English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
flotsam کالای اب اورده
Search result with all words
delivered duty paid یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کلیه اقدامات لازم از جمله پرداخت عوارض را بعمل اورده و کالای مورد معامله را در محل خریدار به اوتحویل میدهد
Other Matches
labeled cargo کالای برچسب دار کالای علامت داری که معمولا خطرناک است
bears کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
giffen good نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
waterborne اب اورده
begot اورده
capital stock اورده
supplementary هم اورده
drift ice یخ اب اورده
quarry run rockfill هم اورده سنگریز
driftwood چوب اب اورده
the story goes اورده اند
the veins and arteries اورده وشرایین
wind borne باد اورده
supplementary تکمیلی پس اورده
pit run gravel هم اورده شنی
pit run material خاک هم اورده
pit run earth خاک هم اورده
brought اورده شده
new fledged تازه پر در اورده
interjectory در میان اورده
drifting توده باد اورده
crusher run material هم اورده سنگ شکن
drifts توده باد اورده
windfall loss زیان باد اورده
windfall income درامد باد اورده
loess خاک باد اورده
driftage چیزباداورده یا اب اورده راندگی
unearned income درامد باد اورده
granulet گوشت نوبالا اورده
spindrift برف یا غبارباد اورده
drift توده باد اورده
windfall gains منافع باد اورده
windfall profits سود باد اورده
drifted توده باد اورده
waveson اموال اب اورده بعد از غرق کشتی
the people pressed in مردم زور اورده داخل شدند
tempered steel فولادی که درگرما عمل اورده شده باشد
he rode me off on a side issue نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
split infinitive مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split infinitives مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
galantine خوراک سرد گوشت گوساله وجوجه و دیگر جانوران که استخوان ان را در اورده باشند
capital stock سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
acquest مال بدست اورده ازدسترنج یا بخشش مال غیرموروثی
cadenzas اهنگ معترضهای که طی اهنگ یا اوازی اورده شود
cadenza اهنگ معترضهای که طی اهنگ یا اوازی اورده شود
naval stores کالای دریایی
stapled کالای عمده
jetsam کالای اب اورد
class ii property کالای طبقه 2
class i property کالای طبقه 1
normal good کالای عادی
normal good کالای معمولی
knit goods کالای کش بافت
consumer goods کالای مصرفی
labeled cargo کالای ویژه
bonded good کالای گمرکی
luxury good کالای لوکس
business goods کالای تولیدی
general cargo کالای معمولی
frustrated cargo کالای متروکه
frustrated cargo کالای سرگردان
free good کالای رایگان
easy commodity کالای نا مرغوب
economic good کالای اقتصادی
final goods کالای نهائی
fakement کالای قلب
dead stock کالای بنجل
giffen good کالای گیفن
inferior good کالای پست
in wards کالای رسیده
consigned inventory کالای امانی
consumer brand کالای پر مصرف
consumer's goods کالای مصرفی
stapling کالای عمده
goods in pledge کالای گروی
goods afloat کالای در راه
end item کالای ضروری
commodities کالای مصرفی
consignment کالای امانی
imported کالای رسیده
smuggled merchandise کالای قاچاق
imported کالای وارده
importing کالای رسیده
stolen goods کالای مسروقه
importing کالای وارده
the goods in question کالای موردبحث
delivery کالای ارسالی
consignment کالای ارسالی
wage good کالای مزدی
contraband کالای غیرمجاز
contraband کالای قاچاق
smuggled goods کالای قاچاق
staple کالای عمده
purpose made کالای سفارشی
merchandise کالای تجارتی
limited edition کالای محدود
limited editions کالای محدود
rip-off کالای قلابی
scaron کالای کمیاب
rip-offs کالای قلابی
shoddy کالای تقلبی
import کالای وارده
consignments کالای امانی
import کالای رسیده
shipment [American] کالای ارسالی
Contraband goods. کالای قا چاق
commodity کالای مصرفی
we ran out of these goods این کالای ما تمام شد
we d. in silks ما کالای ابریشمی میفروشیم
velveting کالای مخملی مخمل
finished product کالای اماده فروش
delivery کالای ارسال شده
importable کالای قابل واردکردن
consignment کالای ارسال شده
secondary item کالای تدارکاتی فرعی
opportunity cost هزینههای کالای تولیدی
permit goods coveredby کالای موضوع پروانه
pilefered shipment کالای حراج شده
staple goods کالای بسیار ضروری
to make a market of با کالای دیگرمعاوضه کردن
inbound cargo کالای تخلیه نشده
the free list صورت کالای بی گمرک
inwards واردات کالای رسیده
swag کالای دزدیده شده
stock in trade موجودی کالای مغازه
shipment [American] کالای ارسال شده
r. ofanyone's chattles پس دادن کالای کسی
wreckage کالای بازیافتی از کشتی و.....
