English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
inferior calyx کاسه پایین افتاده
Other Matches
inferior ovary تخم دان پایین تر از کاسه
inferior calyx کاسه پایین تر از تخم دان
decurrent پایین افتاده
nutant پایین افتاده
inferior ovary تخمدان پایین افتاده
low browed پایین افتاده دارای سردر کوتاه
There are wheels within wheels . کاسه ای زیر نیم کاسه است
behind the times <idiom> از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
downhaul پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depress پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses پایین دادن لوله پایین اوردن
down سوی پایین بطرف پایین
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
chalice کاسه
chalices کاسه
crania کاسه سر
cranium کاسه سر
calyx کاسه گل
calycle کاسه گل
calix کاسه گل
craniums کاسه سر
drinking cup کاسه
cotyla کاسه
mazard کاسه
messmate هم کاسه
skull کاسه سر
socket کاسه
sockets کاسه
cupule کاسه
in a lump sum یک کاسه
bowls کاسه
skulls کاسه سر
lump sum یک کاسه
lump sums یک کاسه
pappus کاسه گل
bowl کاسه
A bowl hotter than the soup it contains. <proverb> کاسه از آش گرمتر.
patellae کاسه زانو
porringer کاسه اش خوری
bootlicker کاسه لیس
parasitism کاسه لیسی
oil seal کاسه نمد
suck-up کاسه لیس
ball bearings کاسه ساچمه
ball bearing کاسه ساچمه
patella کاسه زانو
husk غلاف یا کاسه گل
husks غلاف یا کاسه گل
bowls کاسه رهنما
turtleback کاسه پشت
stuffing box کاسه نمد
kneecaps کاسه زانو
sockets کاسه بندگاه
kneecap کاسه زانو
bowl کاسه رهنما
sealings کاسه نمدها
scutum کاسه زانو
scal کاسه نمد
eye socket کاسه چشم
eye sockets کاسه چشم
brown-noser کاسه لیس
kegler کاسه ساز
craniography شرح کاسه سر
cranial nerve عصب کاسه سر
seal کاسه نمد
knee cap کاسه زانو
corolla جام گل کاسه گل
knee pan کاسه زانو
kneepan کاسه زانو
cup seal بوبند کاسه
dipper stick کاسه بیل
eager beaver کاسه گرم تر از اش
eyehole کاسه چشم
flower cup غلاف کاسه گل
socket کاسه چشم
socket کاسه بندگاه
glene کاسه چشم
hard shell کاسه دار
glene کاسه مفصل
seals کاسه نمد
yes-man کاسه لیس
brainpan کاسه مغز
loricate کاسه دار
stooge کاسه لیس
doormat کاسه لیس
cat's paw کاسه لیس
puppet کاسه لیس
minion کاسه لیس
lickspittle کاسه لیس
fawner کاسه لیس
toady کاسه لیس
lickspittle کاسه لیس
arse-licker کاسه لیس
ass-kisser [American E] کاسه لیس
kiss-ass [American E] کاسه لیس
carapace کاسه سنگ پشت
hardshell کاسه دار سخت
stifle bone کاسه زانوی اسب
sound bow کاسه زنگ اخبار
They put the blane on him . he was the scapegoat. کاسه کوزه ها سر اوشکست
labyrinth seal کاسه نمد لایبرنت
She had three bowls of soup. سه کاسه سوپ خورد
patellar مانند کاسه زانو
suborbital زیر کاسه چشمی
calipash کاسه لاک پشت
consolidated debt بدهی یک کاسه شده
patellate مانند کاسه زانو
housemaid's knee اماس کاسه زانو
toadyism مداهنه کاسه لیسی
porringer کلاه کاسه مانند
drinking vessel فرف ابخوری کاسه
sockets سرپیچ کاسه چشم
To go round hat in hand . کاسه گدایی بدست گرفتن
My patience is exhausted ( worn out ) . کاسه صبرم لبریز شده
infraorbital واقع در زیر کاسه چشم
toady کاسه لیس مداهنه کردن
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat . کاسه گدایی دست گرفتن
calipee کاسه زیرین لاک پشت
postorbital واقع در پشت کاسه چشم
supra orbital واقع دربالای کاسه چشم
sycophancy مفت خوری کاسه لیسی
testudinate مانند کاسه سنگ پشت
testudinarious مانند کاسه سنگ پشت
on good turn deserves another کاسه جایی رودکه بازاردقدح
there are wheels within wheels زیرکاسه نیم کاسه است
testudineous مانند کاسه سنگ پشت
My patience has run out (is exhausted). کاسه صبرم لبریز است
incomplete flower گلی که یکی ازچهارقسمت ان کاسه
corona borealis کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
coronae borealis کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
calipash قسمت بالای کاسه لاک پشت
memento mori کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
guard کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guarding کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guards کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
there is something in the wind کاسهای زیر نیم کاسه است
More Catholic than the Pope . کاسه داغ تر از آش ( دایه مهربانتر ازمادر )
belljar نوعی فرف شیشهای مثل کاسه زنگ
shells صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shelling صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shell صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
One good turn deserves another . کاسه جایی رود که باز آید قدح
To pool resources to gether . کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
meek افتاده
modest افتاده
the meshes of a sieve mesh در هم افتاده
mellows جا افتاده
whacked از پا افتاده
fallen افتاده
old fashioned از مد افتاده
flagging افتاده
mellowing جا افتاده
mellow جا افتاده
mellowed جا افتاده
old hat از مد افتاده
low افتاده
riper جا افتاده
ripest جا افتاده
unassuming افتاده
archaic <adj.> از مد افتاده
whacked <adj.> از پا افتاده
crest fallen افتاده
downfallen افتاده
out of date از مد افتاده
footworn از پا افتاده
elliptic افتاده
ripe جا افتاده
patelliform مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
protrudent بیرون افتاده
proleptic پیش افتاده
deferred credits درامد پس افتاده
in register روی هم افتاده
backwards عقب افتاده
cyma recta موجی افتاده
lowly صغیر افتاده
jugate روی هم افتاده
overlapping رویهم افتاده
short of breath از نفس افتاده
outstandingly عقب افتاده
lowliest صغیر افتاده
hanging gale اجاره پس افتاده
recluse دور افتاده
recluses دور افتاده
he fell prone دمر افتاده
dowm از کار افتاده
backward عقب افتاده
short winded از نفس افتاده
ordinary پیش پا افتاده
outstanding عقب افتاده
impassionate بهوس افتاده
overlapping روی هم افتاده گی
slack جای افتاده یا شل
slackest جای افتاده یا شل
long face لب و لوچه افتاده
backrent اجارهء پس افتاده
back rent اجاره پس افتاده
meshed درهم جا افتاده
delayed به تاخیر افتاده
arrear بدهی پس افتاده
seedy از کار افتاده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com