English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English Persian
can i do a for you کاری می توانم برای شمابکنم
Other Matches
My hands are tied. <idiom> نمی توانم [کاری] کمکی بکنم.
open سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
opened سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
opens سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
busying 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
the proper time to do a thing برای کردن کاری
potential <adj.> [توانایی برای انجام کاری]
carry through <idiom> برای کاری نقشهای کشیدن
sit tight <idiom> صبور برای انجام کاری
undertakes توافق برای انجام کاری
undertaken توافق برای انجام کاری
prone to do something آماده برای کردن کاری
undertake توافق برای انجام کاری
the right way to do a thing صحیح برای کردن کاری
to empower somebody to do something کسی را برای کاری مخیر کردن
help روش آسانتر برای انجام کاری
to invite somebody to do something کسی را برای انجام کاری فراخواندن
decisions تصمیم گیری برای انجام کاری
authorize اجازه دادن برای انجام کاری
afterthought چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
invoking تقاضا از کسی برای انجام کاری
serve one's purpose <idiom> مفیدبودن شخص برای کاری مشخص
authorizes اجازه دادن برای انجام کاری
authorising اجازه دادن برای انجام کاری
invokes تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoked تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoke تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorises اجازه دادن برای انجام کاری
helps روش آسانتر برای انجام کاری
helped روش آسانتر برای انجام کاری
decision تصمیم گیری برای انجام کاری
turn out <idiom> رفتن برای دیدن یا انجام کاری
authorizing اجازه دادن برای انجام کاری
to pair off جفت کردن [برای کاری یا در جشنی]
to empower somebody to do something اختیار دادن به کسی برای کاری
techniques روش با مهارت برای انجام کاری
bar توقف کسی برای انجام کاری
bars توقف کسی برای انجام کاری
technique روش با مهارت برای انجام کاری
authorizing اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
to make an effort to do something تلاش کردن برای انجام دادن کاری
authorizes اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
covenantor اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
twist one's arm <idiom> مجبور کردن شخص برای انجام کاری
overslaugh بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
authorize اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorises اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorising اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
to try hard to do something تقلا کردن برای انجام دادن کاری
keep after <idiom> یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
get one's own way <idiom> اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
area اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
egg (someone) on <idiom> خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
afterthoughts فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
areas اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
scratch file ناحیه کاری که برای کار جاری استفاده میشود
freedoms آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
server کامپیوتر مخصوص که کاری را برای شبکه انجام میدهد
go in for <idiom> شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
beside one's self <idiom> خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
talk into <idiom> موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
to pause [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
make it up to someone <idiom> انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
freedom آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
diskless workstation ایستگاه کاری که درایو دیسکی برای ذخیره داده ندارد
to sign up for something نام خود را درفهرست نوشتن [برای انجام کاری اشتراکی]
chord keying عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
work file فضای کاری که برای کار جاری اشغال شده است
hygrograph دستگاه خود کاری برای اندازه گیری رطوبت جوی
for next to nothing <idiom> چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
for peanuts [and for chicken feed] <idiom> چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
To do something prefunctorily. برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
redundant قطعه اضافی که برای کاری در صورت خطا استفاده میشود
He is a man who would stoop to anything . آدمی است که بهر کاری تن می دهد ( برای رسیدن به هدفش )
warm-up روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
elapsed time زمانی که کاربر برای انجام کاری روی کامپیوتر صرف میکند
warm-ups روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
ended کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
ends کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
end کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
scratchpad فضای کاری یا محلی با حافظه سریع برای ذخیره موقت داده جاری
CD WO مناسب برای ذخیره سازی متون آرشیو و یا آزمایش ROM-CD پیش از دوباره کاری
latchkey kid [colloquial] [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
latchkey child [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
how about <idiom> برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
protocol ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
protocols ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
What else can I do? دیگر چه می توانم بکنم ؟
I can recite from memory. می توانم از حفظ بخوانم
If you can so can I . اگر تو بتوانی من هم می توانم
Where can I get information? از کجا می توانم بپرسم؟
I cant nor can anyone else . نه من می توانم ونه کس دیگه
AppleTalk پروتکل هایی که برای ارتباط بین ایستگاههای کاری و سرورها در کامپیوترهای شبکه Macintosh Apple استفاده می شوند
quantum meruit کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
was wondering if I could borrow your car. می توانم ماشینت را قرض کنم؟
Where can I make a phone call? از کجا می توانم تلفن کنم؟
Where can I park? کجا می توانم پارک کنم؟
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
I could pass for a Greek . می توانم خودم رایونانی جابزنم
How long can I park here? چه مدت می توانم اینجا پارک کنم؟
I just cant drop my work and go . نمی توانم کارم را ول کنم وبروم
I can't help you. من نمی توانم به شما کمک کنم.
