Dictiornary-Farsi | کاملا` شبیه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
for all the world like	کاملا` شبیه


Search result with all words

you are the p of your father	شما کاملا` به پدر خود شبیه هستید
Other Matches

gooseneck	هر چیزی شبیه گردن غاز هرچیز شبیه U
pinnulate	شبیه برگچه شبیه بالچه
pinnulated	شبیه برگچه شبیه بالچه
jam-packed	کاملا پر
de-	کاملا
spanking	کاملا
spankings	کاملا
well <adv.>	کاملا
whole hog	کاملا
thru	کاملا
sopping	کاملا
smack	کاملا
smacked	کاملا
smacks	کاملا
open and shut	کاملا
open-and-shut	کاملا
thoroughly	کاملا"
entirely	کاملا
stone deaf	کاملا کر
totally	کاملا
to the quick	کاملا
to the full	کاملا
to perfection	کاملا
in full	کاملا
hand and foot	کاملا
absolutely	کاملا"
egregiously	کاملا
brand new	کاملا نو
purely	کاملا"
completely <adv.>	کاملا
utterly	کاملا
all around	کاملا
in its entirety	کاملا
replete	کاملا پر
to a turn	کاملا
to a t	کاملا
scot ant lot	کاملا
root and branch	کاملا
partitura	کاملا
partitur	کاملا
intoto	کاملا
richly	کاملا"
absolutely dry	کاملا
fully	کاملا
quite [completely, perfectly] <adv.>	کاملا
to its full extent <adv.>	کاملا
wholly	کاملا
quite	کاملا
perfectly	کاملا"
soundest	کاملا
altogether	کاملا
sounded	کاملا
by all means <adv.>	کاملا
absolutely <adv.>	کاملا
exactly	کاملا
definitely <adv.>	کاملا
teetotally	کاملا
comprehensive <adv.>	کاملا
sound	کاملا
sounds	کاملا
fully automatic	کاملا" خودکار
inextenso	کاملا بلند
dead even	کاملا مساوی
full-suspension <adj.>	کاملا معلق
identical	کاملا" برابر
stone blind	کاملا کور
heavily armed	کاملا مسلح
outright	کاملا بیدرنگ
outrightly	کاملا بیدرنگ
fit like a glove <idiom>	کاملا مناسب
dead center <idiom>	کاملا وسط
dead as a doornail <idiom>	کاملا مرده
come full circle <idiom>	کاملا برعکس
span new	کاملا تازه
stone broke	کاملا ورشکست
bang on	کاملا درستوصحیح
zonked	کاملا خسته
four-square	کاملا مربع
chock-a-block	کاملا افراشته
head over heels <idiom>	کاملا ،عمیقا
to a T <idiom>	کاملا،دقیقا
close-ups	کاملا افراشته
close-up	کاملا افراشته
wide awake	کاملا بیدار
wide-awake	کاملا بیدار
close up	کاملا افراشته
put across <idiom>	کاملا فهمیدن
perfectly elastic	کاملا با کشش
full duplex	کاملا" دو رشتهای
point device	کاملا راست
chock-a-block	کاملا کشیده
full duplex	کاملا دو رشتهای
due	درست کاملا"
quite seriously <adv.>	کاملا جدی
air dry	کاملا خشک
absolute dry	کاملا" خشک
armed to the teeth	کاملا` مسلح
kaput	کاملا شک ست خورده
broad a wake	کاملا بیدار
fitting allowance	کاملا" اندازه
evolute	کاملا روییده
full blown	کاملا افراشته
in all seriousness <adv.>	کاملا جدی
down to the ground	ازهرحیث کاملا
perfectly elastic supply	عرضه کاملا با کشش
absorb	کاملا فرو بردن
perfectly elastic demand	تقاضای کاملا با کشش
In perfect condition (shape).	کاملا" صحیح وسالم
rout	کاملا شکست دادن
another kettle of fish <idiom>	کاملا متفاوت از دیگری
a whole new ball game <idiom>	یک ماجرای کاملا متفاوت
wear out	کاملا خسته کردن
routs	کاملا شکست دادن
perfectly inelastic demand	تقاضای کاملا بی کشش
to read through something	چیزی را کاملا خواندن
far cry <idiom>	چیزی کاملا متفاوت
engrossed	کاملا اشغال شده
smashup	کاملا خرد شده
brand new <idiom>	کاملا تازه وجدید
to be absolutely determined	کاملا مصمم بودن
well-done steak	استیک کاملا پخته
birthday suit <idiom>	کاملا لخت وبرهنه
perfectly inelastic supply	عرضه کاملا بی کشش
to read over something	چیزی را کاملا خواندن
It was a complete surprise to me .	کاملا" غافلگیر شدم
That's quite enough.	اون کاملا کافیه.
through	از اغاز تا انتها کاملا
ignoramuses	شخص کاملا بی سواد
ignoramus	شخص کاملا بی سواد
uttered	باعلی درجه کاملا
utters	باعلی درجه کاملا
It's all over.	همه اش [کاملا] تمام شد.
