Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
he does nothing but talk
کاری جزحرف زدن ندارد
Other Matches
it is a soft snap
کاری ندارد
you are welcome
کاری نکردم اهمیت ندارد
There is nothing to it .
هیچ کاری ندارد ( بسیار آسان است )
There is no reason to do something
دلیلی وجود ندارد که کاری انجام شود.
bohemian
که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
bohemians
که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
diskless workstation
ایستگاه کاری که درایو دیسکی برای ذخیره داده ندارد
freethinker
کسی که دارای فکر ازاد است وبمذهب کاری ندارد
freethinkers
کسی که دارای فکر ازاد است وبمذهب کاری ندارد
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.
معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
he is second to none
دومی ندارد بالادست ندارد
torching
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torches
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
pence for any thing
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
glid
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
there is no limit to it
حد ندارد
there is no style about her
ندارد
it does not weigh with me
ندارد
flicker free
ی ندارد
he is not of that stamp
را ندارد
he has an a. to grind
غرضی ندارد
his hat cover his fanily
هیچکس را ندارد
he has no temperature to day
امروز تب ندارد
No problem at all. It is quite all right .
مانعی ندارد
he has nothing of his own
چیزی ندارد
hadn't
ندارد نبایستی
he hasno notion of going
سر رفتن ندارد
he has no manners
اداب ندارد
he has no excuse what
عذری ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything .
مقصودی ندارد
he is out of huomor
دماغ ندارد
he has nostomach for the fight
سر دعوا ندارد
it is nothing new
تازگی ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter .
عیب ندارد
there is no limit to it
اندازه ندارد
it is nothing out of the way
غرابتی ندارد
It is no trouble at all.
زحمتی ندارد
Don’t mention it.
قابلی ندارد.
Nothing is quite impossible.
کارنشد ندارد
it does not matter
اهمیت ندارد
no object
اهمیت ندارد
no matter
اهمیت ندارد
dont mention it
اهمیت ندارد
it lacks soul
روح ندارد
it is well enough
عیبی ندارد
it is of no weight
قدرواهمیتی ندارد
h does not w.much
چندان وزنی ندارد
there is no exception to that rule
ان قانون استثناء ندارد
There is nothing to be afraid of in driving.
رانندگی که ترس ندارد.
that in nothing to me
برای من اهمیتی ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) .
ربطی به موضوع ندارد
infinite
حلقهای که خروج ندارد.
there is no reason
هیچ دلیل ندارد
she cannot bear heat
طاقت گرما را ندارد
there is nothing for it but to
چارهای ندارد جز اینکه
crying is useless
گریه سودی ندارد
This does not apply to . . .
در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
de facto standard
سسهای اعتبار به آن ندارد
There is no market for it in Iran .
درایران مصرفی ندارد
many hands make light work
<proverb>
یک دست صدا ندارد
it is of little worth
چندان ارزشی ندارد
it is of no importance
هیچ اهمیت ندارد
it is of no moment
هیچ اهمیت ندارد
he is short of hands
کارگر کافی ندارد
There is nothing to be ashamed lf .
( اینکار ) خجالت ندارد
That's not so!
این حقیقت ندارد!
it matters little
چندان اهمیت ندارد
He cant stand the sight of us.
چشم ندارد ما را ببیند
She never gets any gratitude .
دستش نمک ندارد
it differs nothing from
هیچ فرقی با .....ندارد
it takes two to tango
<idiom>
[یک دست صدا ندارد]
domain
برنامهای که حق کپی ندارد
domains
برنامهای که حق کپی ندارد
Nothing is impossible .
کار نشد ندارد
it is not protected by sanctions
ضمانت اجرایی ندارد
it is indifferent to me
برای من چه اهمیتی ندارد
It doesnt look nice . It is useemly.
صورت خوشی ندارد
it is beyond recall
احتمال لغوشدن ندارد
it is allup with him
دیگر امیدی ندارد
and that is flat(final)!No arguments!
چون وچراهم ندارد !
Cheating( fraud) does not pay ( prosper).
تقلب عاقبت ندارد
he is nothing to me
بتمن خویشی ندارد
he means well
قصد بدی ندارد
he hasno notion of going
خیال رفتن ندارد
Death keeps no calendar.
<proverb>
مرگ تاریخ ندارد.
he is at a loose end
کار معینی ندارد
he is indisposed to go
میل برفتن ندارد
That is quitw O. K. That is fine.
هیج اشکالی ندارد
his hand want's two fingers
دستش دو انگشت ندارد
his hand lack one finger
دستش یک انگشت ندارد
irons in the fire
<idiom>
وقت سرخاراندن ندارد
his intentions are good
خیال بدی ندارد
he hasno notion of going
میل رفتن ندارد
drilling pattern
نمونه مته کاری الگوی مته کاری
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed.
اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
that is nothing like it
هیچ شباهتی بدان ندارد
It isn't anything like her.
او
[زن]
اصلا همچنین رفتاری ندارد.
He is on edge. He is restive.
آرام ندارد (ناراحت است )
null
رشتهای که هیچ حرفی ندارد
there is no occasion for fear
ترس هیچ مورد ندارد
His knowledge has no limits.
دانش اوحد واندازه ای ندارد
It doesnt matter. it is nothing.
