Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (2 milliseconds)
English	Persian
mackinaw	کت کوتاه و سنگین
Other Matches
blast	منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
short lunge	نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
blasts	منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
pantywaist	شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
shorthorn	جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
short quard	سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
heavy lift	حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
hurdle step	جهش کوتاه روی یک پا پیش از شیرجه جهش کوتاه پیش از پریدن از روی خرک
hard water	اب سنگین
heavies	دل سنگین
heavies	سنگین
heavier	دل سنگین
heaviest	سنگین
heaviest	دل سنگین
cloggy	سنگین
heft	سنگین
waterlogged	سنگین
weight ton	تن سنگین
heavy	دل سنگین
heavy	سنگین
carking	سنگین
heavier	سنگین
exacting	سنگین
massively	سنگین
massive	سنگین
high proof	سنگین
navol	اب سنگین
mim	سنگین
loggy	سنگین
hulky	سنگین
lumpish	سنگین
lumberingly	سنگین
laden	سنگین پر
weightier	سنگین
weightiest	سنگین
heavy footed	دل سنگین
logy	سنگین
pressuring	سنگین
pressures	سنگین
pressured	سنگین
pressure	سنگین
weighty	سنگین
largo a	سنگین
ponderous	سنگین
lumpier	سنگین
extensive	سنگین
heftier	سنگین
heftiest	سنگین
hefty	سنگین
saturnine	سنگین
lumpy	سنگین
stodgy	سنگین
lumpiest	سنگین
staid	سنگین
cumbersome	سنگین
onerous	سنگین
overweight	سنگین تر از حد
heavy water	اب سنگین
weighted	سنگین
burdensome	سنگین
unwieldy	سنگین
heavy hended	سنگین دست
heavy drop	بارریزی سنگین
gravitates	سنگین کردن
light heavy	نیم سنگین
gravitated	سنگین کردن
heavy soil	خاک سنگین
light heavyweight	نیم سنگین
loggy	سنگین در فکروحرکت
fuller	سنگین کننده
heavy oil	روغن سنگین
demure	جدی سنگین
heavy hydrogen	هیدروژن سنگین
heavy goods	کالاهای سنگین
heavy industry	صنایع سنگین
heavy weight	سنگین وزن
heavyish	کمی سنگین
high interest	بهره سنگین
high proof spirit	عرق سنگین
heavy shapes	پروفیلهای سنگین
baryon	ذره سنگین
heavy alloy	الیاژ سنگین
heavyish	سنبته سنگین
laden	سنگین بار
burden	سنگین بارکردن
burdens	سنگین بارکردن
incumber	سنگین کردن
heavy metal	فلز سنگین
millstone	بار سنگین
millstones	بار سنگین
heavy industries	صنایع سنگین
high dollar value	سنگین قیمت
gravitating	سنگین کردن
high polymer	بسپار سنگین
sledgehammers	چکش سنگین
centrosphere	سنگین کره
soberly	سنگین موقر
colored crystal	بلور سنگین
d. of hearing	سنگین گوش
deep mourning	عزاداری سنگین
emcumber	سنگین کردن
grand opera	اپرای سنگین
gravity abutment	گرانپایه سنگین
hard colors	رنگهای سنگین
clumps	ضربه سنگین
sober	سنگین موقر
behave prettily	سنگین باش
heavy particle	ذره سنگین
sledgehammer	چکش سنگین
slams	ضربت سنگین
slamming	ضربت سنگین
slammed	ضربت سنگین
slam	ضربت سنگین
encumbering	سنگین کردن
encumbered	سنگین کردن
encumber	سنگین کردن
loads	سنگین کردن
load	سنگین کردن
clumping	ضربه سنگین
clumped	ضربه سنگین
dulls	کند سنگین
overbalanced	سنگین تر بودن از
encumbers	سنگین کردن
overbalance	سنگین تر بودن از
grave	موقر سنگین
graves	موقر سنگین
gravest	موقر سنگین
heavy armed	سنگین اسلحه
stodgy	سنگین وکندرو
clog	: سنگین کردن
heavy artillery	توپخانه سنگین
overbalances	سنگین تر بودن از
overbalancing	سنگین تر بودن از
gravitate	سنگین کردن
dulling	کند سنگین
dullest	کند سنگین
duller	کند سنگین
dulled	کند سنگین
dull	کند سنگین
heavy arm	سلاح سنگین
clump	ضربه سنگین
weight	سنگین کردن
clogs	: سنگین کردن
clogged	: سنگین کردن
heavy concrete	بتن سنگین
heavy traffic	ترافیک سنگین
overpoise	سنگین تر بودن از
hard of hearing	سنگین گوش
heavyweights	سنگین وزن
overweigh	سنگین تر بودن از
heavyweights	بزرگ و سنگین
overburdensome	زیاد سنگین
outbalance	سنگین تر بودن از
heavyweight	سنگین وزن
sadiron	اتوی سنگین
be off hand with someone <idiom>	سر سنگین بودن
dense traffic	ترافیک سنگین
heavy petroleum	نفتخام سنگین
preponderate	سنگین تر بودن
ham fisted	سنگین دست
ham handed	سنگین دست
slugfest	مسابقه سنگین
profound sleep	خواب سنگین
ham-fisted	سنگین دست
heavyweight	بزرگ و سنگین
heavy handed	سنگین دست
heavy-handed	سنگین دست
to pound a long	سنگین رفتن
traffic congestion	راهبندان سنگین
titan crane	جرثقیل سنگین
gravely	بطور سنگین
naphtha	بنزین سنگین
to sit heavy on the stomach	سنگین بودن
to weigh heavy	سنگین بودن
tie-up	راهبندان سنگین
She has become rather off hand.	سایه اش سنگین شده
principal types of foot	فشرده کننده آب سنگین
preponderance	فزونی سنگین تری
squid	قلاب سنگین ماهیگیری
overladen	زیر بار سنگین
squids	قلاب سنگین ماهیگیری
to lie heavy on one's heart	بار سنگین بر دل بودن
overtax	مالیات سنگین بستن بر
tympany	مبالغه صدای سنگین
wain	ارابه سنگین و بزرگ
heavier than air aircraft	هواپیمای سنگین تر از هوا
slugs	ضربت سنگین زدن به
waddling	کج و سنگین راه رفتن
waddles	کج و سنگین راه رفتن
waddle	کج و سنگین راه رفتن
lightweight	آنچه سنگین نیست
lightweights	آنچه سنگین نیست
overtaxing	مالیات سنگین بستن بر
overtaxes	مالیات سنگین بستن بر
overtaxed	مالیات سنگین بستن بر
slugged	ضربت سنگین زدن به
slug	ضربت سنگین زدن به
tax	تحمیل تقاضای سنگین
taxed	تحمیل تقاضای سنگین
taxes	تحمیل تقاضای سنگین

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com