consignment محموله کالای ارسالی
standards کالای جانشین رزمی
commercial loading بارگیری کالای تجارتی
consignment کالای امانت فروش
consignments محموله کالای ارسالی
dead stock کالای بدون خریدان
consignee گیرنده کالای ارسالی
consignments کالای امانت فروش
shipments کالای در حال حمل
ban item کالای ممنوع الورود
perishable کالای فاسد شدنی
scrap heap انبار کالای قراضه
scrap-heap انبار کالای قراضه
shipment کالای در حال حمل
perishable کالای فاسد شونده
commodity market بازار کالای مصرفی
standard کالای جانشین رزمی
perishable کالای سریع الفساد
kinked demand curve و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
ship ton وزن کالای ارسالی با کشتی به تن
merchandies معامله کردن کالای تجارتی
found shipment کالای بدون بارنامه یا رسید
I have nothing to declare. کالای گمرکی همراه ندارم.
finish stock موجودی کالای ساخته شده
exporting بیرون بردن کالای صادره
shipment کالای حمل شده باکشتی
shipments کالای حمل شده باکشتی
bulk cargo کالای بسته بندی نشده
wares کالای فروشی پرهیز کردن از
export بیرون بردن کالای صادره
exported بیرون بردن کالای صادره
pilefered shipment کالای فرسوده حراج شده
contract shipment number شماره بارنامه کالای ارسالی
stockists فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
jettison بدریا ریزی کالای کشتی
stockist فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
ocean manifest بارنامه حمل کالای دریایی
roll out معرفی یک کالای تجارتی به بازار
common goods کالای مورد نیاز عموم
jettisoning بدریا ریزی کالای کشتی
jettisons بدریا ریزی کالای کشتی
jettisoned بدریا ریزی کالای کشتی
ware کالای فروشی پرهیز کردن از
stolen goods مال دزدی کالای دزدیده شده
sea borne goods کالای حمل شده بوسیله دریا
to take inventory صورت سالیانه از کالای موجودی برداشتن
exclusion principle درانصورت کالا یک کالای غیر عمومی
inbound cargo کالای پیاده نشده از کشتی یاهواپیما
complete substitution وقتی یک کالاجای کالای دیگر را بگیرد
fixed supply ذخیره معین کالای فاسد شدنی
joint product offer فروش یک کالا همراه با کالای دیگر
bulk carrier کشتی که کالای فله حمل مینماید
bulk carriers کشتی که کالای فله حمل مینماید
Do you have nothing to declare? آیا کالای گمرکی همراه دارید؟
wreckage piece تکه کالای بازیافتی از کشتی و غیره
cost of sales قیمت تمام شده کالای فروش رفته
bulk carrier وسیله حملی که کالای فله حمل میکند
tie in sales فروش یک کلا به شرط خریدن یک کالای دیگر
spot sale فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
general stores فروشگاههایی که کالای متفرقه را میفروشند فروشگاه عمومی
deck department قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
dock warrant سند مالکیت کالای موجود در انبار لنگرگاه
staple کالای اصلی بازارمصنوعات مهم واصلی یک محل
shipments ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
bulk carriers وسیله حملی که کالای فله حمل میکند
obligated stocks کالای تضمین شده یا تعهدشده از نظر تدارک
shipment ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
back order قسمتی از کالای مشتری که به علتی تحویل نشده
efficiency point حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
durable goods کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
stapling کالای اصلی بازارمصنوعات مهم واصلی یک محل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com