چیزی نیست ( عیب ندارد )
time out of minds
زمانی که کسی یاد ندارد
they are of no historical
هیچ اهمیت تاریخی ندارد
He is unpredicateble. He acts haphazardly.
کارش حساب وکتابی ندارد
He hasnt a mind of his own.
ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
It is in the bag . It is a dead cert.
ردخورد ندارد (حتمی است )
His remarks are unfounded.
حرفهایش پایه واساسی ندارد
His greed knows no limits.
حرص وطمع اش اندازه ندارد
My French is not up to much.
فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
there is no p of his going
رفتن وی هیچ امکان ندارد
there is no precedent for this
این چیز سابقه ندارد
it does not matter
عیب ندارد چیزی نیست
it boots not to complain
گله گذاری سودی ندارد
from immemorial times
اززمانی که کسی بیاد ندارد
There is nothing wrong with it.
این هیچ ایرادی ندارد.
He has not a single star in all the seven skies.
<proverb>
یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
It is pointless for her to come here .
موضوع ندارد اینجا بیاید
it is of no use talking
سخن گفتن سودی ندارد
confession and avoidance
باط ندارد و اثرش به سوداوست
it is immaterial
ناچیز است اهمیت ندارد
e. wear
پارچه ایی که مرگ ندارد
A logical remark has no answer.
<proverb>
یرف یساب جواب ندارد .
The full man does not understand a hungry one .
<proverb>
سیر از گرسنه خبر ندارد .
he has no friends
او هیچ دوست و اشنایی ندارد
it is not worth my while
نمیارزد برای من ارزش ندارد
out of one's element
<idiom>
جایی که به شخص تعلق ندارد
The very idea !
معنی ندارد ! ( قبیح است )
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
netblock
ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
completing
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completes
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completed
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
He has not enough experience for the position.
برای اینکار تجربه کافی ندارد
There is no such number.
همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
... if you don't mind my asking
... اگر پرسش من
[برای تو]
ایرادی ندارد
The dilemma has no simple answers.
این مخمصه راه حل ساده ای ندارد.
There is no harm in trying.
امتحانش مجانی است (ضرر ندارد )
complete
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
The poor fellow ( guy ) is restless.
بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
He makes a hundred jugs of which not one has a han.
<proverb>
صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
it is not true that he is dead
اینکه میگویند مرده است حق ندارد
It is a case of tit for tat .
چیزی که عوض داد گله ندارد
Your proposal has little practical value .
پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد
irreligionist
کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
This is treason, pure and simple.
خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
He has a poor service record in this company.
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
it is not pervious to reasonov
بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
Such a thing does not exist at all .
چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
Your passport is no longer valid.
گذرنامه شما دیگر اعتبار ندارد.
There are no vacancies at the hotel.
هتل اتاق ( جای ) خالی ندارد
He is in a bad way (poor circumstances).
وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
He hasn't had much of an appetite lately.
به تازگی او
[مرد]
هیچ اشتها ندارد.
It doesnt make any difference to me .
برای من فرقی نمی کند (ندارد)
There is no disagreement among us.
اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
He is only half a man .
مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
no address operation
دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
no branch
شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
There's no reason for concern.
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
sole tenant
مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
There is nothing to worry about.
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
singleton
ورقی که در دست بازیکن نظیری ندارد
coram non judice
درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
he has no enterprise
دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
unconditional
آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
linear
برنامه کامپیوتری که حلقه یا جهشی ندارد
blind letter
نامهای که نام ونشان روشن ندارد
neither fish nor fowl
<idiom>
چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
they call him mister
یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
monogamist
مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
the interest of it is gone
دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد
There are not many amusements in this town.
دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
there is nothing in it
چیز مهمی دران نیست پروپایی ندارد
The bus stop is no distance at all .
ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
There's no danger of that happening again.
خطری وجود ندارد که آن دوباره اتفاق بیافته.
He has not a penny to bless himself with .
<proverb>
یتى یک پنى ندارد که خرج خود کند.
resident
ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
residents
ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
These statistics speak for themselves.
این آمار به هیچ توضیحی نیاز ندارد.
it is of no use to us
بکار ما یا بدرد ما نمیخورد سودی برای ما ندارد
There is no argument about that.
حرف ندارد ( کاملا" مسلم وقطعی است )
indeterminate vowel
حرف مصوتی که صدای معین یا اشکاری ندارد
And that is it period . I have nothing more to say . and that is final .
همان است که گفتم ( برو برگرد ندارد )
camera-shy
کسی که دوست ندارد از او عکس یا فیلم بگیرند
outpensioner
کسیکه از بنگاهی وفیفه میگیدرولی در انجابودباش ندارد
It is no use crying over spilt milk .
<proverb>
بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
gentleman at large
کسیکه وابسته بدرباراست و کار ویژهای ندارد
it is insusceptible of change
اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
random
سیستمی که خروجی آن به ورووودی یا ساختار داخلی آن ربط ی ندارد
uptime
مدت زمانی که یک وسیله کار میکند و خطا ندارد.
He dosent wish to be obligated to any one .
میل ندارد زیر بار منت کسی باشد
he should better to led than
باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
novice
جزء برندگان قرارگرفتن شمشیربازی که امتیاز منفی ندارد
randomly
سیستمی که خروجی آن به ورووودی یا ساختار داخلی آن ربط ی ندارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com