English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 219 (23 milliseconds)
English Persian
hire کرایه دادن
hires کرایه دادن
hiring کرایه دادن
hach کرایه دادن
let out on hire کرایه دادن
Search result with all words
hire اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
hires اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
hiring اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
charter دربست کرایه دادن
chartered دربست کرایه دادن
chartering دربست کرایه دادن
charters دربست کرایه دادن
rent کرایه اجاره کردن یا دادن
livery stable اصطبل مخصوص کرایه دادن اسب یا نگاهداری اسبهای دیگران
lodging house محل کرایه دادن اطاق مسافرخانه
to let something [British E] [Real Estate] کرایه دادن چیزی
to let something on a lease کرایه دادن چیزی
to rent out something کرایه دادن چیزی
to hire out something کرایه دادن چیزی
Other Matches
hire purchase کرایه چیزی به این ترتیب که کرایه کننده با پرداخت یک عده اقساط مالک ان شی بشود
balance of freight پس کرایه
backfreight پس کرایه
freight forward پس کرایه
back freigt پس کرایه
fare کرایه
back rent پس کرایه
fared کرایه
cost of transport کرایه
passage money کرایه
carrige forward پس کرایه
meed کرایه
freight collect پس کرایه
fares کرایه
carriage forward پس کرایه
rent کرایه
lease کرایه
fraught کرایه
freight کرایه
hiring کرایه
hire کرایه
leases کرایه
hires کرایه
transport charges کرایه
faring کرایه
faring کرایه مسافر
hire کرایه کردن
passage دریا کرایه
passages دریا کرایه
tenant کرایه نشین
passage money کرایه مسافر
hires کرایه کردن
tenants کرایه نشین
fare کرایه مسافر
fared کرایه مسافر
hiring کرایه کردن
fares کرایه مسافر
demurrage کرایه معطلی
rent کرایه کردن
carrige کرایه حمل
affreight کرایه کردن
hacks درشکه کرایه
hacked درشکه کرایه
hack درشکه کرایه
back freigt پرداخت کرایه
to charter کرایه کردن
carfare کرایه ماشین
carfare کرایه اتوبوس
freight کرایه کردن
renter کرایه نشین
freight کرایه کشتی
tenant کرایه نشین متصرف
railway freight کرایه راه اهن
fare کرایه حمل و نقل
hire اجرت کرایه کردن
back rent کرایه عقب افتاده
portage کرایه فرفیت کشتی
How much is the fare to ... ? کرایه تا ... چقدر است؟
hires اجرت کرایه کردن
tenants کرایه نشین متصرف
hiring اجرت کرایه کردن
twon car اتومبیل کرایه مسافری
cartage کرایه گاری مکاری
to freight out and home دوسره کرایه کردن
fared کرایه حمل و نقل
fares کرایه حمل و نقل
faring کرایه حمل و نقل
carriage forward کرایه در مقصدپرداخت میشود
taximeter نشان دهنده کرایه تاکسی
freighter کرایه کننده کشتی باری
What's the charge per hour? کرایه هر ساعت چقدر است؟
time charter کرایه کردن موقت کشتی
What is the charge per day? کرایه روزانه چقدر است؟
Rented (rental) car. اتومبیل اجاره ای (کرایه شده )
hackney درشکه کرایه اسب کرایبه
freighters کرایه کننده کشتی باری
fiacre کالسکه یا درشکه چهارچرخه کرایه
circulating library کتابخانهای که کتاب کرایه میدهد
carrige forward کرایه به عهده گیرنده کالا
carriage payed کرایه حمل پرداخت شده
advance freight پیش پرداخت کرایه حمل
voyage charter کرایه کشتی جهت سفری خاص
What's the fare to the airport? نرخ کرایه تا فرودگاه چقدر است؟
What's the fare to Manchester? کرایه تا شهر منچستر چقدر است؟
tie line کانال مخابراتی کرایه داده شده
cost and frieght قیمت کالا به اضافه کرایه حمل
i am behind in my rent کرایه خانه ام عقب افتاده است
out leased انبارهای کرایه شده از خارج از پادگان
subsidized accommodation منزل با کمک هزینه [کرایه و غیره]
dead carriage کرایه باربری جهت فرفیت استفاده نشده
freight کرایه کشتی ارسال بار با هواپیما یاکشتی
What's the fare to city centre? نرخ کرایه تا مرکز شهر چقدر است؟
What's the fare to this address? نرخ کرایه تا این آدرس چقدر است؟
dead freight کرایه حملی که پرداخت شده ولی استفادهای از ان به عمل نیامده
dead carriage کرایه حملی که پرداخت شده ولی استفادهای از ان به عمل نیامده
baltic exchange بازار یاتالار بورسی در لندن که مربوط به کرایه کشتی ومعاملات مربوطه میباشد
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
forwarding merchant حق الزحمهای دریافت می دارد بدون انکه دروسیله حمل یا پرداخت کرایه شریک باشد
free haul در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند
third party lease توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
dead weights کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead weight کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead freight کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
carriage بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
carriages بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
hackney coach کالسکه یا درشکه کرایه درشکه چهارچرخه ودو اسبه
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
leases کرایه کردن اجاره کردن
lease کرایه کردن اجاره کردن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
slashed چاک دادن شکاف دادن
loan قرض دادن عاریه دادن
slashes چاک دادن شکاف دادن
individualising تمیز دادن تشخیص دادن
individualize تمیز دادن تشخیص دادن
individualized تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes تمیز دادن تشخیص دادن
incises چاک دادن شکاف دادن
individualizing تمیز دادن تشخیص دادن
incised چاک دادن شکاف دادن
incise چاک دادن شکاف دادن
individualises تمیز دادن تشخیص دادن
houses منزل دادن پناه دادن
expands توسعه دادن بسط دادن
expanding توسعه دادن بسط دادن
organizing سازمان دادن ارایش دادن
promotes ترفیع دادن درجه دادن
plating اب دادن روکش فلز دادن
illustrating شرح دادن نشان دادن
expand توسعه دادن بسط دادن
promotes ترفیع دادن ترویج دادن
illustrates شرح دادن نشان دادن
illustrate شرح دادن نشان دادن
slash چاک دادن شکاف دادن
loans قرض دادن عاریه دادن
housed منزل دادن پناه دادن
irritates خراش دادن سوزش دادن
organizes سازمان دادن ارایش دادن
pronounce حکم دادن فتوی دادن
pronounces حکم دادن فتوی دادن
circulates انتشار دادن رواج دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com