I can't run any faster. من تندتر دیگر نمی توانم بدوم.
Can I entrust this task to you? می توانم این امررا به شما بسپارم ؟
I can't go on any longer. من دیگر نمی توانم ادامه بدهم.
how can I learn English چگونه می توانم یادگیری زبان انگلیسی
token bus network EEEL استاندارد برای شبکههای محلی به صورت کابل توپولوژی باس . ایستگاههای کاری داده را با عبور Token منتقل می کنند
token بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
tokens بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
I cannot square it with my conscience to ... من این را نمی توانم به وجدانم وفق بدهم ...
Can I drive to the centre of town? آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
I cannot look him in the face again. دیگر نمی توانم تو رویش نگاه کنم.
how much can I overdraw on my account? چقدر بیش از اعتبار می توانم از حسابم بردارم؟
to pair off دو نفر دو نفر کردن [برای کاری یا در جشنی]
I could have sworn that there was somebody in the next room . می توانم قسم بخورم که یکنفر دراتاق مجاور بود
naive user شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
How do I notice when the meat is off? چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
programming نرم افزاری که به کاربر امکان نوشتن مجموعه دستورات مشخص برای کاری را میدهد که بعداگ به قالبی ترجمه میشود که توسط کامپیوتر قابل فهم است
torched کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
stringing خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
Now that it's summer the thing to do would be to use the bicycle to commute to work. حالا که تابستان است کاری که می توان کرد این است که از دوچرخه برای رفت و آمد به سر کاراستفاده کرد.
processor پردازندهای که بین منبع ورودی و کامپیوتر مرکزی است , کار آن پردازش داده دریافتن برای کاهش بار کاری کامپیوتر اصلی است
glid تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
drilling pattern نمونه مته کاری الگوی مته کاری
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
microsoft بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
plumbery سرب کاری کارخانه سرب کاری
mosaics موزاییک کاری معرق معرق کاری
drives چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
strategy طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategies طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
infra red link روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
c استفاده از کامپیوتر برای کمک به دانش آموزان برای یادگیری یک موضوع
Ackerman's function تابع بازگشتی برای بررسی توانایی کامپیوتر برای اجرای بازگشت
recalls برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
recall برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
narrative یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
recalled برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
narratives یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
teacloth رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
teacloths رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
iil دستگاه کنترل برای برای تولیدات صنعتی و سیستمهای کامپیوتر
revenue tax مالیاتی که برای افزایش درامد کشور است نه برای تاثیردربازرگانی
no show مسافری که جا برای خودمحفوظ کرده ولی برای سفرحاضر نمیشود
bin محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
permanent آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
bins محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
scratched حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
doubled استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled up استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
scratching حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratch حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
scratches حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
bread and point سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
liberal education اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
grammars امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن
feedback اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
cat استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
FDDI اختصاری برای استاندارد FDD1 برای ارسال داده آنالوگ به صورت دیجیتال
personal متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
autos توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
auto توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
cats استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
gather shot ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
redundancies بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا
HTTP دستوری که جستجوگر برای درخواست وب سرور اینترنت برای اطلاعات صفحه وب میدهد
redundancy بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا
grammar امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن
diagnostics اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
straight line coding برنامه نوشته شده برای جلوگیری از استفاده حلقه و انشعاب برای اجرای سریع تر
Kaleida Labs شرکت فروش واسط بین Apple و IBM برای تولید از برای نوشتاری چندرسانهای
precision استفاده از بیش از یک بایت داده برای ذخیره سازی عدد برای افزایش دقت
wiring ساختار فلزی برای پشتیبانی کابلهای ورودی و ایجاد اتصال برای وصل کابل ها
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
invitation عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitations عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com