English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
social decrement کاهش ناشی از کار جمعی
Other Matches
tax friction کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
social increment افزایش ناشی از کار جمعی
ride control سیستم کنترل ایرودینامیکی اتوماتیک که شتاب قائم ناشی از تندبادها را کاهش میدهد
waisting کاهش موضعی قطر ناشی ازجریان برگشت ناپذیر حاصل از تنش در نقطه شکست
tortious liability ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
kerning کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
compression روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
coaction عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
decreases کاهش یافتن کم شدن کاهش
decrease کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased کاهش یافتن کم شدن کاهش
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
decreases کاهش دادن کاهش
decrease کاهش دادن کاهش
decreased کاهش دادن کاهش
retardation [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
economic of scale کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
accelerationists شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
additive جمعی
plural جمعی
mass جمعی
masses جمعی
collective bargaining جمعی
aggregative جمعی
massing جمعی
additives جمعی
collective جمعی
mass communication ارتباط جمعی
scrutin deliste رای جمعی
collectedness جمعی حواس
in company دسته جمعی
collective protection حفافت جمعی
mass hysteria هیستری جمعی
all together دسته جمعی
mass education اموزش جمعی
collective ownership مالکیت جمعی
collective liability بدهی جمعی
collective goods کالاهای جمعی
communal دسته جمعی
collective mind ذهن جمعی
mass contagion سرایت جمعی
collective behavior رفتار جمعی
collective responsibility مسئوولیت جمعی
in chorus دسته جمعی
aggregate operator عملگر جمعی
en masse دسته جمعی
gunner جمعی توپخانه
gunners جمعی توپخانه
collective self reliance خوداتکائی جمعی
collective unconscious ناهشیار جمعی
cumulative error خطای جمعی
collective agreement توافق جمعی
collective دسته جمعی
social دسته جمعی
ensemble دسته جمعی
aggregate function عمل جمعی
sum check مقابله جمعی
sum term لفظ جمعی
processional سروددسته جمعی
collective bargaining معامله جمعی
ensembles دسته جمعی
processional دسته جمعی
acid reduction کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
gang punch منگنه دسته جمعی
in mass بطور دسته جمعی
collective security تامین دسته جمعی
salvoes فریاد دسته جمعی
processions حرکت دسته جمعی
procession حرکت دسته جمعی
picnics گردش دسته جمعی
picnicked دسته جمعی خوردن
picnicked گردش دسته جمعی
picnic دسته جمعی خوردن
picnic گردش دسته جمعی
infantryman جمعی پیاده نظام
mass media وسایل ارتباط جمعی
teamwork کار دسته جمعی
picnics دسته جمعی خوردن
certes خاطر جمعی تحقیق
genocide کشتار دسته جمعی
collective fire اتش دسته جمعی
paratroopers جمعی یکان چترباز
paratrooper جمعی یکان چترباز
infantrymen جمعی پیاده نظام
ingrow بطور دسته جمعی
volleying شلیک بطوردسته جمعی
nonoperating strength جمعی غیرفعال در یکان
permanent party جمعی دایمی یکان
volley شلیک بطوردسته جمعی
volleys شلیک بطوردسته جمعی
power play حمله دسته جمعی
volleyed شلیک بطوردسته جمعی
salvo فریاد دسته جمعی
volley bombing شلیک دسته جمعی
poll اخذرای دسته جمعی
polled اخذرای دسته جمعی
polls اخذرای دسته جمعی
scot ant lot جریمه یامالیات دسته جمعی
gangs دسته جمعی عمل کردن
gang دسته جمعی عمل کردن
parades تظاهرات عملیات دسته جمعی
parade تظاهرات عملیات دسته جمعی
paraded تظاهرات عملیات دسته جمعی
parading تظاهرات عملیات دسته جمعی
synergism کار توام ودسته جمعی
callective note بیانیه یا یادداشت دسته جمعی
flutters بال زنی دسته جمعی
fluttering بال زنی دسته جمعی
formicarm زندگی دسته جمعی موریانه
formicary زندگی دسته جمعی موریانه
flutter بال زنی دسته جمعی
gang days روزهایی که بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
fluttered بال زنی دسته جمعی
gang week هفتهای سه روزدران بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
convocation جشن پایان تحصیل جمعی دانشجویان
embarrassing clanger [British E] اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
faux pas اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
embarrassing blunder اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
acapella اواز دسته جمعی بسبک کلیسایی
terpsichore رب النوع رقص واوازهای دسته جمعی
anthem سرودی که دسته جمعی در کلیسا میخوانند
part song آواز دسته جمعی بدون ساز
collectivism وسایل تولید دسته جمعی ومشترک
anthems سرودی که دسته جمعی در کلیسا میخوانند
We are living in the age of mass communication. ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
collective جمعی پخش یکجای اخبار هواشناسی
gaffe اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
collective bargaining مذاکرات دسته جمعی کارمندان با کارفرما
choirs بصورت دسته جمعی سرود خواندن هم سرایان
strophe چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی
choir بصورت دسته جمعی سرود خواندن هم سرایان
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
frankpledge مسئولیت دسته جمعی افراد مالیات پرداز یک ناحیه
litany مناجات ودعای دسته جمعی بطور سوال وجواب
litanies مناجات ودعای دسته جمعی بطور سوال وجواب
head stock راهنمای عملیات ورزشی دسته جمعی در مدارس وغیره
to go on a picnic بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
antistrophe حرکت از چپ براست نمایشگران هنگام اواز دسته جمعی
polygarchy حکومتی که به دست عده زیادی اداره شود حکومت جمعی
symbion موجود زندهای که بصورت دسته جمعی یا همزیستی زندگی کند
fcc شبکههای تلفنی و رسانههای ارتباط جمعی میان ایالتی میباشد
round robin (letter) <idiom> نامهای که دست جمعی نوشته شود (هرگوشه آن بوسیله شخصی)
muffing ناشی
Due to ناشی از
gauche ناشی کج
dilettantes ناشی
dilettanti ناشی
on account of somebody [something] ناشی از
emergent ناشی
ill ناشی
ills ناشی
dilettante ناشی
descended ناشی
muffed ناشی
due ناشی از
resultant ناشی
muffs ناشی
muff ناشی
therefrom ناشی از ان
result ناشی
resulted ناشی
resulting ناشی
amateurish ناشی
maladroit ناشی
mala filde ناشی
ill- ناشی
skilless ناشی
even tual ناشی
skill less ناشی
rhapsodical ناشی از احساسات
privative ناشی از محرومیت
premune ناشی از جلوگیری
awkward age سن خامکار [ناشی]
gremie بی تجربه و ناشی
gaucherie ناشی گری
jackleg ناشی نادرست
irritative ناشی از تحریک
hypostatic ناشی از ته نشینی
dittographic ناشی ازتکراراشتباهی
due to an accident ناشی از یک حادثه
sequent منتج ناشی
tisy ناشی از مستی
unperfect ناشی نابلد
awkward بی لطافت ناشی
variorum ناشی ازچندمنبع
as green as grass <idiom> کم تجربه و ناشی
unfortunate ناشی ازبدبختی
awkwardness ناشی گری
emanating ناشی شدن
emanates ناشی شدن
unskil ناشی بی مهارت
adipic ناشی ازچربی
abnerval ناشی از عصب
novices ادم ناشی
novice ادم ناشی
guttural ناشی از گلو
emanate ناشی شدن
emanated ناشی شدن
toxic ناشی از زهراگینی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com