in perfect trim	کاملا اراسته یا اماده
he is the very moral	کاملا مانند است به
full duplex channel	مجرای کاملا دو رشتهای
computer integrated manufactureing	کارخانه کاملا" اتوماتیک
full-suspension bike	دوچرخه کاملا معلق
utter	باعلی درجه کاملا
wide	پرت کاملا باز
wider	پرت کاملا باز
widest	پرت کاملا باز
to wreck	کاملا خراب کردن
routed	کاملا شکست دادن
to eat somebody alive	بر کسی کاملا غلبه شدن
to eat somebody alive	کسی را کاملا شکست دادن
to blow somebody's mind <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
We know it for a fact that…	برایمان کاملا" معلوم است که ...
to bowl somebody over <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
to knock somebody's socks off <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
unfledged	پر در نیاورده کاملا رشد نکرده
dead set against something <idiom>	کاملا مصمم در انجام کاری
perfecting	کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected	کاملا درست و بدون غلط
That's sheer madness.	کاری کاملا ابلهانه ای است.
perfected	کاملا رسیده تکمیل کردن
perfect	کاملا درست و بدون غلط
perfect	کاملا رسیده تکمیل کردن
blasius flow	جریان کاملا لایهای تئوریکی
bright luster	صیقل کاری کاملا" براق
I read through the letter.	من این نامه را کاملا میخوانم.
to compare apples and oranges <idiom>	چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
perfecting	کاملا درست و بدون غلط
perfects	کاملا رسیده تکمیل کردن
It's Lombard Street to a China orange. <idiom>	کاملا مسلم وقطعی است.
rub out <idiom>	کاملا ویرا کردن ،کشتن
swear by <idiom>	کاملا از چیزی اطمینان داشتن
all round	کاملا شامل هر چیز یا هرکس
fall over oneself <idiom>	کاملا مشتاق انجام کاری
appressed	کاملا نزدیک و مجاور چیزی
perfects	کاملا درست و بدون غلط
fit as a fiddle <idiom>	روپا ،کاملا تندرست وسلامت
much	خیلی بزرگ کاملا رشد کرده
His jealousy is completely uncalled-for.	حسادت او [مرد] کاملا بی ربط است.
perfected	ساختن چیزی که کاملا درست است
perfecting	ساختن چیزی که کاملا درست است
perfects	ساختن چیزی که کاملا درست است
to be groomed in all finery	با جامه رسمی جشن کاملا آراستن
to stop cold something	چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
Her eyes spoke volumes of despair.	در چشمهای او [زن] ناامیدی کاملا واضح است.
I agree with you completely.	من کاملا با نظر شما موافق هستم.
Well, duh! [American English]	نه ! جدی می گی؟ [این که کاملا مشخص است]
That's quite another matter.	این که کاملا موضوع دیگری است.
I tell you this in all seriousness.	این موضوع ؟ ؟ کاملا"جدی می گویم
You can say that again.	من کاملا با چیزی که گفتی موافقم. [اصطلاح]
It is quite a hypothetical case .	این یک قضیه کاملا" فرضی است
It was a mere accident that we met.	ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
He is well versed in business .	درامور با زرگانی کاملا" وارد است
It is exact to hair.	مو نمی زند ( کاملا"یکسان است )
perfect	ساختن چیزی که کاملا درست است
wear out <idiom>	پوشیدن چیزی تا کاملا بیفایده شود
This is a different thing altogether.	این کاملا" چیز دیگری است
fiefdoms	هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
cim	Integrated Computerکارخانه کاملا" اتوماتیک Input Computer
natives Olivenöl extra	روغن زیتون کاملا طبیعی [دسته بندی یک]
well done [fully cooked] <adj.>	کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]
It is a perfect fit.	کاملا" اندازه است ( لباس ،کفش وغیره )
to try something completely new <idiom>	چیزی [روشی ] کاملا متفاوت امتحان کردن
to change somebody's ways	رفتار و کردار کسی را کاملا تغییر دادن
His coming here was quite accidental.	آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
burn up <idiom>	کاملا سوختن (معمولا برای چیزهایی غیرازساختمان)