ماهر
qualifies ماهر شدن
nattier پاکیزه ماهر
mastered ماهر شدن
master ماهر شدن
natty پاکیزه ماهر
nattiest پاکیزه ماهر
understanding مطلع ماهر
understandings مطلع ماهر
slick ماهر صاف
jimmies ماهر دیلم
jimmy ماهر دیلم
marksman تیرانداز ماهر
articulating ماهر در صحبت
flunkey غیر ماهر
flunkeys غیر ماهر
flunkies غیر ماهر
flunky غیر ماهر
expert gunner توپچی ماهر
flunkys غیر ماهر
scientail ماهر علمی
articulate ماهر در صحبت
articulates ماهر در صحبت
light foot ماهر تردست
shotmaker شوت زن ماهر
tactically ماهر ماهرانه
skilled ماهر و باتجربه
water dog شناگر ماهر
versant ماهر واستاد
sharpshooter تیرانداز ماهر
great متعدد ماهر
great- متعدد ماهر
greatest متعدد ماهر
tactical ماهر ماهرانه
reinsman سوار کار ماهر
snipers تیرانداز ماهر تفنگ
qualified صلاحیت دار ماهر
sniper تیرانداز ماهر تفنگ
figure skater اسکیت باز ماهر
master ماهر شدن در چیزی
mastered ماهر شدن در چیزی
masters ماهر شدن در چیزی
skillful weaver بافنده ماهر و خبره
ace خلبان ماهر و متهور
shots تیراندازی تیرانداز ماهر
aces خلبان ماهر و متهور
shot تیراندازی تیرانداز ماهر
gift of the gab <idiom> درصحبت کردن ماهر بودن
marksman تیرانداز ماهر [ارتش و ورزش]
toxophilite تیرانداز ماهر با تیر و کمان
unskilled labor نیروی کارغیر ماهر غیر متخصص
streetwise ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری
stickhandler شخص ماهر در استفاده ازچوب هاکی
digger پاسور ماهر درپاس نزدیک زمین
mudder اسب ماهر در مسیر خیس وگلی
cradler بازیگر ماهر در حفظ گوی لاکراس
orion منظومه جبار یا النسق شکارچی ماهر
digger بازیگر ماهر و سمج درگرفتن گوی از گوشها
roughrider سوار کار ماهر اسبهای چموش و وحشی
semifinal مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
demolition derby مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
punters دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
punter دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
bunter توپزن ماهر در ضربه بدون تاب دادن چوب بیس بال
employe کارگر
master workman سر کارگر
shopman کارگر
effective کارگر
workman کارگر
cooly کارگر
craftsman assistant کارگر
labored کارگر
workmen کارگر
worker کارگر
laborers کارگر
labour کارگر
operatives کارگر
laborer کارگر
workwoman کارگر زن
workwoman زن کارگر
operative کارگر
labors کارگر
joss سر کارگر
workingman کارگر
workpeople کارگر
labourers کارگر
active کارگر
employee کارگر
telling کارگر
labourer کارگر
Grands Prix مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
Grand Prix مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
duress در CL نیزمانند حقوق ماهر عمل یاتاسیس حقوقی ناشی از اکراه باطل است
penalty kicker بازیگر ماهر که هنگام کم شدن تعداد افراد تیم نقش مهمی در دفاع دارد
work force تعداد کارگر
shoveler کارگر بیل زن
shovelbill کارگر بیل زن
workingman ازطبقه کارگر
unskilled worker کارگر ساده
refiners کارگر پالایشگاه
shovelman کارگر بیل زن
unskilled worker کارگر غیرمتخصص
refiner کارگر پالایشگاه
unskilled labor کارگر غیرماهر
working man کارگر افزارمند
workfolk جماعت کارگر
workfolks جماعت کارگر
slave ant مورچه کارگر
accommodator کارگر کمکی
Labour Party حزب کارگر
seasonal worker کارگر فصلی
docker کارگر بارانداز
farmhand کارگر مزرعه
lay off تعلیق کارگر
labor party حزب کارگر
laboring class طبقه کارگر
furnace man کارگر کوره
labor حزب کارگر
labor کارگر عمله
docker کارگر لنگرگاه
journey man کارگر مزدور
dockers کارگر بارانداز
hodcarrier کارگر ناوه کش
workings کارگر طرزکار
exploitation of labor استثمار کارگر
road maker کارگر راه
reacher کارگر نخ تاب
casual labour کارگر اتفاقی
common labour کارگر عمومی
piler کارگر شمعکوب
date labourer کارگر روزمزد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com